صنعت پتروشيمي نيازمند نقشه راه

صنعت پتروشيمي نيازمند نقشه راه

مقدمه

شواهد فراواني وجود دارد كه صنعت پتروشيمي كشور گرفتار چالش‌هاي اساسي است. قبل از حذف يارانه‌ها در سال 1389 در نشست‌ها و همايش‌هاي  مختلف اين نگراني مطرح مي‌شد که در صورت افزايش قيمت حامل‌هاي انرژي و خصوصا گازِطبيعي و ميعانات‌گازي که در صنايع پتروشيمي بعنوان سوخت و خوراک مصرف مي‌شوند، بسياري از مجتمع‌هاي موجود پتروشيمي و حتي مجتمع‌هاي در حال ساخت، زيان ده خواهند بود. در واقع معناي اين حرف اين  بود که بسياري از مجتمع‌هاي پتروشيمي با هزينه سوخت‌ و خوراک نزديک به صفر سودآور بوده‌اند و  معناي دقيق‌تر اين بود  که در واقع از نظر اقتصاد ملي اين مجتمع‌ها زيان‌ده بوده و هستند، اما بصورت صوري و ظاهري  و با بهره‌‌گيري از يک رانت ملي که بصورت ارزاني  قيمت سوخت و بويژه قيمت ماده‌اوليه به ايشان اعطاء  مي‌شده است، سود نشان داده‌اند و منافع اين شرکت‌ها با منافع اقتصاد ملي هم راستا نبوده‌ است.    

البته ابهام در سوده‌دهي واقعي مجتمع‌هاي پتروشيمي، از گذشته نيز وجود داشت اما با نزديک شدن بيش از پيش به اجرايي شدن طرح حذف يارانه‌ها، اين ابهام بويژه نزد دست‌اندرکاران صنايع پتروشيمي به يک نگراني جدي تبديل شد. بعد از حذف يارانه‌ها كه با خصوصي‌سازي ناقص مجتمع‌هاي پتروشيمي همراه شد گروه فشاري شكل گرفت كه دائما دولت و وزارت نفت را تحت فشار قرار دهند با اعطاء سوخت و خوراك ارزان به پتروشيمي‌ها مسير سودآوري صوري آنها تداوم يابد.

بررسي آمارهاي سال 1390نشان مي‌دهد كه در صورتي كه صادرات  LPG را كه فراورده نفتي است و يك محصول پتروشيميايي نيست ولي در آمار صاردات كشور جزو محصولات پتروشيمي ذكر مي‌شود را حذف كنيم، در آن سال كمتر از  12 ميليون تن محصولات پتروشيمي به ارزش حدود 8.5 ميليارد دلار از كشور صادر شده و در مقابل آن كمتر از 2 ميليون تن محصولات نهائي پتروشيمي به ارزش 5.2 ميليارد دلار وارد كشور شده است. دقت در همين چند رقم مي‌تواند عمق بخشي از چالش‌هاي صنعت پتروشيمي كشور را بازتاب دهد.  جالب است كه كشورهايي كه محصولات نهائي پتروشيمي خود را به ايران صادر كرده‌اند، عمدتا همان كشورهائي هستند كه محصولات پايه را از ايران وارد كرده‌اند. به عبارتی صنعت پتروشیمی ایران، یارانه قابل‌توجهی را به کشورهای خریدار محصولات پایه خود پرداخت می‌کند.

در اين نوشتار پس از مروري مختصر بر تاريخچه صنعت پتروشيمي کشور، به بررسي دلايل  چالش‌هاي صنعت پتروشيمي در ايران  و راه‌کارهاي آن خواهيم پرداخت.

 

مروري كوتاه بر تاريخچه صنعت پتروشيمي در ايران

برنامه توسعه صنعت پتروشيمي در ايران، عمدتا به دوران برنامه پنجم عمراني رژيم گذشته يعني برنامه سال‌هاي 1352 تا 1356 مربوط مي‌شود. بررسي صورت‌مذاکرات جلسات شوراي اقتصاد و شوراي عالي اقتصاد( که در حضور شخص شاه تشکيل مي‌شد) در بين آن سال‌ها که قيمت نفت نيز در اثر وقوع شوک اول نفتي به شدت افزايش يافته بود، نشان ميدهد که شاه اصرار ويژه‌اي بر توسعه صنعت پتروشيمي داشته ‌است. وي ادعا مي‌كرد که نفت و گاز نبايد به عنوان انرژي مصرف شوند، بلکه انرژي مورد نياز کشور بايد از طريق سوخت هسته‌اي تامين شود و نفت و گاز عمدتا به عنوان خوراک به صنايع پتروشيمي برود که ارزش افزوده آن به کشور باز گردد. اسناد نشان مي‌دهد كه شاه در مورد توسعه صنايع پتروشيمي شتاب هم داشت و عين حال اصرار داشت که مجتمع‌هاي پتروشيمي، مانند پالايشگاه‌هاي عظيم نفتي بعنوان واحدهائي از شرکت ملي نفت (در آن زمان) توسط دولت ساخته نشوند، بلکه تلاش شود که بخش خصوصي در اين زمينه سرمايه‌گزاري کند. اما آن شتاب  بر  وارد کردن بخش خصوصي به اين سرمايه‌گزاري‌ها  غلبه کرد و وقتي براي شاه گزارش آوردند که بخش خصوصي در ايران  قادر به ورود  به صنعت پتروشيمي نيست. شاه با پشتوانه  درآمدهاي نفتي که در جيب دولت بود، فرمان توسعه صنعت پتروشيمي توسط دولت را صادر کرد. لکن تاکيد داشت که واحدهاي پتروشيمي بصورت شرکت‌هاي سهامي تاسيس شوند که بعدا بتوان آن‌ها را به بخش خصوصي واگذار نمود و به همين دليل بود که در مجموعه صنعت نفت  سازمان‌دهي پتروشيمي متفاوت شد و درجائي‌که يک پالايشگاه عظيم نفتي از نظر سازماني يک واحد از يک مديريت شرکت ملي نفت بود هر واحد کوچک پتروشيمي بصورت يک شرکت مستقل درآمد.

توسعه صنعت پتروشيمي با اتکاء به پول نفت و با شتابزدگي دنبال شد. شواهدي در دست نيست که با وجود اين نگاه گسترده به توسعه صنعت پتروشيمي، نگاهي وسيع به زنجيره ارزش اين صنعت و ورود حساب شده و برنامه‌ريزي شده به همه حلقه‌هاي اين زنجيره ارزش، وجود داشته است. شايد اگر پول نفت نبود و در عين حال، آن اصرار و تاکيد بر توسعه مجتمع‌هاي پتروشيمي وجود داشت، ورود به اين صنعت به صورتي هوشمندانه‌تر و برنامه‌ريزي شده تر صورت مي‌گرفت.

بزرگترین مجتمع پتروشیمی که در قبل از انقلاب در کشور سرمایه‌گزاری شد، مجتمع عظیم پتروشیمی ایران-ژاپن بود که شرکت‌های ژاپنی‌ در آن مشارکت داشتند. مجتمع مذکور در حال اتمام و در آستانه بهره ‌برداری بود که با وقوع انقلاب و بدنبال آن با جنگ تحمیلی عراق علیه ایران مواجه شد و بدلیل  قرارگیری در منطقه جنگی هشت سال متوقف شد . بعد از جنگ طرف ایرانی اصرار بر تکمیل و به بهره‌برداری رساندن همان مجتمع داشت اما طرف ژاپنی مخالف بود و نهایتا با پرداخت یک میلیارد دلار خسارت به طرف ایرانی از مشارکت خارج شد و با خروج ژاپنی‌ها این سرمایه‌گزاری  به مجتمع پتروشیمی بندرامام تغییر نام داد. ژاپنی‌ها معتقد بودند که با پرداخت این خسارت از تحمل خسارات بیشتر در آینده (در صورت ادامه مشارکت)، جلوگیری کرده‌اند. شاید بازخوانی پرونده خروج ژاپنی‌ها از مجتمع مذکور، بسیاری از مسائل را آشکار کند و به توضیح آنچه که درپی خواهد آمد کمک کند. دو مسئله مهم ژاپنی‌ها تحولات عمده تکنولوژیکی و نیز تحولات بازار در دوران توقف این مجتمع بود. حرف ژاپني‌ها اين بود كه در طول هشت سال توقف اين پروژه فرايند‌ها با توسعه فناوري  بگونه‌اي تغيير كرده است كه تكميل بسياري از واحد‌هاي مجتمع ديگر مقرون به صرفه نيست ضمن اينكه بازار صادراتي  كه براي محصولات مجتمع در نظر بوده است با سرمايه‌گذاري ديگران اشباع شده است.

چرا صنعت پتروشيمي ايران ارزش افزوده ناچيزي دارد؟

 صنعت پتروشیمی صنعتی انرژی‌بر است. اما تفاوت اساسی این صنعت با دیگر صنایع در انرژی‌بر بودن آن نیست. صنایعی مثل صنایع ذوب فلزات و یا صنعت آلومینیم نیز بسیار انرژی‌بر هستند. اما تفاوت صنعت پتروشیمی در این است که  ماده اولیه و یا به اصطلاح خوراک آن نیز مواد هیدروکربني و عمدتا گاز یا میعانات گازی ویا بعضی  تولیدات پالایشگاهی است.

 وابستگی دوجانبه صنعت پتروشیمی به نفت و گاز (انرژی‌بر بودن و خوراک)، موجب این تلقی ساده‌اندیشانه  شده است که: کشورما در  صنعت پتروشیمی دارای مزیت نسبی و حتی مطلق است و این تلقی، از دقت دولت‌ها در مطالعه و جامع‌بینی در سرمایه‌گذاری‌های این صنعت کاسته‌ است. وضعیت امروز دنیا نشان می‌دهد که خصوصا در صنایعی مانند پتروشيمي که از نظر فناوری، از پویائی برخوردار هستند، مزیت در تولید دانش و ایجاد تحول در فرآیندها مي‌باشد.

چالش  اصلی صنعت پتروشیمی در ایران را  در شناخت زنجیره کامل ارزش این صنعت باید جستجو نمود. زنجیره کامل ارزش در صنعت پتروشیمی از دانشِ فنی در طراحی فرایندهای این صنعت آغاز می‌شود و به تولید محصولات نهائی  مصرفی ختم می‌شود. کشوری مانند ما که منابع هیدروکربني فراوانی دارد اگر میخواست که برنامه‌ای گسترده و بلند‌مدت  برای ورود به این صنعت داشته باشد، می‌بایست تمامی حلقه‌های زنجیره ارزش این صنعت را به دقت شناسائی می‌نمود و در حد نیاز به آن ورود می‌کرد. متاسفانه ما هنوز در حلقه‌های ابتدا و انتهای زنجیره ارزش این صنعت ورود نكرده‌ايم  و تنها بر روی حلقه‌های میانی آن وارد شده‌ايم  كه توليد محصولات پايه با ارزش افزوده ناچيز است. ما دانش فنی  و طراحی را می‌خریم و هیدروکربن‌ها را به موادی تبدیل می‌کنیم که عمدتا نهائی نیستند و خوراک واحدهای پائین‌دستی هستند كه بر روي آن سرمايه‌گذاري نشده است.

حلقه‌ای از زنجیره ارزش پتروشیمی که ما در آن قرار داریم و بر روی آن سرمایه‌گزاری کرده‌ایم، اتفاقا سنگین‌ترین کم بازده‌ترین و آلوده‌سازترین حلقه در کل زنجیره مذکور است. نکته مهم‌تر این است که وقتی این حلقه از حلقه‌های قبلی و بعدی خود منتزع می‌شود، وضعیت بدتری نیز پیدا می‌کند. قائلین به تئوری نظام بین‌المللی و طراحی این نظام توسط دول مسلط صنعتی، معتقدند که واردکردن کشورهائی مانند ما به چنین حلقه‌هائی  از زنجیره تولید و ارزش، نه تنها در صنعت پتروشیمی بلکه در بسیاری از صنایع، حساب شده  و در راستای نظام تقسیم‌کار جهانی بوده است.  براساس این دیدگاه، زمانی‌که ارزش افزوده در حلقه‌ای از زنجیره ارزش یک صنعت کاهش می‌یابد و وقتی دولت‌های صنعتی خصوصا با احتساب هزینه‌های فرصت زیست‌محیطی به این نتیجه می‌رسند که فعالیت در این حلقه برایشان ارزش ملی ندارد، آن حلقه را به کشورهای در حال توسعه یا جهان سوم منتقل می‌کنند. از همین روست که اینک در اغلب کشورهای تراز اول جهان بیشترین سهم از تولید ناخالص ملی مربوط به بخش خدمات است و نه بخش صنعت. یعنی این کشورها  بالاترین حلقه از زنجیره ارزش در صنایع مختلف را انتخاب نموده‌اند که حلقه دانش‌فنی و طراحی و تحول است و محصولات آن بصورت خدمات صادر می‌شود.

کشورهای صنعتی که دانش فنی و طراحی پایه و طراحی تفصیلی را تحت عنوان Patent  و یا لیسانس و یا هر عنوان دیگری به قیمت‌های گزاف به ما می‌فروشند، در واقع در سبک‌ترین کم سرمایه‌برترین و پاک‌ترین حلقه از زنجیره ارزش پتروشیمی وارد شده‌اند. علاوه‌برین در شرایط فقدان تسلط ما بر دانش فنی، ممکن است بسیاری از هزینه‌ها وعدم‌النفع‌ها را هم به ما تحمیل کنند. طراحی ممکن است بسیاری از مواد یا تجهیزاتِ گرانترِ متعلق به سازندگان خاص را  به‌لحاظ ترس و نگرانی از گارانتی و تضمین نهائی تولید تحمیل کند.

همانگونه که اشاره شد، صنعت پتروشیمی، صنعتی پویاست. گاهی یک تغییر و تحول خلاقانه و نوآورانه در فرایند  یا جایگزین کردن یک کاتالیست جدید، هزینه‌های سرمایه‌گزاری و عملیاتی تولید را به شدّت کاهش می‌دهد و یا کیفیت محصول را  افزایش می‌دهد. در چنین صنعت پویايي، زمانی‌که ما در حال خرید یک دانش فنی و یک طراحی هستیم که از نظر ما و بر مبنای اطلاعات ما جدیدترین و آخرین دانش فنی موجود در صنعت برای یک فرایند تولید خاص است، از نظر فروشنده که از  پژوهشگاه‌ها، آزمایشگاه‌ها و دست‌آورد‌های نوین پژوهشی  خود با خبر است،  ممکن است این دانش فنی روزآمدی خود را از دست داده باشد و فروشنده دانش فنی، مدتی بعد از فروش آن به ما، دانش و طراحی جدید را به بازار عرضه کند. در این صورت ممکن است در مجتمع‌های مشابه در کشورهای صنعتی اصلاحات فرآیندي انجام خواهد شد و هزینه محصول کاهش  و کیفیت محصول افزایش خواهد یافت و در نتیجه توان رقابت ما در بازار جهانی نیز کاهش خواهد یافت.

در مواردي دیده شده است که در فرایند طراحی مجتمع‌های پتروشیمی ما که عملا در بیرون از مرزهای کشور انجام شده است، بعضی از محصولات جانبی، ضایعات تلقی شده‌اند در حالی که میتوانسته‌اند به عنوان خوراک برای تولید محصولات دیگری باشند. گاهی برای امحاء یا سوزاندن این ضایعات!! و انتشار آلاینده‌های آن در محیط زیست، دستگاه‌هائی نصب شده است که از هزینه آن  برای تبدیل آن به موادی قابل استفاده بیشتر بوده است!! طبعا طراح و فروشنده دانش فنی، بدنبال منافع بنگاه خود بوده است و نه منافع ملی ما و اگر اشراف بر دانش فنی وجود داشت چنین اتفاقی نمی‌افتاد. موارد ديگري  وجود داشته است که بدلیل روشن نبودن نقشه راه و برنامه‌های بلند مدت توسعه صنعت پتروشیمی و موردی عمل کردن، برای یک دانش فنی که در چند مجتمع تکرار شده است، چندبار هزینه جداگانه براي خريد دانش فني و ليسانس پرداخت شده است.

عدم اشراف بر دانش فنی، اغلب موجب تاخیر در زمان اجرا و هزینه اجرای پروژه‌های پتروشیمی نیز می‌گردند و این افزایش‌ها  در زمان و هزینه، اقتصاد اولیه طرح را مخدوش می‌کند و علاوه‌بر این در زمان بهره‌برداری نیز بهره‌وری و بازدهی را پائین می‌آورد و همه این موارد در يك جمله ناشي از عدم تناسب میان سخت‌افزارها و نرم‌افزارهاست و موجب غیر اقتصادی شدن طرح‌ها می‌گردد.

علاوه‌بر اين  بدلیل ناهماهنگی‌ در برنامه‌ریزی‌های صنعت نفت و نقص در مطالعات پروژه‌ها و سرمايه‌گزاري‌ها،  بسیاری از مجتمع‌های جدیدالتاسیس پتروشیمی با  تاخیر در تامین خوراک یا عدم تخصیص خوراک کافی مواجه بوده و هستند.  زمانی که یک سرمایه‌گزاری عظیم  به هر دلیل در بهره‌برداری دچار تاخیر شود و در زمان بهره‌برداری نیز با بهره‌وری بسیار پائین کار کند، طبیعی است که حتی اگر از ابتدا هم بر روی کاغذ، از توجیه اقتصادی برخوردار بوده باشد، چارچوب اقتصادی آن  بهم خواهد ریخت، چه رسد به اینکه از ابتدا هم مطالعات فنی-اقتصادی و توجیه اقتصادی دقیقی وجود نداشته باشد. آنگاه بنگاه‌های صاحب چنین مجتمع‌هائی تنها قادر خواهند بود که با استفاده از سوخت ارزان با قیمت نزدیک به صفر (که وجه همان را نیز پرداخت نمی‌کنند)، بصورت صوری سود داشته باشند یا سربه سر شوند. و در چنین شرایطی این سئوال مطرح می‌شود که صادرات  گاز و میعانات گازی به همان صورت خام  بیشتر به نفع اقتصاد ملی است یا تحویل گاز به چنین مجتمع‌هائی؟

در کنار حلقه‌های مفقوده فوقانی زنجیره ارزش پتروشیمی که همان دانش فني و توان طراحي يا حداقل نظارت بر طراحي است و ذکر آن رفت، در حلقه‌های تحتانی این زنجیره هم مشکل داریم. صنایع پائین‌دستی پتروشیمی متناسب با صنايع بالادستي گسترش پیدا نکرده‌اند. در حالی‌که بعضی محصولات میانی پتروشیمی را با ارزش افزوده کم و محدود صادر می‌کنیم، بسیاری از محصولات نهائی که ارزش افزوده بسیار بالائی  دارند را به شکل‌های مختلف وارد می‌کنیم.

بازار محصولات میانی پتروشیمی نیز بازار پیچیده‌ای است. یکی از مهمترین ارکان یا مقدماتِ مطالعات فنی-اقتصادی برای تولید هر محصول و کالائی، مطالعات بازار است که باید بسیار دقیق انجام شود. از زمانی که کارخانه یا مجتمع تولیدی ما به بهره‌برداری می‌رسد، میزان تقاضای داخلی و جهانی محصولاتی که قرار است تولید کنیم چه میزان خواهد بود؟ رقبا چه کسانی خواهند بود؟ چه قیمت‌هائی برای این محصولات پیش‌بینی می‌شود؟   آیا چنین مطالعاتی برای مجتمع‌های پتروشیمی ما انجام شده و مي‌شود؟

از دیگر مشکلات برخی از مجتمع‌های پتروشیمی ایران، انتخاب مکان نا مناسب است. بعضی از مجتمع‌ها در مکان‌هائی ساخته شده‌اند که نه به مواد اولیه مورد نیاز خود نزدیک هستند و نه به بازار محصولات خود و این مساله هزینه‌های سنگین و اضافه براي حمل ماده اوليه و محصول  را به ایشان تحمیل کرده و مشكلات مالي آنها را تشدید کرده است. این نوع مکان‌یابی معمولا تحت فشار و تحمیل مقامات منطقه‌ای و خصوصا  نمایندگان مجلس صورت می‌گیرد. اینگونه فشارها و تحمیل‌ها به واحدهای پتروشیمی هم محدود نمیشود. متاسفانه بسیاری به این درک توسعه‌ای نرسیده‌اند که در یک کشور توسعه نیافته نمی‌تواند مناطق توسعه‌یافته وجود داشته‌باشد که اگر این درک را داشته باشند منافع ملی  و مصالح توسعه ملی را  فدای توسعه توهمی منطقه خود نمی‌کنند.

هر صنعتی چهار رکن یا افزار دارد که باید به صورت متجانس توسعه داده شوند. افزار فنی (ماشین‌آلات و تجهیزات)، افزار اطلاعاتی (دانش فنی و پشتوانه پژوهشی)، افزار انسانی ( نیروی انسانی کارآمد، آموزش دیده و با انگیزه) و افزار سازمانی ( سازمان و مدیریت کارآمد). چه در رژیم گذشته و چه در دورران بعداز انقلاب، عده‌ای تصورشان بر این است که با  نصب تجهیزات و داشتن کارخانه، کشور صنعتی می‌شود، ولی در جائی که این برخورد سخت‌افزاری بدون عدم توسعه متجانس در سه رکن نرم‌افزاری مورد اشاره وجود دارد، نتیجه آن همان است که امروز در صنعت پتروشیمی و بسیاری از دیگر صنایع کشور ملاحظه می‌کنیم. اگر در تمامی اشکالات یا نادیده‌های مذکور  که به وضعیت فعلی صنعت پتروشیمی منجر شده است دقت کنیم ملاحظه می‌شود که همه اینها از جنس نرم‌افزاری و مربوط به یکی از افزارهای سه‌گانه فوق‌الذکر هستند که متناسب با افزار فنی و تکنیکی به آن‌ها توجه نشده است.

راه رفع چالش‌هاي صنعت پتروشيمي چيست؟

باید برای نجات صنعت پتروشیمی فکری اساسی کرد. خصوصا بايد به اين نكته نيز بايد توجه نمود كه اگر عضويت ايران در سازمان تجارت جهاني پذيرفته شود، قطعا صادرات محصولات پتروشيمي ايران بدليل يارانه‌هاي نهفته در آن دچار محدوديت و مشكل خواهد شد.

در مورد مجتمع‌های جدیدی که در مرحله طراحی هستند باید همه چیز از مکان و بازار و مطالعات فنی-اقتصادی، بازنگری شوند و خصوصا اقتصاد این مجتمع‌ها باید با قیمت واقعی خوراک و سوخت سنجیده شود و اطمینان حاصل شود که در این قیمت‌ها نیز سود‌ده خواهند بود. در مورد مسائل فنی و فرایندها نیز باید با استفاده از کارشناسان خبره داخلی یا در صورت نیاز خارجی،  نهایت دقت بشود که فرایندی بهینه  و خصوصا سازگار با محیط‌زیست باشد.

هر پروژه‌اي براي تصميم‌گيري نهائي به چندين سند مطالعاتي نياز دارد كه متاسفانه در ايران به آن توجه نمي‌شود. مطالعه تضمين خوراك در طول عمر كارخانه‌اي قرار است ساخته شود. مطالعه مربوط به انتخاب بهترين مكان (خصوصا با توجه به مصرف آب كه از مشكلات حاد كشور است)، مطالعات بازار و  مطالعات الزامات و نيازهاي فني و پشتيباني از جمله مهمترين اين اسناد مطالعاتي هستند.

در مجتمع‌های موجود و ساخته شده پتروشیمی، کار اصلاح بسیار دشوار‌تر است. باید شرکت‌های توانا از نظر فنی بکارگرفته شوند که همه فرایندها و همه چیز مجتمع‌هاي زيان‌ده را مورد بازنگری قراردهند. اگر حاصل این بازنگری این بود که راهی برای نجات مجتمع از زیاندهی وجود ندارد، فکری اساسی برای جمع‌آوری آن بشود که البته خود آن نیز برنامه می‌خواهد و برای مقابله با آثار و تبعات آن و خصوصا معضل اشتغال باید برنامه‌ریزی شود و اگر حاصل بازنگری این بود که باید اصلاحاتی در فرایندها یا نظام بازاریابی و مدیریت و هرچیز دیگر انجام شود برای این اصلاحات برنامه‌ریزی و سرمایه‌گذاری شود. چنين سرمايه گذاري‌هائي ميتواند يك فرصت براي شركت‌هاي توانمند بخش‌خصوصي باشد كه با همكاري با شركت‌هاي توانمند خارجي، ابتدا  فرايند Bench Marking  واحدهاي موجود را به انجام برسانند، پروژه‌هاي اصلاح فرايند (شامل بهينه‌سازي مصرف انرژي، كنترل ضايعات و ......) را شناسائي كنند و اجراي اين پروژه‌ها و احيانا تامين سرمايه براي آنها را بعهده گيرند و از نتايج آن منتفع شوند و بازگشت سرمايه كنند و هم خود از اين راه منتفع شوند و هم مجتمع  پتروشيمي را از زيان نجات دهند.

در صورت وجود منابع ارزي و در موقعيت پس از برجام و خصوصا در شرایط حال حاضر اقتصاد  جهان، يكي از اقدامات مناسب اين است كه در خارج از کشور بر روی حلقه‌های مفقوده زنجیره ارزش صنعت پتروشیمی سرمایه‌گزاری کنیم.  مثلا از طریق خرید سهام عمده یک شرکت یا موسسه تولید کننده دانش فنی یا صنایعی در هرجای جهان که محصولات میانی تولیدی مارا  به محصولات نهائی با ارزش افزوده بالاتر تبدیل می‌کنند.

نتيجه‌گيري

نتيجه اين‌كه وضعيت موجود صنعت پتروشيمي كشور نياز به بازنگري اساسي دارد و بنظر من برنامه‌هائي كه در تداوم روند گذشته توسعه اين صنعت بوده است بايد تا انجام چنين بازنگري اساسي، متوقف شود. در گذشته بعضی تصمیم‌گیران در واکنش به اعتراضاتی که نسبت به غیراقتصادی بودن بسیاری از طرح‌های پتروشیمی و طرح موسوم به اتیلن غرب، مطرح می‌شد، هدف اشتغال‌زائی را بعنوان توجیه تصمیمات خود مطرح می‌کردند در صورتی که از منظر مباحث مربوط به رشد و توسعه اقتصادی، سرمایه‌گذاری‌های با بهره‌وری پائین و افت مستمر کارائی و بهره‌وری در یک اقتصاد، نهایتا ضد سرمایه‌گذاری و اشتغالزائی، عمل می‌کند. علاوه بر این بعضي مطالعات نشان میدهد که با پولي كه در سرمايه‌گذاري در صنایع بالادستی پتروشیمی مي‌توان تنها یک شغل ایجاد كرد با سرمايه‌گذاري در صنایع پائین‌دستی یا محصولات نهائی پتروشیمی، مي‌توان  حدود 50 شغل ايجاد نمود. بنابراین اشتغالزائی هم نمی‌تواند توجیهی برای ادامه روند اشتباه گذشته باشد.

در پایان بايد به يك مساله كليدي  توجه  نمود و آن اين‌كه:   مدت‌هاست در  مورد شرکت ملی صنایع پتروشیمی این بحث مطرح است که  پس از واگذاری مجتمع‌های پتروشیمی به بخش‌خصوصی، جایگاه این شرکت چه خواهد بود. به اعتقاد من این وجود اين شرکت به عنوان بنگاه اقتصادي ديگر موضوعيتي ندارد و باید به يك سازمان و يا يك معاونت در وزارت نفت تبديل شود و به جایگاه حاکمیتی، سياست‌گذاري و كنترل و نظارت و رگولاتوري  تغییر جهت بدهد . جایگاه حاکمیتی جایگاه  صیانت از منافع ملی در مقابل منافع خصوصی و بخشی و منطقه‌ای و کنترل و نظارت است و اگر درآنچه گفته شد  دقت شود بسیاری از وظایف حاکمیتی قابل استخراج خواهد بود.

نفت در پساتحريم

نفت در پساتحريم

متن سخنراني در نشست ؛ "نفت ايران، تحريم و پسا تحريم كه در روز 13 ارديبهشت 1395 در دانشگاه شهيد بهشتي برگزار شد

دعوت به اين نشست را با اكره پذيرفتم. اين مطلب را براي جسارت به دعوت‌كنندگان و قدرناشناسي از ايشان عرض نمي‌كنم، دوستان بسيار لطف داشته‌اند كه بنده را هم سطح اساتيدي چون دكتر سريع القلم و دكتر عسلي قرارداده‌اند كه خود را به هيچ وجه در اين سطح نمي‌دانم. اكراهم از اين جهت بود كه نمي‌دانستم چه بايد بگويم ضمن اين كه از تكرار مكررات تحت سرفصل‌ها و عناوين مختلف هم خوشم نمي‌آيد. به هر حال انسان وقتي چنين دعوتي را مي‌پذيرد بايد در موضوع صحبت كند. چندان متوجه اين مفهوم پساتحريم نمي‌شوم. چندي پيش در مصاحبه‌اي عرض كردم كه مگر جهان پسا تحريم مثلا جهان پس از مرگ است كه همه چيزش با اين جهان متفاوت باشد و ديگر نتوان با برنامه‌ها و استراتژي‌ها و ابزارهاي اين جهان در آن حركت كرد؟ اگر كشوري از برنامه بلند‌مدت در چارچوب استراتژي‌هاي مشخص كه براساس آينده‌نگري طراحي شده است و جهت توسعه‌اي دارد ، برخوردار است و نحوه تعديل و اصلاح و بازنگري نيزدر برنامه‌ها و استراتژي‌هايش تعبيه شده است، خوب حالا به دليل تحريم و به دليل خراب‌كاري‌هاي هشت ساله يك دولت اشتباهي، وقفه‌اي در برنامه‌هايش افتاده وتوقفي در مسيرش رخ داده و قدري انحراف در مسيرش بوجود آمده، حالا مي‌تواند به مسير برگردد و مسير را ادامه دهد پس پسا تحريم بازگشت به مسير توسعه است و ادامه آن است و مطلب خاصي تحت اين سرفصل وجود ندارد كما اين كه هر وقفه و انحراف ديگري نيز مي‌توانست وجود داشته باشد. اگر هم كشوري الگو و استراتژي‌هاي روشني ندارد و مسير توسعه خود را نيافته است كه به هر حال گرفتار است، چه پيشا تحريم و چه پسا تحريم و حالا قدري گرفتارتر شده است. در ژاپن چند سال پيش سونامي عظيم غير قابل پيش‌بيني آمد كه خسارات بسيار عظيمي را وارد كرد و هزينه‌هاي عظيمي را تحميل كرد من واقعا نمي‌دانم كه واقعا در آنجا مباحثي مثل ژاپن پس از سونامي مطرح شد و آيا همه چيز دگرگون شد يا اصولا كشوري كه در مسير توسعه حركت مي‌كند بايد بتواند بر چنين وقفه‌ها و مشكلاتي فائق شود و تصحيحاتي را در بعضي اهداف و بخش ها انجام دهد و اگر هم دچار سرگشتگي در تشخيص جايگاه خود در جهان و تشخيص مسير توسعه خود است كه كلاهش پس معركه است چه پيشاتحريم و پيشا سونامي و چه پسا تحريم.

البته ممكن است كسي ادعا كند كه ما قبلا  مسير روشني داشته‌ايم اما تحريم‌ها‌ چنان تحولي در زمين  زمان و كون و مكان ايجاد كرده است كه پس از آن وارد جهان جديدي شده‌ايم وحالا دوباره بايد بنشينيم و استراتژي‌هاي جديدي تعريف كنيم و طرحي نو دراندازيم كه در اين صورت بايد ادعاي خود را ثابت كند. ما در چه مسير روشني در حال حركت بوديم؟ تحريم‌ها چگونه همه چيز را دگرگون كرده است؟ و اصولا اگر در مسير توسعه با برنامه‌هاي روشن در حال حركت بوديم چگونه شد كه در ورطه يك دولت مخرب و در ورطه چنين تحريم‌هائي افتاديم؟

به نظر من اقتصاد كشور و بخش نفت و انرژي كشور با چالش‌هاي اساسي دست به گريبان است از قبل از تحريم برقرار بوده است و در پساتحريم‌ هم چندان تفاوتي نكرده است. در كلان اقتصاد، پديده نفرين منابع كه اقتصاد و فرهنگ و حتي سياست كشور ما حداقل از سال 1352 گرفتار آن شده است و تبعات آن فهرست طولاني‌اي دارد، پديده تئوريزه شده وشناخته شده‌ايست كه حتي كشور توسعه يافته‌اي مانند نروژ پس از نفتي شدن در دهه 1970 ، پشتش از آن مي‌لرزد ما چه برنامه‌ جدي‌ اساسي‌اي براي رها شدن از آن داشته‌ايم، تنها مكانيزم ذخيره ارزي را بصورت سطحي كپي كرديم كه متاسفانه معكوس عمل كرد. در پسا تحريم قرار است اين پديده با استفاده از تجربيات گذشته كنترل شود و يا با صادرات بيشتر نفت و با  سرمايه‌گزاري راحت‌تر بر روي توسعه ميادين نفتي، تشديد شود.

خدا رحمت كند استاد برجسته و ارزشمند فقيد مرحوم دكتر حسين عظيمي را که روحش شاد باشد، در زماني كه آن مرحوم مسئوليت "موسسه آموزش و پژوهش مديريت و برنامه‌ريزي" را  بر عهده داشت  همايشي تحت عنوان " چالش‌ها و چشم اندازهاي توسعه ايران " را در اسفندماه 1381 برگزار نمود، بنده مقاله‌اي را تحت عنوان "چالش‌هاي اصلي بخش انرژي با تاكيد بر زيربخش نفت" براي همايش مذكور تهيه و در آن همايش ارائه نمودم. اينك 14 سال از آن مقاله مي‌گذرد و اغلب قريب به اتفاق آن چالش‌ها به قوت خود باقي است ربطي هم به پيش و پس تحريم ندارد. مگر چند بار بايد اينها را تحت عناوين مختلف تكرار كرد كه گفته‌اند: در خانه اگر كَس است يك حرف بس است اگر هم كَسي نيست كه عبس است. در اين چهارده سال هيچكس هم به بنده حقير نگفته است كه بي‌ربط گفته‌اي كه بنده بروم و تجديد نظر كنم.

امروز مسائل مهمتري از پسا تحريم داريم كه به آن توجهي نداريم . مثلا جهان پس از اقتصادي شدن نفت و گاز متعارف و پس از تحولات فني-اقتصادي مهمي كه ديگر حامل‌هاي انرژي اتفاق افتاده است به نظر من از هر جهت مهم‌تر از پساتحريم است و چند سالي است كه شاهد آثار ژئوپلتيك آن هم هستيم . مزيتي كه ممكن بود حاشيه ايمني اقتصادي و سياسي/نظامي نسبي براي ما ايجاد كرده باشد به سرعت در حال از دست رفتن است.

ممكن است بعضي به مساله پسا تحريم از منظر نحوه تعامل با دنيا نگاه كنند. از نظر نحوه تعامل اقتصادي با جهان نيز شاهد دو ديدگاه كاملا حدي متعارض هستيم كه هركدام از يك سر پشت بام در حال سقوط هستند گوئي بنا نيست ما بتوانيم در هيچ مساله‌اي وسط پشت‌بام بايستيم. يك ديدگاه اين است كه ما براي توسعه صنعت نفتمان هيچ نيازي به خارج نداريم و همه كارهاي مربوط به توسعه صنعت نفت را خودمان مي‌توانيم انجام دهيم و اگر مشكلي با تحريم داشتيم اين بود كه پول‌هايمان را نمي‌گذاشتند جا بجا بشود كه چيزي بخريم و بفروشيم يا به اندازه كافي نفت بفروشيم. ديدگاه مقابل اين است كه ما هيچ چيز نمي‌دانيم و نمي‌توانيم و حداقل بايد بخش بالادستي و توسعه ميادينمان را كامل به دست شركت‌هاي خارجي بدهيم البته اين دوستان با اين پارادوكس مواجه هستند كه چرا مهمترين و كليدي‌ترين بخش كار را كه مديريت كلان همه اين‌هاست به خارجي نمي‌دهيم.  دوستاني داريم كه يك روز قراردادهاي بيع‌متقابل را نسخه بي‌بديل توسعه ميادين نفتي ميدانستند و از نقد آن برافروخته مي‌شدند و بدون تدوين برنامه‌ جامع توسعه ميادين نفتي، عملا انتخاب اولويت‌ها را به عهده شركت‌هاي خارجي گذاشتند و همان‌ها امروز منتقد بيع‌متقابل شده‌اند و با همان روش و منش گذشته IPC را نسخه بي‌بديل مي‌دانند.

ديدگاهي داريم كه خير كشور را در ستيز با نظام بين‌المللي مي‌داند و در مقابل دوستاني داريم كه در عمل قائل به وجود يك نظام تقسيم‌ كار بين‌المللي هستند و تعامل مثبت با جهان را در تسليم شدن به آن نظام تقسيم كار جهاني مي‌دانند در آن نظام تقسيم كار وظيفه ايران توليد مواد خام اوليه است و اگر به سراغ  يك مرحله فراوري و مثلا توسعه پتروشيمي هم مي‌رود بايد مواد پايه با هزينه اجتماعي و هزينه زيست‌محيطي بالا و ارزش افزوده كم توليد و صادر كند و محصولات نهائي با ارزش افزوده بالا وارد كند. اين دوستان تلاش هم نمي‌كنند كه تجربه كنند كه آيا مي‌توان تعامل با جهان را در راستاي اولويت‌هاي ملي و توسعه‌اي جهت داد يا نه؟ مثلا اگر ثابت شود كه بهينه‌سازي و ارتقاء كارائي انرژي و آزاد كردن انرژي از اين طريق نسبت به توسعه ظرفيت‌هاي جديد توليد انرژي اولويت دارد تلاشي نمي‌شود كه ببينيم آيا همكاري با شركت‌هاي خارجي و جذب سرمايه خارجي را مي‌شود در اين مسير هدايت كرد و يا تنها راه جلوگيري از بازگشت تحريم‌ها و Snap Back  اين است ميادين‌مان را بدست شركت‌هاي نفتي بين‌المللي بسپاريم و براي آن‌ها منافع ايجاد كنيم؟‌ دربسياري از كشورهاي حتي ضعيف‌تر از ما برنامه همكاري با شركت‌هاي بين‌المللي نفتي را طوري طراحي كرده‌اند كه علاوه‌بر ِصرف توسعه يك ميدان نفتي يا گازي، منجر به توسعه ظرفيت‌هاي پيمانكاري و ساخت داخلشان هم بشود.

تخصص بنده نيست و اساتيد روابط بين‌الملل بايد تبيين كنند كه ساز و كارهاي نظام امروز جهاني چگونه است و چگونه تعاملي را با جهان مي‌توان سامان داد كه در جهت توسعه ملي و ارتقاء ظرفيت‌هاي ملي و حل چالش‌هاي اساسي اقتصادي باشد، نه اين كه هر روز از يك سر بام سقوط كنيم.

در هر حال من فكر مي‌كنم كه مسائل ما فرا تر از تحريم است.

هشدار درباره تکرار اشتباهات بیع متقابل در قراردادهای جدید (مصاحبه با روزنامه خراسان)

غلامحسین حسن تاش، کارشناس برجسته انرژی  در گفت و گو با خراسان مطرح کرد:
 
هشدار درباره تکرار اشتباهات بیع متقابل در قراردادهای جدید
 
(روزنامه خراسان دوشنبه 13 ارديبهشت 95)
در شرایطی که یک‌باره 40 تا 50 میدان معرفی می‌شود آیا تیم‌ مذاکره کننده به اندازه کافی وجود دارد؟

 

جواد غیاثی - سید غلامحسین حسن تاش را به نگارش مقالات و یادداشت های انتقادی و تحلیلی در مورد صنعت نفت می شناسند. البته او در اوایل دهه 1370، عضو هیئت مدیره شرکت‌ملی نفت ایران و مشاور اقتصادی وزیر نفت هم بوده است و مدتی هم ریاست موسسه مطالعات بین المللی انرژی را بر عهده داشته است. هم اکنون نیز عضو هیئت علمی مؤسسه مطالعات بین‏المللی انرژی است. این کارشناس برجسته حوزه انرژی، در دوره های قراردادهای نفت و گاز به تدریس پرداخته و در مورد قراردادهای جدید نفتی نیز قلم   فرسایی کرده است. در خصوص قراردادهای جدید نفتی موسوم به IPC، بیش از متن آن به مسائل زمینه ای چون ابهامات در توانایی نظارتی شرکت ملی نفت و خلاء نقشه راه  توسعه میادین هیدروکربنی منتقد است و درباره توانایی فنی راهبری قراردادها می گوید: "در شرایطی که یک‌باره 40 تا 50 میدان برای توسعه معرفی می‌شود. آیا حتی تیم‌های مذاکره کننده توانا به اندازه کافی وجود دارد"؟ او در تاکید بر مشکلات زمینه ای و نه قراردادی موجود در صنعت نفت به عملکرد پیشین تیم فعلی وزارت نفت و تنظیم کنندگان قراردادهای نفتی در قراردادهای بیع متقابل اشاره می کند و می گوید:"نارسایی‌ها و اشکالاتی در عملکرد بیع‌متقابل وجود دارد که اغلب هم نه ناشی از نوع قرارداد بلکه ناشی از مسائل قبل از قرارداد و عدم روشن بودن اولویت‌ها و فراهم نبودن زمینه‌ها بوده است". در ادامه پاسخ او به سوالات خراسان در مورد قراردادهای جدید نفتی را می خوانیم.

 در مورد نوع قراردادها از نظر حقوقی چند سوال مطرح است؛ اول اینکه، قراردادهای جدید نفتی از نظر شکلی مشارکتی است یا خدماتی و یا ترکیبی؟ آیا استفاده از قرارداد مشارکتی (با این تبصره که نفت در نقطه فروش تحویل داده شود و نه در مخزن)، مغایرتی با قانون اساسی ایجاد می کند؟ آیا IPC این گونه طراحی شده است؟ فارغ از مباحث حقوقی، کدام نوع از قرارداد منافع ملی ما را تامین می کند؟
 قرارداد جدید موسوم به IPC آن گونه که عنوان شده از نوع قرارداد خدماتی است. در قراردادهای مشارکتی سرمایه‌گذار خارجی صاحب بخشی از نفت استخراجی می‌شود ولی در IPC تا جایی که عنوان شده این گونه نیست. اما در مورد مغایرت قرارداد مشارکتی با قانون اساسی، بنده حقوقدان نیستم ولی فکر می‌کنم در این مورد یک سوء برداشت وجود دارد چون در قرارداد مشارکتی شرکت خارجی صاحب نفت مخزن نمی‌شود بلکه از نفت استخراجی سهم می‌برد.  به‌نظر من با توجه به تجربه‌ای که ما در دعاوی بعد از انقلاب داشته‌ایم یک نکته خیلی مهم در هر نوع قرارداد چه مشارکتی و چه IPC این است که از نظر حقوقی به گونه‌ای تنظیم شود که در صورت تصمیم ملی نسبت به فسخ قرارداد (به هر علت) شرکت خارجی به هیچ وجه نتواند ادعای عدم‌النفع بنماید بلکه فقط همه هزینه‌های خود را بگیرد و برود. اما در مورد این که کدام نوع قرارداد منافع ملی ما را تامین می‌کند به نظر من بستگی به وضعیت و شرایط میدان نفتی یا گازی دارد و من بارها این را گفته‌ام که با توجه به تفاوت‌های فراوان و عمده میان میادین نفتی ما و نیازهای متفاوت آنها از نظر میزان سرمایه و فناوری، ما به روش‌های مختلف قراردادی و جذب سرمایه نیاز داریم و نباید همه را یک جور ببینیم . مثلا در مورد لایه نفتی پارس‌جنوبی، میدان دریایی است و ضخامت لایه نفتی کم است یعنی تکنولوژی پیچیده‌تری می‌خواهد و پول بیشتری هم می‌خواهد، میدان مشترک است و رقیب به سرعت و با ظرفیت بالا در حال برداشت است، یعنی ریسک بسیار بالاست و فوریت دارد بنابراین آنجا باید شرایطی  ایجاد کنیم که انگیزه کافی برای ورود فوری شرکت‌های خارجی باشد وگرنه هر روز داریم سهم‌مان را از دست می‌دهیم اما در مورد یک میدان مستقل با ضخامت لایه خوب و واقع در خشکی یا در مورد میدانی که سال هاست از آن بهره‌برداری می‌شود، مساله بسیار متفاوت است.
 آیا ابهامات حقوقی موجود در مورد امکان استفاده از قراردادهای مشارکتی قابل حل و فصل نیست؟
 به نظر من اگر مصلحت ملی ایجاب کند حتما امکان حل این مساله وجود دارد ولی ما تنها در جاهای بسیار معدودی نیاز به چنین قراردادهایی خواهیم داشت. قراردادهای خدماتی هم در دنیا بسیار متداول است و شرکت‌های خارجی دارند با آن کار می‌کنند.
 برخی فارغ از مباحث حقوقی و با تحلیل ماهوی قراردادها، نوع آن را غیرخدماتی و نزدیک به مشارکت در تولید عنوان می کنند. یک استدلال این است که پرداخت دستمزد از محل نفت تولیدی میدان و وصل کردن دریافتی پیمانکار به نفت تولیدی، در کنار بلندمدت بودن قرارداد و همچنین تعهد ایران به عدم آسیب به منافع شرکت پیمانکار در صورت تصمیم به قطع تولید – بند 10 ماده 3 مصوبه دولت- عملا برای طرف دوم ایجاد مالکیت و حق ثبت رزرو می کند؟ این استدلال درست است؟ برخی تحلیلگران شهیر خارجی (نظیرJames Campbell  و Christopher Gunson)نیز امکان ثبت رزرو بر اساس شرایط تشریح شده در IPC را ممکن دانسته اند.
 در صورت صحت آیا تضادی با قانون ایجاد می شود؟ آیا ثبت رزرو شرکت خارجی حق مالکیت ایران را نقض می کند یا امکان جمع بین ثبت رزرو و حفظ تمامیت حاکمیت بر مخازن و مالکیت بر تولیدات وجود دارد؟ فارغ از مباحث حقوقی، آیا ثبت رزرو – که یک ابزار انگیزشی طرف خارجی تلقی می شود- مغایر منافع ملی ماست؟
 در مورد ثبت یا به اصطلاح بوک کردن سهم نفت، بر اساس اطلاعات غیر رسمی موجود حتی در قراردادهای بیع ‌متقابل هم خیلی از شرکت‌ها این کار را کرده‌اند چون به هر حال در آنجا هم قرار بوده پولشان را به صورت نفت بگیرند. اگر این به شرکت‌ها کمک می‌کند و انگیزه ایجاد می‌کند اهمیتی ندارد. همانطور که عرض کردم مهم این است که به لحاظ حقوقی اراده حاکمیتی ما از دست نرود یعنی مثلا اگر در نیمه قرارداد تصمیم به فسخ گرفتیم هزینه‌های طرف را بدهیم برود و البته ضرر هم نکند نه این که بتواند ادعای عدم‌النفع کند و بگوید که من تا آخر قرارداد قرار بوده است که علاوه‌ بر استهلاک هزینه‌ها و سود پول، فلان قدر نفع ببرم و حالا نمی‌برم. اما در مورد هزینه‌هایی  که کرده است قطعا باید همه را پس بگیرد اگر چنین تضمینی برای سرمایه‌گذار نباشد که نمی‌آید.
 با توجه به جذابیت قراردادهای جدید برای شرکت پیمانکار از نظر موازنه ریسک-پاداش (حذف capex، طولانی مدت شدن زمان قرارداد – که به معنی مشارکت و سهم بری شرکت پیمانکار توسعه دهنده از فرآیند کم ریسک تولید است- و در نظر گرفتن دستمزد به ازای هر بشکه تولید اضافه)، آیا قراردادن برخی میدان های غیرمشترک، کم ریسک و green (میادین آماده توسعه) – مثلا میادین دارخوین و برخی میادین غرب کارون مربوط به شرکت اروندان- در لیست طرح ها قابل توجیه است؟
 اگر منظورتان لیست قراردادهای IPC باشد به نظر من قراردادن بسیاری از میادین در لیست قرارداد IPC و حتی در لیست قرارداد بیع ‌متقابل صحیح نیست. مسائل میادین مشترک با مستقل بسیار متفاوت است، مسائل میادین قدیمی یا Broun Field با مخازن جدید یا Green field بسیار متفاوت است. من بارها گفته‌ام که ما باید یک نقشه راه توسعه میادین هیدروکربنی داشته باشیم و بعد در آن نقشه راه مشخص کنیم که کجا چه کم داریم و راه تامین آن چیست و منافع ملی چه چیزی را ایجاب می‌کند.
 با توجه به اینکه قراردادها بلندمدت شده و برای اولین بار مرحله بهره برداری با حضور شرکت خارجی انجام می شود چه ملاحظاتی در این خصوص باید مد نظر باشد؟
 مساله دوران بهره‌برداری خصوصا در مورد میادین قدیمی که سال هاست از آنها بهره‌برداری می‌کنیم و حالا می خواهیم افزایش بازیافت و افزایش تولید داشته باشیم بسیار مبهم است. در مورد میادین جدید از ابتدای کار می‌تواند یک شرکت مشترک تاسیس شود و تا آخر کار  را ادامه دهد ولی میدانی مثل اهواز و مارون و غیره که ده‌ها و بعضا صدها هزار بشکه تولید دارند و سال‌هاست بهره‌برداری می‌شوند و حالا قرار است با یک قرارداد تولیدشان زیاد شود اصولا سوال این است که چگونه می‌توان این افزایش تولید را احصاء کرد چون در همین دوره که پروژه افزایش تولید اجرا می‌شود در بخش تولیدی قبلی افت تولید طبیعی وجود دارد و بعد چگونه می‌شود بهره‌برداری میدان را به تولید قدیم و جدید تفکیک کرد در صورتی که مدیریت میدان یکپارچه است. البته حتی در مخازن جدید هم مساله نظام پرداخت‌ها و نیروی انسانی هم خیلی مهم است که اگر به آن دقت نشود می‌تواند صنعت نفت را از هم بپاشد. اگر شرکت مشترک بهره‌بردار نظام‌ پرداخت و قوانین و مقررات هماهنگ با شرکت ملی نفت ایران نداشته باشد، تبعیض ایجاد می‌شود و سیستم به هم می‌ریزد.
 با توجه به طراحی سیستم joint venture برای همکاری یک شرکت ایرانی در کنار شرکت خارجی به عنوان یک ابزار کارآمد انتقال تکنولوژی و تجربه، آیا طرف ایرانی به طور کامل در سرمایه و ریسک شریک خواهد شد؟ آیا الزامی دیده شده که این شرکت به حاشیه رانده نشود؟
 در همه این موارد ابهاماتی وجود دارد که باید روشن شود، اما یک نکته مهم را باید توجه کرد و آن این است که برای انتقال تکنولوژی باید زمینه‌های جذب فراهم شود، انتقال تکنولوژی انتقال ماشین‌آلات و دستگاه نیست، بلکه یک مقوله نرم‌افزاری و دانشی است اگر یک خارجی حاضر باشد که همه علوم عالم را به من بیاموزد اما من توان فراگیری آن را نداشته باشم اتفاقی نمی‌افتد و اگر هم بیاموزم اما نهایتا کارمند و وردست خود او بشوم باز هم اتفاقی برای مملکت نمی‌افتد. سازو کار جذب تکنولوژی باید فراهم شود. بنده بارها گفته‌ام که ای کاش از قبل یا همزمان با تجدید نظر قراردادی، کمیته‌ای هم برای این‌کار تشکیل می‌شد که چه کنیم که این ‌بار قراردادهای ما تنها منجر به توسعه یک میدان نشود بلکه توانایی‌ها و ظرفیت‌های داخلی را هم توسعه دهد. اگر برای سازوکار این مسئله فکر جدی و سازماندهی جدی نشود اتفاقی نمی‌افتد.
  گفته می شود به جز شرکت مناطق نفت خیز جنوب – که البته میادین آن برای واگذاری معرفی نشده است- سایر شرکت های زیرمجموعه شرکت ملی نفت، توانایی فنی کافی برای نظارت بر حسن اجرای قراردادها به عنوان کارفرما را ندارند. با توجه به گزارش های پراکنده از ناتوانی شرکت ها در نظارت و کارفرمایی پروژه ها در جریان بیع متقابل و همچنین مسائل مختلف فنی مورد طرح در IPC که نیاز به کارفرمایی دقیق دارد، توانایی کافی وجود دارد؟
 این موضوع کاملا درست است و حتی جلوتر از آن این سوال وجود دارد که در شرایطی که یک‌باره 40 تا 50 میدان برای توسعه معرفی می‌شود آیا حتی تیم‌های مذاکره کننده توانا به اندازه کافی وجود دارد که قراردادهای خوبی منعقد شود؟ این‌ها همه همان مسائل قبل از قرارداد است که بنده چه در دوران بیع‌متقابل و چه بعد از آن بارها عرض کرده‌ام که توانایی‌های لازم در صنعت نفت باید به وجود آید و سازماندهی شود.
 با توجه به تجربه ارزشمند کشور طی 20 سال گذشته با اجرای قراردادهای بیع متقابل، آیا انتشار گزارشی شفاف از عملکرد این قراردادها به اجرای بهتر IPC کمک نخواهد کرد؟
 نارسایی‌ها و اشکالاتی در عملکرد بیع‌متقابل وجود دارد که اغلب هم نه ناشی از نوع قرارداد بلکه ناشی از مسائل قبل از قرارداد و عدم روشن بودن اولویت‌ها و فراهم نبودن زمینه‌ها بوده است و به نظر من خوب بود قبل از ارائه IPC یک آسیب‌شناسی از عملکرد بیع‌ متقابل به عمل می‌آمد. خیلی از میادینی که مستقل بود و به هیچ وجه اولویت نداشت از طریق بیع ‌متقابل توسعه پیدا کرد بسیاری MDP ها ( برنامه توسعه میدان) یا برنامه‌های تولید پیش‌بینی شده در بیع‌متقابل‌ها تحقق پیدا نکرد، مشکل از کجا بود؟
 با توجه به ابهام در وضعیت حدود یک میلیون بشکه ظرفیت پالایشگاهی در دست احداث کشور و شرایط اشباع در بازار جهانی نفت، تصمیم و عزم وزارت نفت برای جذب سرمایه و افزایش تولید چگونه قابل توجیه است؟
 در مورد ظرفیت پالایشی توجه داشته باشید که ظرفیت در دست احداث عمدتا مربوط به میعانات گازی است و نه نفت‌خام . به هرحال توسعه فازهای پارس‌جنوبی با توجه به مشترک بودن میدان و برداشت کشور مقابل برای ما مهم است و اولویت دارد و به طور متناسب میعانات هم تولید می‌شود که نیاز به پالایش دارد. اما در مورد نفت‌ خام من معتقدم که با توجه به ظرفیت‌های واقعی صنعت نفت، توسعه میادین نفتی در قالب همکاری با شرکت‌های خارجی در وهله اول باید به میادین مشترک محدود شود و در مورد میادین مشترک هم اولویت‌بندی بشود. پس از تعیین تکلیف میادین مشترک می‌توان به تدریج سراغ سایر میادین رفت.
 شنیده شده است که هزینه های توسعه میادین بین 40 تا 100 هزار دلار به ازای هر بشکه (مثلا یک میدان که روزانه 100 هزار بشکه نفت تولید کند، نیاز به 4 تا 10 میلیارد دلار سرمایه گذاری دارد) در میادین مختلف اعلام شده است. آیا این هزینه های برآوردی منطقی است؟ اضافه برآورد هزینه ها باعث ایجاد فساد و ضرر مالی به  کشور نمی شود؟
 هزینه‌های توسعه میدان با توجه به ویژگی‌های هر میدان تفاوت دارد من در این مورد اطلاعات به روزی ندارم اما باید توجه داشت که معمولا با پایین آمدن قیمت جهانی نفت این هزینه ها هم پایین می‌آید هم اکنون هزینه اجاره دکل حفاری و قیمت فولاد و خیلی از اقلام و خدمات مورد نیاز توسعه میادین به طور متناسب کاهش قابل توجهی پیدا کرده است.
 
 
مروری بر انتقادهای حسن تاش از قراردادهای جدید
تعداد بازدید : 101
اگر انتخاب با خارجی ها باشد، میادین مشترک را انتخاب نخواهند کرد
 
 
دکتر حسن تاش در یادداشت های متعددی، به مسائل و مشکلات "قبل از قرارداد که مربوط به نوع قرارداد نیست" اشاره کرده است که البته بر اجرا و رسیدن قراردادها به هدف کاملا موثر است و  بخشی از مشکلات قراردادهای قبلی یعنی بیع متقابل را نیز به مسائل غیرقراردادی مرتبط می داند. در ادامه و به جهت تکمیل مصاحبه و انتقال نظرات ایشان، گزیده ای از انتقادات قبلی او که عمدتا مربوط به مسائل قبل از قرارداد است ارائه می شود.
▪در انتظار گزارش شفاف از عملکرد بیع متقابل
ایشان دریادداشتی، دیدگاه حاکم بر تنظیم کنندگان قراردادها را جعبه سیاهی و مشابه دوران قاجار می داند و در توضیح دیدگاه جعبه سیاهی می نویسد: قاجارها نخواستند بدانند که نفت از کجا می‌آید و میادین نفتی چه تعداد هستند و چه تفاوت‌هایی با یکدیگر دارند ولذا به صورت فله‌ای همه را در چارچوب یک قرارداد امتیازی منطقه‌ای به شرکت خارجی دادند و امروز هم بعد از یک قرن و یک دهه، کم و بیش همان برخورد فله‌ای با میادین هیدروکربنی انجام می‌شود.وی ادامه می دهد: با این دیدگاه "جعبه‌سیاهی" سیر قهقرایی را طی می‌کنیم. بعد از تجربه بیع‌متقابل (و البته بدون بررسی و آسیب‌شناسی دقیق عملکردمان در آن)، امروز به این نتیجه رسیده‌ایم که کفایت نمی‌کند که خارجی تنها میدان را توسعه بدهد و تحویل بدهد و برود بلکه  باید در بهره‌برداری هم حضور داشته باشد ولذا داریم به قرارداد تجدید نظر شده کنسرسیوم در سال 1353 بازگشت می‌کنیم!وی در انتها ابراز امیدواری می کند که امید است این نگرش‌ها اصلاح شود و اشتباهات زیانباری که در فرایند عقد قراردادهای بیع‌متقابل رخ داد تکرار نشود. ای‌کاش دولت محترم قبل از تصویب چهارچوب قراردادی جدید نقشه‌راه توسعه میادین هیدروکربنی و گزارش آسیب‌شناسی بیع‌متقابل را مطالبه می‌کرد.
 (یادداشت با عنوان صنعت نفت در چنبره تفکر سنتی و پارادایم شکست خورده)
▪تهیه نقشه توسعه میدان، ضرورتی مهم قبل از امضای قرارداد
او همچنین تأکید داردکه قبل از قرارداد وظایفی وجود دارد و باید کارهایی انجام شود. وظایف قبل از قرارداد، شناخت کامل مخزن و انجام مطالعات شبیه‌سازی و غیره است و در مورد اهمیت طرح توسعه یک میدان یا MDP و تعیین پروفایل تولید میدان  باید توجه داشت  که اصولا ممکن است یک میدان غیر اقتصادی، اقتصادی شناخته یا جلوه داده شود. (با اشاره به مثال‌های مرحوم دکتر سعیدی، کارشناس برجسته بین المللی نفت و منتقد جدی بیع متقابل می افزاید) حتی شرکت‌های نامدار در اینجا‌ها سر یکدیگر کلاه می‌گذارند. این خطر  مهمترین مسئله در هر نوع قراردادی است و در بیع‌ متقابل شدیدتر است.
▪اگر انتخاب با خارجی ها باشد، میادین مشترک را انتخاب نخواهند کرد
او ادامه می دهد: اگر ما همه میادین را بر روی میز ریختیم و در معرض جلب سرمایه‌گذاری و توسعه قراردادیم، خارجی می‌فهمد که نقشه راه و برنامه جامعی نداریم و از همین جا نقطه ضعف ما در مقابل او آغاز می‌شود. در زمان قراردادهای بیع متقابل که شرکت‌های خارجی می‌آمدند، آیا میادین سیری آ و ای یا سروش و نوروز که قرارداد توسعه آنها بسته شد اولویت داشتند؟ بر مبنای کدام نقشه راه؟ آنها که این میادین را  برای توسعه تعیین کردند و قرارداد بستند، نقشه راهشان را به ما نشان بدهند. سوال کردم که چه برخوردی باید با شرکت‌های نفتی کرد. آیا می‌توان انتخاب میدان برای توسعه را به آنها واگذار نمود. در این صورت آیا مثلا میادین مشترک را انتخاب می‌کنند؟ اغلب شرکت‌های نفتی در کشورهای مقابل ما در میادین مشترک منافع گسترده‌تری نسبت به ما داشته و دارند و بنابراین اگر انتخاب با آنها باشد میادین مشترک را انتخاب نمی‌کنند. (منبع: سخنرانی در دانشگاه امیرکبیر با موضوع بررسی قراردادهای نفتی)
▪خارجی ها، تعیین کننده اولویت های ما؟
به اعتقاد او فهرست میادین عرضه شده برای توسعه در جریان همایش IPC هم منعکس کننده مشخص نبودن نقشه راه توسعه میادین هیدروکربنی و مشخص نبودن اولویت‌ها است. جالب است که بعضی از میادینی که تجربه توسعه از طریق بیع‌ متقابل را دارند نیز مجددا در این فهرست قرار گرفته‌اند! میادینی که بعضا از هیچ‌ جهت نیز اولویتی برای توسعه ندارند. لابد قرار است شرکت‌های خارجی با انتخاب خود از میان دوغ و دوشاب این فهرست، اولویت‌های ما را مشخص نمایند. در غیر این صورت چرا تا میادین مشترک تعیین تکلیف نشده‌اند، میادین دیگر در این فهرست قرار گرفته است؟ (یادداشت با عنوان صنعت نفت در چنبره تفکر سنتی و پارادایم شکست خورده)
▪آیا صنعت‌نفت به عنوان کارفرما از اشراف فنی کافی نسبت به میدان برخوردار است؟
 درجایی دیگر می نویسدآیا صنعت‌نفت به عنوان کارفرما از اشراف فنی کافی نسبت به میدان برخوردار است و یا طرح توسعه را به عهده شرکت‌ خارجی می‌گذارد؟ و آیا در این صورت احتمال عدم همسویی منافع کارفرما و پیمانکار در نحوه توسعه میدان و احتمال مغبون شدن صنعت‌نفت (حال در هر نوع قراردادی)، وجود نخواهد داشت؟ که اتفاقا در آن دوره در این مورد هم تجربه خوبی به دست نیامد و موهبت افزایش قیمـت‌های جهانی نفت بود که مشکلاتی مانند تحقق پیدا نکردن برنامه تولید ارائه شده توسط شرکت‌های خارجی را پوشاند. (منبع: یادداشت ایشان با عنوان نگرانی‌ها در مورد کنفرانس نفتی لندن)
▪نوع قرارداد، ما را از مشکلات‌دیگر غافل نکند
او همچنین تأکید می کند:در دور جدید جذب سرمایه و توسعه بخش بالادستی، گویا مفروض گرفته شده است که اگر مشکلی در این مسیر وجود دارد تنها به چارچوب قراردادی و جذابیت آن مربوط می‌شود، این مفروض می‌تواند ما را از سایر مشکلات احتمالی غافل کند. شاید بهتر بود که مقدم بر بازنگری در قرارداد، یک آسیب‌شناسی دقیق در مورد دوره‌های گذشته جذب سرمایه انجام می‌پذیرفت تا همه مشکلات (نظیر تاثیر مقررات، مدیریت، ساختار اجرایی) و سهم هر یک را مشخص می‌نمود تا هم‌وزن بازنگری در قراردادها در سایر موارد لازم و مرتبط نیز بازنگری می‌شد. (سخنان در  همایش هم‌اندیشی نظام جدید قراردادهای صنعت نفت سوم اسفندماه 92)
 
 
لينك در روزنامه خراسان:
http://khorasannews.com/?nid=19245&pid=10&type=0

پيشنهاد تعامل با اجلاس دوحه و فريز نفتي

تعامل با فريز نفتي

متن زير در مورد نحوه برخورد وزارت نفت ايران با اجلاس توليدكنندگان نفت در دوحه كه در تاريخ 17 آوريل 2016 (29 فروردين 95) برگزار شد پيشنهاد گرديد. اجلاس مذكور بدون نتيجه پايان يافت و به همين دليل پس از اجلاس قيمـت‌هاي جهاني نفت متزلزل‌تر شد و حالا پس از اجلاس شايد بهتر بتوان در مورد اين پيشنهاد قضاوت نمود.

-         تجربه جهاني نشان داده است كه حفظ و بدست آوردن سهم چه در بازارجهاني نفت و چه در سازمان اوپك از طريق تبليغات و گفته‌ها ميسر نيست بلكه روال عملي، تحميل توان توليد و ظرفيت است. به اين معنا كه كشورهائي كه  عملا ظرفيت توليد خود را افزايش داده‌اند و توليد خود را روانه بازار كرده‌اند توانسته‌اند خود را تحميل كنند و سهم لازم را از بازار جهاني و اوپك بگيرند لذا در صحنه بين‌المللي تا قبل از افزايش واقعي توليد و صادرات، تبليغات بر روي آن خاصيتي ندارد بلكه در شرايط متزلزل بازار اين تبليغات مي‌تواند موجب تضعيف بيشتر قيمت‌ها شود. در صحنه داخلي شايد در بعضي مقاطع اين تبليغات ثمر بخش بوده باشد ولي حداقل در مقطع فعلي با توجه به جوسازي‌هائي كه بعضا عليه دولت وجود دارد، در صحنه داخلي نيز اين تبليغات كارائي ندارد.

-         اين نكته را هم بايد مورد توجه قرارداد كه نظام سهميه‌بندي اوپك محدود به نفت‌خام است و ميعانات گازي موضوع بحث نيست.

-         چنانچه اجلاس دوحه تشكيل شود كه بنظر مي‌رسد تشكيل خواهد شد، با توجه به اعلام آمادگي كشورهاي عمده اوپك و غير اوپك، شكست اين اجلاس اثرات منفي خواهد داشت و علامت منفي به بازار خواهد داد و در شرايط تغيير فصل مي‌تواند موجب يك مرحله سقوط بيشتر قيمت نفت شود. گرچه حداكثر توافق قابل دست‌يابي در اجلاس دوحه همان مساله فريز توليد مي‌تواند باشد كه اثر بخشي چنداني نخواهد داشت اما به هرحال چنين توافقي از عدم توافق بسيار بهتر خواهد بود و حداقل موجب ثبات نسبي قيمت‌ها خواهد شد.

-         ممكن است بعضي كشورها و خصوصا عربستان‌سعودي در صورت تمايل به شكست اجلاس مساله ضرورت همكاري ايران را بهانه كنند كه بايد حتي‌المقدور اين بهانه را گرفت و در جهت موفقيت نسبي اجلاس تلاش نمود.

-         رسيدن به ارقام توليد و صادرات قبل از تحريم‌هاي ظالمانه، حق ايران است و همه بايد بپذيرند كه ايران در شرايط ويژه‌ بوده است و تا رسيدن به حق و سهميه قبل از تحريم خود، بايد از هرگونه سهميه‌بندي و محدوديت معاف باشد، كما اين‌كه عراق پس از سال‌ها هنوز از اين حق برخوردار است.

با توجه به آنچه ذكر شد بنظر مي‌رسد مناسب است كه وزارت نفت در اجلاس دوحه شركت كند و موضع ايران اين باشد كه ايران آخرين سهميه قبل از تحريم‌هاي اخير خود در نظام سهميه‌بندي را به عنوان حق خود مطرح نمايد و در كنار آن در داخل سيستم مشخص شود كه در شش ماهه آينده توان عملي  توليد نفت‌خام ايران چه خواهد بود (كه چنين عددي مسلما پائين‌تر از آن سهميه و حق است) ولذا ايران مي‌تواند با نزديك شدن به اجلاس و در جريان اجلاس، عددي پائين‌تر از حق و سهميه خود (مثلا در حدود 100 تا 200 هزار بشكه كه با توان واقعي نيز مطابقت دارد) را بعنوان همكاري با بازار نفت و اجلاس بپذيرد و از اين طريق هم عملا چيزي را از دست نداده و هم همكاري كرده و هم راه بهانه را خواهد گرفت. واقعيت اين است كه ساير كشورها هم عملا همين كار را مي‌كنند و در حالي كه توان توليد بيشتري ندارند با پذيرش فريز توليدشان توان نداشته را خرج تفاهم مي‌كنند.

در صورت پذيرش اين پيشنها با توجه به  زمان محدود باقي‌مانده لازم است هرچه سريعتر هماهنگي لازم بين وزارت نفت و وزارت امورخارجه براي فعاليت‌هاي تبليغاتي و ديپلماتيك مربوطه به عمل آيد.