مصاحبه با سومین شماره ماهنامه توسعه صنعت نفت در مورد تحریم
فایل پی دی اف این مصاحبه را در لینک زیر جستجو کنید
http://uploadboy.com/ttb0wspaze44.html
برخي معتقدند تحريمها بيش از اينکه بر صنعت نفت ايران آثار منفي داشته باشد، مثبت بوده است. به نظر شما به عنوان يك كارشناس باسابقه حوزه انرپي، تحریمها بر صنعت نفت ايران آثار مثبت داشته یا منفی؟
برداشت من این است که در مجموع، آثار تحریمها بر صنعت نفت ايران منفی بوده؛ به ويژه از جهت به تاخیر افتادن پروژههای اولویتدار مثل فازهای مختلف پارسجنوبی. تحریمها هم در تامین و خرید تجهیزات مهم فنی و مهندسی پروژهها بصورت مستقیم مشکل ایجاد کرده و هم غیر مستقیم، یعنی بعضی از تجهیزات مورد نیاز کشور مشمول تحریم نبودهاند اما به دليل مشلات دريافت و پرداخت از طریق بانکهای بینالمللی، عملا این تجهيزات وارد كشور نشدهاند. همين موضوع باعث شده که پروژهها به تاخیر بیفتد و این تاخیرها به کشور خسارت وارد کرده است. مخصوصا در میدانهای مشترک که طرف مقابل برداشت میکند و هرچه زمان بگذرد، برای ما غیرقابل جبران است.
در بخش صادرات نفتخام هم تحریم باعث کاهش صادرات شده و برگرداندن درآمدهای آن نفتی هم که صادر شده، به دلیل مشکل در سیستم بانکی ميسر نشده است. اين است که در مجموع، آثار تحریم برای ما منفی بوده است.
آیا می توان در کنار این آثار منفی به آثار مثبتی هم اشاره کرد؟
تنها چیزی که شاید به عنوان آثار مثبت بتوان به آن اشاره کرد، شاید به کار گیری بیشتر شرکتهای داخلی و توانمندیهای داخلی در پروژههای صنعت نفت باشد. ولی این هم معمولا با توفیق کامل همراه نبوده، چون در پروژههای ما متاسفانه هنوز یک سری حلقههای مفقودهای وجود دارد که توانمندیهای داخلی نمیتواند آنها را کامل کند. پیمانکاران و سازندگان داخلی مقدار بیشتری به کار گرفته شدهاند ولی چون حلقههای مفقوده وجود دارد، نتوانستند پروژهها را به نهایت برسانند.
آیا بیتجربگی پیمانکاران و عدم حضور آنها در پروژههای بزرگ میتواند یکی از این حلقههای مفقوده باشد؟
من فکر میکنم یکی از مهمترین حلقههای مفقوده که بیشتر نرمافزاری است تا سختافزاری، توانایی مدیریت پروژههای چندوجهی بزرگ در کشور است. مثلا در پارسجنوبی یک بخش حفاری دریایی وجود دارد، لولهگذاری در دریا وساخت سکو در دریا هم هست و در عین حال در خشکی هم پالایشگاهسازی وجود دارد که از یک پروژه چندوجهی حکایت دارد که در واقع کارهای مختلفی باید در آن انجام شود و ما معمولا در مدیریت این نوع پروژهها ضعف داریم و همين مشكل منجر به طولانی شدن پروژهها میشود. دیگری هم بحث تجهیزات خاص است. به عنوان مثال ما دکل حفاری دریایی نداریم، اگر هم داشته باشیم، توان بهرهبرداری مطلوب با کارایی لازم را نداریم یا درباره لولهگذاری دریایی، لولههای جداری چاههای نفت و امثال اینها حلقههای مفقودهای است که وجود دارد. برخی شرکتها مثل صدرا در ساخت جکتهای (پایههای سکوها)، دریایی توفیقاتی داشتند اما اين كافي نبوده است. در واقع مشکل این است که در 100 سالی که از عمر صنعت نفت ما میگذرد، نتوانستیم همه حلقههای تکمیلی را در اين صنعت داشته باشیم.
اگر تحریمها کاهش پیدا کند، در ارتباط موثر و سازنده صنعت نفت ايران با شرکتهای بینالمللی چقدر ميتواند در توسعه اين صنعت نقش داشته باشد؟
مسلما تاثیر مثبتی میتواند داشته باشد، البته به شرطها و شروطها! مهمترین شرط هم این است که ما به عنوان کارفرما برنامه جامع و منظمی داشته باشیم، حلقههای مفقودهمان را بشناسیم و تواناییهای خارجیها را در آن حلقههای مفقوده به کار بگیریم. اگر اولویتهای توسعه صنعت نفت ما مشخص نباشد و خارجیها بیایند در کارهایی که برای ما اولویتدار نیست مشغول شوند، اثر زیادی نخواهد داشت.
دلیل مخالفت برخی از کارشناسان و مدیران وزارت نفت با حضور شرکتهای خارجی در کشور به همین دلیلی است که شما اشاره کردید یا دلیل دیگری وجود دارد؟
من فکر میکنم اصولا کسی نمیتواند با کار درست مخالفت داشته باشد. اگر مخالفتی هست، بیشتر با کارهایی است که بر اساس نقشه راه و به صورت اصولی انجام نمیشود. مثلا من خودم شاید به عنوان یکی از مخالفان قراردادهاي بیع متقابل شناخته شده باشم، در صورتی که اصلا چنين چیزي درست نیست و من هیچ وقت با نوع قرارداد بیع متقابل مخالفتی نکردهام. درست است که موضوع بحث همیشه در قالب بیعمتقابل مطرح شده، اما نوع انتقاد این بوده که اولویتهای ما هیچگاه مطرح نبوده است. یک سوالی که میتوان مطرح کرد این است که چرا زمانی که شرکتهای خارجی حاضر به کار در ایران بودند، آنها را به میادین مشترک نبردیم؟ یا مثلا سیری A و E و میادین سروش و نوروز چه اولویتی داشتند که خارجیها را در آنجا به کار گرفتیم و توسعه میدانهای مشترک را به آنها نسپردیم؟
خودتان فکر میکنید دلیل این موضوع چیست؟
فقدان یک برنامه جامع برای توسعه ذخایر هیدروکربوری است. قطعا با توجه به تنوع میادینی که ما داریم، از جمله میدانهای مستقل، مشترک، نفت سبک، سنگین، گاز، با مشخصات متنوع، در بهترین شرایط با حضور همه شرکتهای خارجی و سرمایههای لازم، نميتوان همه را همزمان توسعه داد. یعنی توان مدیریتی، کارفرمایی، زیرساختهاهیچگاه برای این توسعه همزمان فراهم نیست. برای همین باید یک نقشه راه وجود داشته باشد که در آن اولویتها مشخص شود.
نقشه راه چرا وجود ندارد؟ آیا اين موضوع باز هم به آن ضعف مدیریتی برمیگردد؟
فکر میکنم عمدتا به ضعف مدیریتی برمیگردد که در صنعت نفت وجود داشته و صنعت نفت نتوانسته نقشه راه را استخراج کند. بعد در این نقشه راه است که خلاها مشخص میشود که کجاها کمبود و خلا وجود دارد و فکر نمیکنم کسی مخالف این باشد که برای پر کردن این خلاها از توان خارجی استفاده شود.
آیا این ضعف مدیریتی میتواند معلول عدم پایداری مدیران صنعت نفت باشد؟
شايد دلایل مختلفی وجود داشته است. ناپایداری مدیریت یکی از دلایل بوده، اما شتابزدگی هم یکی دیگر از دلایل بوده است. در زمانی هم که صنعت نفت ما مدیریت پایدارتری داشت، یک نوع شتابزدگی وجود داشت. میگویند ژاپنیها 10 سال برنامهریزی می کنند و یک سال اجرا میکنند، ما فوری کلنگ میزنیم و چون برنامهریزی نداريم، تمام مشکلات ناشی از عدم برنامهریزی خودش را در راه نشان میدهد. یعنی پروژههای ما زود شروع میشود اما خیلی دیر تمام میشود، چون همه مسائل را ندیدیم و مطالعات درست نداشتهایم. به نظر من هم مساله تغییرات بوده، هم به کارگیری کسانی بوده که آشنایی با صنعت نفت نداشتند و تا آمدهاند آشنا شوند و اولویتها را بشناسند، سالها طول کشیده است. بعد هم بحث شتابزدگی بوده است.
شما در زمان جنگ در وزارت نفت حضور داشتید. این گفته را که شرایط فعلی صنعت نفت و تحريمها، از شرایط زمان جنگ بدتر است، آیا تایید میکنید؟
چیزی که مطرح میشود این است که 8 ساله دولتهای نهم و دهم ریاستجمهوری با زمان جنگ مقایسه میشود و عدهای معتقدند خسارت این 8 سال بیش از خسارت 8 سال جنگ است. من این حرف را میپذیرم و برای آن منطق دارم. برای توسعه چهار افزار يا ابزار وجود دارد: ابزار فنی، ابزارانسانی، ابزاراطلاعاتی و ابزارسازمانی. در جنگها معمولا ابزار فنی صدمه میبیند ولی اتفاقا سه ابزار دیگر که از جنس نرمافزار هستند، ارتقا پیدا میکنند. بنابراین بعد از جنگ چون سه بال نرمافزاری توسعه پیدا کردند، با سرعت بیشتری میتوان مشکلات فنی را هم حل کرد. اما در 8 سال گذشته کشور ما برعکس این موضوع اتفاق افتاده، یعنی بیشترین تخریب در سازمان، اطلاعات و نیروی انسانی اتفاق افتاده است. در وزارت نفت پنج وزیر تغییر کرده و یک دورانی هم با سرپرست اداره شده است. تغییرات وسیع مدیریتی ایجاد شده، نیروی انسانی انگیزههایش را از دست داده و برنامهریزی نیز به شدت مخدوش شده است. این خسارت عمدهتر از خسارت زمان جنگ است. اگر بازسازی سختافزارها مشکل باشد، بازسازی نرمافزارها بسیار بسیار مشکلتر است. بنابراین این مقایسه هم درست است و هم اینکه حجم خسارتی که در این دوران به کشور وارد شده، خیلی بیش از خسارت زمان جنگ است.
این 4 عامل که اشاره کردید، ما را چقدر به کشورهای خارجی وابسته میکنند؟ به عبارت دیگر برای توسعه صنعت نفت ما چقدر باید برونگرا باشیم و چقدر درونگرا؟
ما چارهای نداریم غیر از اینکه در آن دو عامل و به ویژه درباره ابزار مدیریت و سازماندهی و ابزار اطلاعات و دانشفنی خودمان را تجهیز کنیم. اداره مملکت را که نمیتوان به دست خارجیها داد. خارجیها به عنوان پیمانکار به کشور میآیند و شرکت بخشخصوصی خارجی هم به دنبال منافع خودش است و اگر ما نتوانیم منافع آنها را با منافع ملی همراستا کنیم، خارجیها هیچگاه دلسوزی ندارند که اولویتهای ملی ما را شناسایی کنند و غلط و درست پروژه را تشخیص دهند. آنها به دنبال این هستند که چه پروژهای سود بیشتری برای آنها دارد. حتی درباره پیمانکار داخلی هم همین موضوع مطرح است. مدیریت و برنامهریزی است که تعیین میکند که حتی اگر از نیروی خارجی هم استفاده شود، در جهت منافع ملی باشد.
شاید تجهیزات و نیروی انسانی را بتوان از خارج از کشور تامین کرد اما توسعه ابزارهای اطلاعاتی و سازمانی در کشور اجتنابناپذیر است و تا این بخش را خودمان حل نکنیم، کس دیگری نمیتواند این را برای ما حل کند.
چقدر خوشبین هستید که تحریمهای بخش انرژی، چه در بخش صادرات نفتخام و چه در بخش تامین تجهیزات برطرف شود؟
من در مجموع به این روندی که آغاز شده و شش ماه اول اعتمادسازی هم شروع شده، خوشبین هستم و فکر میکنم این روند تداوم پیدا میکند و غربیها برای ایجاد یک تحول به سمت کاهش خشونت در منطقه جدی هستند و اگر ما هم جدی باشیم، این کار پیش خواهد رفت. اما متاسفانه خیلی زمانبر خواهد بود. ما شاید از ابتدا نباید میگذاشتیم که پرونده هستهای ما به شورای امنیت برود و پیچ و مهره تحریمها اینقدر سفت شود. چون باز کردن اینها بسیار زمانبر است. بعد از سالها که از سقوط رژیم صدام حسین میگذرد و آقای نوری مالکی در عراق حکومت میکند، آخرین تحریمهای عراق همین چند ماه پیش برطرف شد. یعنی رژیم جدید عراق سالهای سال درگیر تحریمهایی بود که آن موقع وضع شده بود. این در حالی است که تحریمهای ما خیلی پیچیدهتر و سنگینتر از عراق است. به همین دلیل حتی اگر امور به سمت حل شدن برود، برطرف شدن اینها بسیار زمانبر خواهد بود و ما را مدتها گرفتار خواهد کرد.
فکر میکنید در صورتی که تحریمها برداشته شود، چه کشورها و چه مناطقی در اولویت همکاری با صنعت نفت ایران هستند؟
من فکر میکنم عمدتا کشورهای غربی و اروپاییها شرکای ایران خواهند شد و البته آمریکاییها اگر بیایند. ما در طول سالهای اخیر تجربه خوبی از چین و روسیه نداشتیم؛ هم به تعهداتشان عمل نکردند و هم از لحاظ فنی نتوانستند کمک زیادی به ما بکنند.
احتمالا نظر آقای زنگنه هم همین بوده که به محض ورود دوبارهشان تاکید زیادی بر حضور مجدد شرکتهای بزرگ نفتی دارند؟
بله. منتها شرط آن این است که تحریمها به سمت برطرف شدن بروند.
شرایط بازار جهانی نفت را چطور میبینید وقتی نفت ایران به بازار بازگردد؟
در سالهایی که پیش رو داریم، در سالهای 2014 و 2015، حضور در بازار یک مقداری دشوار خواهد بود. به دلیل اینکه شرایط به گونهای است که عرضه بیش از تقاضاست. وقتی در بازار کمبود وجود دارد، به محض برگشت یک کشور به بازار به هر حال به هر نوعی نفت آن کشور خریدار دارد و فروش نفت کار سختی نیست. اما وقتی تراز عرضه و تقاضا به ضرر عرضه منفی است، بازگشت به بازار کار سادهای نیست. به همین دلیل وزارت نفت باید از همین حالا برنامهریزیهای لازم را داشته باشد تا اگر این تحریمها قدری سبکتر شد، بازاریابی را فعالتر کند. حتی شاید همکاریهایی میان وزارت نفت، امور خارجه و صنعت، معدن و تجارت لازم باشد تا بتوانیم مشتریهای گذشته نفت ایران را با به کارگیری اهرمهای سیاسی و تجاری برگردانیم. در واقع خیلی ساده نمیتوان از کنار این موضوع گذشت.
پس به نظر شما با توجه به آنچه که گفتید، رفع تحریمها به دلیل بازار عرضه و تقاضا نیست، بلکه به دلیل مذاکراتی است که در حال انجام است...
ممکن است تحریمها هم رفع شود و کسی محدودیتی نداشته باشد که از ما نفت بخرد، ولی این خریداری که حالا محدودیتی ندارد، مدتها عادت کرده نفت مورد نیازش را از جای دیگری تامین کند. بازار هم بازار اشباعی است، به همین دلیل برگرداندن مشتریان سابق کار راحتی نخواهد بود. نباید فکر کنیم که اگر تحریمها برداشته شود، به صورت اتوماتیک همان بازار سابق را خواهیم داشت. بلکه باید برنامهریزی داشت. پیشبینیها این است که در سال 2014 وضعیت بازار سختتر هم خواهد شد. پیشبینی این است که در سال 2014 عرضه غیراوپک 1.7 میلیون بشکه افزایش پیدا خواهد کرد که بیشتر هم بدلیل افزایش تولید نفت ایالات متحده آمریکاست، در صورتی که تقاضای جهانی تنها 1.1 میلیون بشکه افزایش پیدا میکند. یعنی فقط غیراوپکیها حدود 700هزار بشکه اضافه تولید خواهند داشت. این به جز افزایش تولید اوپک، عراق و لیبی است. بنابراین بازار پررونق نخواهد بود و بازگشت قدری مشکل خواهد بود.
به نظر شما واکنش کشورهای مطرح مانند عراق، عربستان و حتی ایالات متحده به رفع تحریمهای انرژی به چه صورتی خواهد بود؟
من فکر میکنم اگر ما بتوانیم نفتمان را وارد بازار کنیم و بازاریابی کنیم و بتوانیم نفت را بفروشیم و به فرض این که محدودیتهای تحریم هم برداشته شود، بعید است عراقیها خیلی انعطاف نشان دهند و تولید نفتشان را کاهش دهند. چون شرکتهای خارجی زیادی آنجا سرمایهگذاری کردند و براساس تعهدها هنوز در دوران بازگشت سرمایه هستند و میدانها به خود دولت عراق واگذار نشده است. اما فکر میکنم عربستان مجبور به کاهش تولید خواهد بود. به خاطر اینکه آمریکاییها تمایل ندارند قیمت نفتخام کاهش پیدا کند. اگر قیمت نفت خام پائین بیاید، تولید اویلشلها غیراقتصادی میشود. به همین دلیل عربستان را وادار میکنند که تولید نفتش را کاهش دهد.
آیا عربستان میپذیرد؟
فکر می کنم مجبور است و می پذیرد.
شما به عنوان كسي كه پژوهشها و تحليلهاي زيادي در حوزه انرژي انجام داديد، 5 سال آینده وزارت نفت را چطور میبینید؟
به نظر من 5 سال آینده بیشتر سالهای انفعالی خواهند بود. در جایی این تعبیر را دیدم که دولت گذشته برای دولت جدید کلی مینگذاری کرده است. اين تعبير درستي است. دولت جدید تا مدتها باید مینها را خنثی کند و براساس همان مقایسه که کردیم با زمان جنگ، پس از جنگ تا سالها دوران سازندگی صنعت نفت بود یعنی باید آسیبهای زمان جنگ به حالت اولیه بازگردانده شود، بعد برای توسعه تصمیمگیری شود. من فکر میکنم تا سالها گرفتار آسیبهایی خواهیم بود که ناشی از تحریم و عملکرد دولت گذشته است.
به عنوان مثال ما واقعا نمیدانیم ظرفیت تولید فعلی نفتمان چقدر است. برای اینکه ظرفیت تولید نفت زمانی خودش را نشان میدهد که تحریمها و محدودیت صادراتی برداشته شود. ما توان بازاریابی داشته باشیم، بعد شروع کنیم به افزایش تولید و ببینیم تا کجا میتواند باشد. بعد میتوان کمبودها را شناسایی کرد. خود این مدتها طول میکشد. تصور خود من این است که اگر در حال حاضر همه محدودیتها برداشته شود، تولید نفتخام ما از 3.6 میلیون بشکه بالاتر نخواهد رفت. براساس اطلاعاتی که از صنعتنفت در طول سالها دارم، این حدس را به صورت شهودی دارم. بنابراین ما در شرایط کاملا انفعالی هستیم و سالها طول میکشد تا این عقب افتادگیها را جبران کنیم و فکر میکنم صنعتنفت هم باید متوجه این موضوع باشد و تعهدات جدید ایجاد نکند. به عنوان مثال در اواخر وزارت آقای رستم قاسمی که با عراق قرارداد صادرات گاز امضا کردند، به نظر من کار غلطی بود و الان هم معتقدم که دولت جدید نباید این را اگر تفاهمنامه است به قرارداد تبدیل کند. چون بايد دقت كند كه آيا ميتوان گاز را تامين كند يا خير. اگر قرارداد بسته شود و درست در اوج مصرف در زمستان گاز قطع شود، براساس قرارداد طرف مقابل میتواند شكايت كند. اگر هم روزي ما گازي براي صادرات داشتيم كه الان با آن خيلي فاصله داريم، آيا واقعا عراق بهترين بازار ماست؟ يا اينكه اگر محدوديتها برداشته شود، گزينه بهتري هم وجود دارد؟ من هميشه فكر ميكنم اروپا بهترين بازار گاز صادراتي ماست. اين از جهات مختلفي اولويت دارد. اگر اروپا به گاز ما وابسته شود، از نظر سياسي امتياز بزرگي براي ماست، بازار بسيار منظمی است و در پرداختهايش تخلف نخواهد كرد. ما اگر به پاكستان گاز بفروشيم، از همان روز اول به مشكل برميخوريم و پول ما را نخواهند داد و اگر گاز را قطع كنيم با توجه به اينكه اسم خط لوله صلح است، به معناي به هم خوردن صلح است. بار سياسي روي اين خط لوله گذاشتيم. به نظر من ما تا سالهاي گرفتار تعهداتي هستيم كه دولتهاي گذشته ايجاد كردند.
به نظر شما رفع تحريمهاي پتروشيمي چقدر ميتواند به بهبود صادرات غيرنفتي ايران كمك كند؟
طبيعتا موثر است اما توجه داشته باشيد و بيشتر دقت كنيد، مشكل اصلي فعلی پتروشيميهاي ما فروش محصول نبوده، مشكل برگرداندن و جابهجايي پولهاي محصولات فروش رفته بوده است. اين مشكل كماكان به قوت خود باقي است. پتروشيميهاي ما خيلي از لحاظ فروش محصول مشكلي نداشتند و اگر هم بوده، قطعا گشايش بيشتري با رفع موانع خواهد شد.
آيا كاهش خوراك را دليلي براي كاهش توليد محصولات پتروشيمي ميدانيد؟
مشكل كاهش خوراك هم بوده، خيلي از پتروشيميهاي جديد كه قرار بوده از فازهاي جديد پارس جنوبي خوراك دريافت كنند، چون فازها پيش نرفته، خوراك كافي ندارند. پتروشيميهاي قديميتر هم با كاهش خوراك مواجه بودند. شرايط ديگري هم بوده كه ميعانات را به جاي تحويل به پتروشيميها با بنزين وارداتي با اكتان بالاتر مخلوط كردند كه بتوانند بنزين داخل را تامين كنند.
آيا ميتوان گفت اين كمبود خوراك دليلي بر اين است كه بخش خصوصي در پتروشيميها سرمايهگذاري نكند؟
اين تنها دليل نيست اما يكي از دلايل مهم است. در واقع كسي كه ميخواهد سرمايهگذاري كند، براي تامين خوراكش بايد يك تضمين بلندمدت داشته باشد. وقتي سرمايهگذاري ميبيند كه عملا وزارت نفت به تعهداتش عمل نميكند و در مقاطع مختلف به دلايل مختلف خوراك را قطع ميكند، به سرمايهگذاري رغبت نميكند. البته مشکلات اصلیتر همان مشكلاتي است كه ساير سرمايهگذاريها هم در كشور دارند: بيثباتي اقتصادي، مشكلات فضاي كسب و كار و ساير مشكلاتي كه در همه سرمايهگذاريهاي ديگر هم وجود دارد، در اين بخش هم هست و طبيعتا تامين خوراک و مواد اولیه هم يكي از اين موارد است.
به نظر شما اگر دولت بخواهد بخش خصوصي را براي سرمايهگذاري در پتروشيميها تشويق كند، چه گامهايي بايد بردارد؟
پتروشيمي بحث بسيار مفصلي دارد. اما به طور خلاصه بايد گفت در بخش پتروشيمي هم مانند نفت متاسفانه برنامه جامع نداشتيم. يعني كشوري كه ميخواهد به صورت گستردهاي صنعت پتروشيمياش را توسعه دهد، بايد تمام حلقههاي زنجيره ارزش پتروشيمي را ببيند. ما بايد در توليد دانش فني پتروشيمي سرمايهگذاري داشته باشيم كه نكرديم. از طرف ديگر در حلقههاي پائيندستي پتروشيمي سرمايهگذاري كافي انجام نشده و عمده توليدات محصولات پتروشيمي ما مربوط به بالادست است كه اشتغالزايياش پائين است و ارزش افزوده چنداني هم ندارد. بنابراين به نظر من شركت ملي پتروشيمي كه در حال حاضر بيشتر كار حاكميتي دارد واحدهايش را واگذار كرده، بايد يك بازنگري اساسي در برنامه توسعه صنعت پتروشيمي داشته باشد و تا نقشه راه جامعي مشخص نباشد، به نظر من سرمايهگذاريها در اين بخش هم جهت درستي پيدا نخواهد كرد.
آيا پتروشيمي بايد كار حاكميتي انجام دهد يا براي ايجاد مجتمعها و سرمايهگذاريهاي جديد تلاش كند؟
شركت ملي پتروشيمي در حال حاضر دچار يك سرگرداني است كه واگذاري پتروشميها آن را ايجاد كرده است. چون شركت ملي صنايع پتروشيمي قبلا توسعهدهنده صنايع پتروشيمي بوده و حالا پتروشيميها عمدتا واگذار شدهآند. شركت ملي پتروشيمي هنوز نتوانسته نقشش را در شرايط جديد پيدا كند. من فكر ميكنم در اين شرايط جديد نقش شركت ملي صنايع پتروشيمي بايد حاكميتي شود و صنايع پتروشيمي بايد ساختار و نقشش را بشناسد و بر كارهاي حاكميتي تمركز داشته باشد. بعد برنامه جامعي را براي صنعت پتروشيمي كشور طراحي كند كه تكليف بخشخصوصي هم روشن شود.
پس يعني شما معتقديد كه اگر شركت ملي صنايع پتروشيمي مجتمعها را بسازد بعد به بخش خصوصي واگذار ند، كار نادرستي است؟
من خيلي با اين تفكر موافق نيستم. چون نتيجهاش آن چيزي است كه امروز ما میبینیم. اگر طرح و پروژهاي به معناي واقعي كلمه سودده است و ارزش افزوده خوبي دارد، هر سرمايهگذاري داخلي يا خارجي بايد از اجراي آن استقبال كند اما در واقع اين ناخودآگاه به اين ذهنيت برميگردد كه ميخواهيم سرمايهگذاريهايي بكنيم كه خيلي سودده نيستند، بنابراين خودمان سرمايهگذاري ميكنيم و بعد اين را واگذار ميكنيم. حالا چرا در واگذاري آن موفق ميشويم؟ چون ما مثلا با دلار هزار توماني پروژه را پيش برديم، حالا دلار شده 3هزار تومان و ما با دلار هزار توماني قيمتگذاري كرده و سهام آن را واگذار ميكنيم. هر كسي از اين واگذاري استقبال ميكند و با توجه به تورمي كه در كشور هست، تغيير نرخ دلار، مشكلات غيرسودده بودن را حل ميکند. به علاوه اينكه از رانت ارزان بودن خوراك هم برخوردار است. ما بايد شرايطي را ايجاد كنيم كه با شرايط منطقي هر كسي حاضر به سرمايهگذاري در پروژهها باشند. به نظر در این گونه خصوصیسازی که تا حالا کردهایم عملا يك جور انتقال رانت صورت ميگيرد.
در زمينه تامين گاز چرخهاي وجود دارد كه هر كسي تقصير را به گردن ديگري مياندازد كه فازهاي پارس جنوبي تامين نشده، بحث تحريمها پيش ميآيد و بعد اينكه خوراك پتروشيميها تامين نميشود. اين چرخه را چطور تعبير ميكنيد؟
براي اينكه تصوير روشنتر باشد، بهتر است اين موضوع را از دو جهت عرضه و تقاضا بررسي كنيم. در عرضه با پروژههاي عظیم مختلفي از جمله فازهای پارسجنوبي مواجه هستيم كه سرمايهگذاري ميلياردي لازم دارد، تامين تجهيزات و پيمانكاران بزرگ مي خواهد و كار هر كسي نيست. ما در آنجاها هم مشكلات مديريتي داشتيم، هم مشكلات ناشي از تحريم داشتيم كه دست به دست هم دادند و باعث شدند تا اين فازها توسعه پيدا نكنند. يعني عرضه را متناسب با برنامه افزايش نداديم. پس بايد تقاضا كنترل ميشد اما متاسفانه تقاضا جلوتر از عرضه حركت كرده است. يعني بعضي سالها با افتخار هم عنوان شده كه گازرساني جلوتر از برنامه پيش رفته است. به خاطر اينكه در بخش توسعه تقاضا و مصرف، نه نيازي به سرمايهگذراي كلان هست و نه تجهيزات خاصي مورد نياز است. هر پيمانكاري ميتواند لولهگذاريهاي گازرساني شهري و روستايي را انجام دهد. تمام نمايندههاي مجلس هم از اين طرحها حمايت ميكنند و تلاش ميكنند تا شهرها و روستاهايشان گازرساني شود. با اين اتفاق، تعادل عرضه و تقاضا مدام بدتر ميشود. مصرف تجاري و خانگي بيشتر افزايش پيدا ميكند و در شرایط کمبود، چون به دليل آثار اجتماعي نميتوان گاز اين بخش را قطع كرد، فشار به بخش توليد منتقل ميشود. به همين دليل بخش توليد و صنعت که هزاران مشكل دارد با مشکل فطه سوخت هم مواجه میشود.
این چرخه به اين منجر ميشود كه در بخش صادرات گاز هم توفيقي نداشته باشيم...
در 7، 8 سال گذشته تراز عرضه و تقاضاي ما مرتبا منفيتر شده، يعني سال به سال تقاضا افزايش پيدا كرده ولي عرضه نتوانسته آن را تامين كند. در چنين شرايطي پتانسيل صادرات هم وجود نخواهد داشت.
آياواقعا با اين وضعيت ايران ميتواند به تعهدات قراردادهاي صادرات گاز عمل كند؟
تنها و تنها به اين شرط كه بتوانند مشكلات فازهاي مختلف پارسجنوبي را حل كنند و پروژه را جلو ببرند كه خوشبختانه ظاهرا بيشتر تمركز آقاي زنگنه روي همين مورد است. ايشان به اين جمعبندي رسيده كه بايد بيشتر انرژي و توانش را روي فازهاي مختلف پارسجنوبي بگذارد. اگر بخواهيم هم مشكل داخلي را حل كنيم، هم تعهدات صادراتي را انجام دهيم، هم بتوانيم افزايش بازيافت در ميادين نفتي داشته باشيم، همه اينها مستلزم فازهاي پارس جنوبي است و اين كار درستي است كه همه تمركز وزارت نفت روي اين پروژه باشد.
آيا همه مشكلات ما با توسعه فازهاي پارس جنوبي حل ميشود؟
شاید همه مشکلات نه ولی بسیاری از آنها حل میشود. البته ما یک مشکل مصرف غیربهینه انرژی داریم که باید فکر جدی برای آن بشود.
پيشبيني شما درباره توسعه كامل فازهاي پارس جنوبي چه زماني است؟
من چون اطلاعات دقيقي درباره آخرين وضعيت و اطلاعات فازها ندارم، نميتوانم پيشبيني دقيقي هم داشته باشم اما آنچه كه از اخبار و اطلاعات و اظهارات آقاي زنگنه متوجه ميشوم اين است كه 5 فازي كه ايشان اشاره كردند، شانس بيشتري براي رسیدن به بهرهبرداري دارد.






.jpg)

فرزانه طهرانی: «بدون شک در تمام شاخصهای عملکرد صنعت نفت از برنامه عقبتر هستیم.» این بخشی از انتقادات «سیدغلامحسین حسنتاش» عضو انجمن اقتصاد انرژی ایران به عملکرد پارس جنوبی است. او درعینحال وعده اخیر رییسجمهوری در خصوص دوبرابر شدن برداشت گازی تا پایان دولت دهم را غیرممکن دانسته و آن را یک تبلیغ انتخاباتی میداند. حسنتاش که عضویت هیات علمی - پژوهشی و تدریس در دانشگاه را نیز در کارنامه خود دارد معتقد است عملکرد دولت نهم و دهم با عملکرد دو دولت قبل از آن در پارس جنوبی به هیچ وجه قابل قیاس نیست و اصولا عملکرد این دولت با دولتهای قبلی در زمینه عمران و توسعه در همه بخشهای کشور قیاس معالفارق است. او همچنین درباره برداشت 500هزار بشکه در روز قطر از لایه مشترک نفتی و برداشت صفر ایران را به دولتمردان هشدار میدهد. مشروح این گفتوگو را در ادامه بخوانید:
وبلاگ دیگر و جدیدتر من