دوئل بزرگان نفتی؛ روسیه یا عربستان کدام زودتر از پا خواهند افتاد؟

 (مندرج در روزنامه شرق مورخ 25 اسفند 94)

 

كشور روسيه درميان سه  توليدكننده برتر نفت  (مجموع نفت‌خام و سوخت‌هاي مايع) جهان در كنار دو كشور ايالات‌متحده و عربستان قرار دارد و دومين توليد‌كننده گاز جهان بعد از ايالات‌متحده مي‌باشد. از نظر ميزان صادرات نفت، روسيه در مقام دوم (بعد از عربستان) و از نظر صادرات گازطبيعي در مقام اول جهان قرار دارد.

در سال 2013 و قبل از سقوط قيمت نفت در جهان، 50 درصد از منابع بودجه دولت فدرال روسيه و حدود 68 درصد از درآمد صادراتي اين كشور از محل صادارت نفت و گاز بوده است. با توجه به اين وضعيت و  با عنايت به اين كه قيمت‌هاي گاز نيز تابعي از قيمـت‌هاي نفت است، روشن است كه اقتصاد روسيه حداقل در كوتاه مدت از كاهش قيمت نفت آسيب فراواني مي‌بيند و تحت فشار قرار مي‌گيرد. اما مساله‌ جالب توجه اين است كه روسيه تلاشي در جهت تغيير روند نزولي قيمت و براي افزايش قيمت جهاني نفت ندارد و تمايلي به همكاري در اين زمينه نشان نمي‌دهد. در اجلاس چهارجانبه اخير ميان كشورهاي روسيه، عربستان، قطر و ونزوئلا كه عمدتا با پيگيري و كوشش و تقلاي وزير نفت ونزوئلا در اواخر بهمن‌ماه گذشته در دوحه قطر برگزار شد، روسها در كنار سعودي‌ها تنها حاضر شدند بپذيرند كه ميزان توليد نفت خود را در سطح پايان ماه ژانويه 2016 تثبيت كنند، كه اين تصميم كمك زيادي به بازار نكرد و حداقل در مورد روسيه اين توافق به شوخي بيشتر شبيه بود چراكه اغلب برآوردهاي منتشر شده قبلي نشان مي‌داد كه اصولا روسيه توان بيشتري براي افزايش توليد نفت خود ندارد!

اين بي عملي و عدم تلاش روسيه براي كنترل قيمت نفت، جاي تامل و نقد و بررسي دارد و نيازمند مطالعات بيشتري در مسير شناخت سياست‌هاي بلندمدت اقتصادي و انرژي اين كشور است. در اينجا تلاش مي‌كنم كه نكاتي را در اين زمينه ذكر كنم و زمينه‌اي را  براي بحث و بررسي بيشتر توسط صاحب نظران، فراهم نمايم.

در ماه‌هاي اخير مجموع توليد نفت و ميعانات گازي روسيه بين 10.7 تا 10.8 ميليون بشكه در روز بوده است. مصرف داخلي نفت‌خام روسيه كمتر از 3.5 ميليون بشكه در روز و بنابراين صادرات نفت‌خام و ساير سوخت‌هاي مايع روسيه، حدود 7 ميليون بشكه در روز است. در ماه‌هاي اخير بازار جهاني نفت با مازاد عرضه‌اي در حدود 1.5 ميليون بشكه در روز مواجه بوده كه اين مازاد، اصلي‌ترين دليل اُفت قيمت‌ جهاني نفت بوده است. فرض كنيد روسيه به تنهائي 2 ميليون بشكه در روز از توليد و صادرات خود كم كند بدون شك اين اقدام مي‌تواند قيمت نفت را بيش از 15دلار در بشكه افزايش دهد. اگر قيمت نفت صادراتي روسيه را 35 دلار در بشكه در نظر بگيريم در اين صورت روسيه روزانه 70 ميليون دلار درآمد ناشي از  دو ميليون بشكه كاهش يافته را از دست خواهد داد و در مقابل اگر 5 ميليون بشكه باقي‌مانده از صادرات خود را تنها بشكه‌اي 14 دلار گران‌تر بفروشد، آن كاهش در آمد كاملا جبران خواهد شد. در اينصورت هم نفت را براي نسل‌هاي آينده نگاه‌ داشته است و هم با صادرات كمتر همان ميزان درآمد قبلي را تامين كرده است. علاوه براين بايد توجه داشت كه به تبع افزايش قيمت نفت، قيمت گاز نيز افزايش مي‌يابد و روسيه صادركننده حجم عظيمي از گاز نيز مي‌باشد كه در آنجا هم سود فراواني خواهد برد. اما حتي شايد لازم نباشد روسيه تمام اين كاهش را تقبل كند، علي‌النعيمي وزير نفت عربستان بعنوان عضو محوري اوپك، گاهي اعلام كرده است كه اگر غيراوپكي‌ها متناسبا حاضر به همكاري در كاهش توليد باشند، اوپك و عربستان هم همكاري خواهند كرد، بنابراين اگر روسيه حاضر باشد 1 ميليون بشكه از توليد خود كم كند بهانه را از  عربستان و اوپك خواهد گرفت و مي‌تواند به آنها فشار بياورد كه كاهش توليد دهند و در اينصورت اگر اوپك نيز يك ميليون بشكه كاهش ديگر را تقبل كند روسيه با هزينه‌ بسيار كمتري نسبت به آنچه ذكر شد، افزايش درآمد فراواني را از محل افزايش قيمت نفت و گاز صادراتي خود حاصل خواهد نمود.

اما مساله به اين سادگي نيست. اضافه عرضه اصلي كه در سال‌هاي اخير منجر به فزوني عرضه بر تقاضاي نفت‌خام در بازار جهاني شده است عمدتا مربوط به نفت‌خام‌هاي شيلي يا غيرمتعارف ايالات‌متحده و افزايش توليد نفت‌خام اين كشور از اين محل بوده است. از سال 2004 ميلادي به بعد استخراج نفت‌هاي شيلي به لحاظ فني امكان‌پذير شده‌، زيرساخت‌هاي مربوط به آنها توسعه پيدا كرده و از نظر اقتصادي نيز به تدريج تصوير روشني از شرايط سودآوري آنها ترسيم شده است، به طوري كه اينك در هر حوزه نفت‌شيل روشن است كه در چه قيمتي توليد نفت اقتصادي و سود‌آور مي‌شود و امكانات حفاري و زمينه‌هاي لازم نيز وجود دارد كه نفت استخراجي از حوزه اقتصادي شده را سريعا وارد بازار كند. ده‌ها چاه نفت حفاري شده و تكميل نشده در حوزه‌هاي مختلف نفت‌شيل وجود دارد كه به سرعت مي‌تواند تكميل و تجهيز شود و به توليد نفت ايالات‌متحده بيافزايد. بنابراين ايالات‌متحده بعنوان يك رقيب جدي هم براي روسيه و هم براي عربستان ظهور پيدا كرده است كه رقابتش در قيمت‌هاي بالاي نفت تشديد مي‌شود. رقابت ايالات‌متحده با روسيه به نفت ختم نمي‌شود، ايالات‌متحده در پي تبديل شدن به يك كشور صادركننده گاز از طريق مايع‌سازي گاز است. پتانسيل‌هاي گاز‌شيل در امريكا حتي بيش از نفت‌شيل است كه توسعه بيشتر آن نيز وابسته به قيمت‌هاي جهاني نفت‌خام است، چون همانطور كه ذكر شد به هرحال قيمـت گاز تابعي از قيمت نفت است و اصولا توجيه اقتصادي همه انرژي‌ها تابع قيمت نفت‌خام مي‌باشد.

مساله صادرات انرژي و خصوصا گاز براي روسيه تنها جنبه اقتصادي ندارد، روسيه بزرگترين تامين‌كننده گاز اروپاست و وابستگي اروپا به گاز خود را اهرم  سياست‌خارجي خود مي‌داند و اصرار فوق‌العاده‌اي بر حفظ اين اهرم فشار دارد و هيچ رقيبي را در اين زمينه برنمي‌تابد. ايالات‌متحده از ابتدا (و قبل از فروپاشي شوروي در دهه 1980 ) با وابستگي اروپا به گاز روسيه مخالف بود. امريكائي‌ها بهترين راه حل تامين گاز اروپا را توسعه واردات بصورت LNG (گازطبيعي مايع‌شده)، مي‌دانند و خودشان در تلاش هستند كه به صادركننده عمده LNG تبديل شوند و بهترين بازارشان اروپاست. اولين توليدات LNG امريكا در سال آينده ميلادي وارد بازار خواهد شد و در حال حاضر بسياري از پروژه‌هاي مايع‌سازي گاز در ايالات‌متحده بدليل كاهش قيمت‌هاي جهاني نفت به تعويق افتاده است كه با بالارفتن قيمت نفت مجددا فعال مي‌شود و كار را بر روسها سخت مي‌كند.

با توجه به آنچه ذكر شد محتمل است پيماني نوشته و صريح يا نا نوشته و ضمني ميان روسيه و عربستان بر سر همان چيزي كه عربستان ادعا مي‌كند كه از پائين بودن قيمت نفت، در جستجوي آن است، يعني حفظ سهم بازار، وجود داشته باشد. اما اگر چنين چيزي باشد سوال اين است كه اين وضعيت تا كي مي‌تواند ادامه‌ يابد؟ وضعيت بازار تا ابد اينگونه نخواهد بود و عرضه نفت و گاز تا ابد بيشتر از تقاضاي آن نخواهد ماند. در ميان مدت، با يك تحول اقتصادي و خصوصا حل بحران‌هاي اقتصادي در كشورهاي صنعتي و اقتصادهاي درحال ظهور، نرخ‌هاي رشد اقتصادي  بالا خواهد رفت و به تبع آن تقاضاي انرژي رشد خواهد كرد و قيمت نفت را افزايش خواهد داد و يا عدم سرمايه‌گذاري كافي در توليد نفت و گاز و انرژي‌هاي ديگر  (بدليل قيمت‌هاي پائين و غيراقتصادي بودن پروژه‌ها)، موجب كمبود خواهد شد و قيمـت‌ها را بالا خواهد كشيد. واقعا روسيه و عربستان تا كي مي‌توانند چالش سهم بازار را به اين روش ادامه دهند؟ و سوال مهمتر اين كه اين دو كشور تا كجا و كي مي‌توانند زيان قيمت‌هاي پائين نفت و فشارهاي اقتصادي ناشي از درآمدهاي پائين نفتي را تحمل كنند؟

شايد رمز و راز برنامه روسيه در پاسخ همين سوال نهفته باشد. روسيه يا عربستان، كدام زودتر از پا خواهند افتاد؟

وابستگي بالفعل اقتصاد عربستان به نفت بيشتر از وابستگي اقتصاد روسيه به نفت و گاز است. 85 درصد درآمد صادارتي عربستان از صادرات نفت است. اما وابستگي بالقوه عربستان به نفت بسيار بسيار بيشتر از روسيه است. فدراسيون روسيه پيكره اصلي باقي‌مانده از شوروي سابق خصوصا در زمينه صنعت و فناوري است. تا قبل  از فروپاشي شوروي و تا قبل از غارتگري مافيايي كه در دوران يلتسين اوج گرفت، صنايع عظيمي در روسيه فعال بوده‌اند. پايه‌هاي فني و صنعتي و دانشي مورد نياز توسعه و قطع وابستگي به تك محصولي، در روسيه و عربستان به هيچ وجه قابل قياس با يكديگر نيستند . اتفاقا قيمت‌هاي بالاي نفت و درآمدهاي بالاي نفت و گاز بعد از دوران فروپاشي صنعتي روسيه، سم مهلكي براي اقتصاد اين كشور  در جهت  تشديد وابستگي به تك محصولي و گرفتار شدن به بيماري‌هاي ناشي از آن بوده است. يكي از اميدواري‌هاي امريكائي‌ها به اين كه خرس سفيد به خواب رفته، ديگر هرگز نتواند از اين خواب بيدار شود و در قد و قواره ابرقدرتي شوروي سابق ظاهر گردد، اين بوده است كه اقتصاد روسيه گرفتار تك محصولي و پديده شوم نفرين‌منابع شود. از اين جهت و براي نجات از اين گرفتاري، اتفاقا كاهش قيمت‌ نفت مي‌تواند براي روسها مغتنم باشد و ولايمير پوتين اخيرا فراميني را در زمينه قطع وابستگي اقتصاد از درآمد نفت و گاز، صادر كرد است.

از آن سو عربستان‌سعودي وارد دوران پرچالشي شده است. بعد از مرگ اميرعبدلله توازن قدرت داخلي در اين كشور برهم خورده و چالش‌هاي داخلي خانواده آل‌سعود تشديد شده، در سطح منطقه‌اي نيز عربستان به درگيري‌هاي پردامنه و پرهزينه‌اي خصوصا در يمن كشيده شده است. نظر امريكائي‌ها نيز به وضوح از متحد ديرينشان برگشته است. تعهد روزولت بر عرشه ناو امريكائي در سال 1945 در مورد حمايت از خانواده عبدالعزيز در مقابل تضمين تامين نفت مورد نياز امريكا، ديگر فراموش شده و ايالات‌متحده ديگر نيازي به نفت عربستان ندارد و نغمه آغاز فروپاشي اليگارشي منسوخه و حامي داعش و القاعده، گاه به گاه در مطبوعات امريكائي نواخته مي‌شود و حتي آقاي ترامپ جمهوري‌خواه (كه اصولا جمهوري‌خواهان روابط بهتري با آل‌سعود دارند)، نيز سرگردان است كه آيا بالاخره عربستان را دوست دارد و يا خواهان نابودي آن است!

شايد روس‌ها هم حس كرده‌اند  كه عربستان در مسير ناكجا‌آباد قرار گرفته است. اگر كاهش درآمدهاي نفت تير خلاص را زودتر از اقتصاد روسيه به پيكره حكومت عربستان اصابت دهد، مشكل روسها حل خواهد شد. با خروج همه يا بخش قابل‌توجهي از نفت عربستان از بازار جهاني، هم قيمت‌ها بالا مي‌رود و هم كمبود بزرگي در بازار انرژي جهان بوجود مي‌آيد كه تا مدّتها با رشد توليدات شيلي هم جايگزين نمي‌شود و فرصت بزرگي براي روسها فراهم خواهد شد. البته اين فرصت در صورتي تبديل به تهديد نخواهد شد كه آقاي پوتين يا جانشينان او، بتوانند با مكانيزم‌هاي مناسب از بازگشت سايه  پديده نفرين‌منابع به اقتصاد خود جلوگيري كنند.

تاكتيك نفتي عربستان براي خنثي كردن نتايج برجام

ترسيم سمت و سوي بازار نفت در سال 95 مصاحبه با سالنامه شرق (اسفندماه 94) كه البته شرق سه پرسش و پاسخ آخر را حذف كرده است. 

 

* با روند سقوط قيمت نفت، آينده بازار چطور خواهد بود؟

سقوط قيمت نفت از يكي دو سال قبل قابل پيش‌بيني بود. به اين علت كه از چند سال قبل اقتصاد جهان دچار ركود شديد بوده و كشورهاي عمده مصرف‌كننده دچار مشكل اقتصادي بودند بنابراين تقاضا براي نفت به شكل قابل توجه بالا نرفت. از طرف ديگر عرضه بالا بوده و وقتي كالايي عرضه بالا و تقاضاي كم داشته باشد قيمتش كم مي‌شود. منتها بعضي از عوامل مانع اين سقوط شده بود. در واقع متناسب با اينكه تقاضا رشد زيادي نكرده بود و عرضه نفت امريكا رشد زيادي داشت، مشكلاتي در توليد نفت در ليبي و نيجريه و سودان و سوريه  وجود داشت كه توليدشان كم شده بود و قابل پيش‌بيني بود اگر آن مشكلات تا حدودي برطرف شود و يا با توليد ديگران جبران شود، با افزايش توليد نفت، قيمت كاهش پيدا خواهد كرد. افزايش توليد نفت در ايالات‌متحده تا حدود زيادي كاهش‌ توليد در ليبي و نيجريه و سايرين را جبران كرد. بنابراين اگر دقيقاً اوضاع بازار نفت رصد مي‌شد كاهش قيمت نفت قابل پيش‌بيني بود.  علاوه ‌بر اين كساني كه با ساختار بازار نفت به عنوان كالاي ضروري آشنا باشند مي‌دانند كه در مورد كالاهاي ضروري، نوسانات قيمت نسبت به تغييرات ميزان عرضه و تقاضا شديد است. الان در بازار نفت حدود 1.5 تا دو ميليون بشكه اضافه عرضه داريم كه در 92 ميليون بشكه تقاضاي جهاني نفت، يعني كمتر از سه درصد اضافه عرضه داريم اما اين  با نسبت خيلي بالاتري مي‌تواند باعث كاهش قيمت شود و شده است. منحني تقاضاي كالاي ضروري عمودي است و در مورد اضافه تقاضا نسبت به عرضه هم عكسش صادق است يعني گاهي دو سه درصد كمبود عرضه در بازار مي‌تواند منجر به صددرصد افزايش قيمت شود. بنابراين كساني كه با طبيعت ويژگي‌هاي اقتصادي نفت آشنا باشند اين ميزان سقوط برايشان غيرمترقبه نيست اما اينكه اين وضعيت چطور ادامه پيدا مي‌كند؛ بستگي به سه دسته عوامل دارد كه روي قيمت نفت تأثير دارند؛ عرضه و تقاضا كه تأثير اصلي را دارند، عوامل ژئوپلتيكي كه به صورت غيرمستقيم اثر دارند مثلاً اينكه جنگ صورت بگيرد يا تحولات بهار عربي و درگيري‌هاي ليبي كه موجب كاهش توليد نفت ليبي شد و سوم طوفان‌ها و بحران‌هاي زيست‌محيطي و طبيعي مانند سونامي كه در فوكوشيماي ژاپن در سال 2011 رخ داد كه باعث شد نيروگاه‌هاي اتمي ژاپن از مدار خارج شده و مجبور شوند نيروگاه‌هاي حرارتي را وارد مدار كرده و نفت و فرآورده‌هاي نفتي بيشتري مصرف كنند. حادثه فوكوشيما تقاضاي نفت را بالا برد و حادثه ليبي عرضه را كم كرد كه هر دو قابل پيش‌بيني نبودند. در واقع روند عادي عرضه و تقاضا را تا حدودي مي‌توانيم پيش‌بيني كنيم ولي اين‌گونه حوادث كه بر روي عرضه يا تقاضا تاثير مي‌گذارند چندان قابل پيش‌بيني  نيستند آنچه مسلم است براساس روند عرضه و تقاضاي نفت‌خام، در يكي دو سال آينده سال‌هاي سختي پيش رو داريم و اميدي به بالا رفتن قيمت‌ها نيست. از مدت‌ها قبل پيش‌بيني مي‌شد روند رشد اقتصادي چين به خاطر مشكلاتش در اقتصاد كند شود كه اين مشكلات اكنون افزون شده است. چين هميشه بزرگ‌ترين موتور محركه تقاضاي انرژي و نفت‌خام بوده چون دومين اقتصاد جهان است و نرخ رشد تقاضايش براي نفت و انرژي خيلي بالاست، اما اكنون دچار مشكل شده است. از آن سو عرضه هم در حال افزايش است. اكنون قراردادهاي نفتي عراق كه از سال 2010 به بعد منعقد شده به نتيجه رسيده و توليد نفت عراق مرتبا بالا مي‌رود. عربستان هم حاضر به كم كردن توليدش نيست. با پيشرفت برجام و حذف تحريم‌هاي ايران، ‌توليد نفت ايران هم افزايش پيدا خواهد كرد. مجموعه اين عوامل باعث بالا رفتن عرضه است و تقاضا پاسخگوي عرضه نيست. اين اضافه عرضه ذخيره مي‌شود، اين ذخاير هم تا حدي جا دارند. مثلاً هر چقدر برنج ارزان شود و شما بخواهيد برنج را انبار كنيد مكان محدودي داريد و در نتيجه تقاضاي ذخيره‌سازي شما بالاخره زماني كاهش پيدا مي‌كند و ممكن است شاهد افت بيشتري در قيمت باشيم. بنابراين چشم‌انداز حداقل تا 2017 چشم‌انداز مطلوبي نيست. البته همه اين پيش‌بيني‌ها براساس عرضه و تقاضاست وگرنه عوامل ديگر تاثيرگذار بر بازار و قيمت نفت حداقل براي بنده قابل پيش‌بيني نيستند.

* به نظرتان قيمت تا چه اندازه پايين خواهد آمد؟

ما در بازار جهاني نفت سابقه نفت شش دلاري را هم داريم. البته الان به دليل اينكه هزينه‌هاي توليد نسبت به آن زمان بالا رفته، فكر مي‌كنم قيمت نفت شايد كمتر از حدود 18 تا 20 دلار متصور نباشد به اين دليل كه الان در خيلي از مناطق دنيا هزينه توليد بالا رفته و كمتر از آن، هزينه‌هاي عملياتي‌شان را هم پاسخ نمي‌دهد و مجبور به كاهش توليد هستند. بايد دقيقاً وضعيت هزينه‌هاي عملياتي را بدانيم تا بتوانيم نتيجه بگيريم، بعضي‌ها مي‌گويند هزينه توليد نفت در درياي شمال 30 دلار است و اگر نفت از 30 دلار كمتر شود توليد درياي شمال متوقف مي‌شود. اين حرف درست نيست چون هزينه شامل دو بخش است؛ هزينه‌هاي سرمايه‌گذاري و عملياتي. اگر قيمت نفت كمتر از 30 دلار باشد در مياديني كه هزينه توليد بالاي 30 دلار است ديگر كسي سرمايه‌گذاري  نمي‌كند اما در مياديني كه قبلاً سرمايه‌گذاري شده، سكو و لوله و تشكيلات نمي‌تواند به جيب سرمايه‌گذار برگردد. بنابراين توليدكننده‌ها قيمت نفت را با هزينه عملياتي‌ يا هزينه جاري‌شان مي‌سنجند. بايد اطلاعات دقيق داشته باشيم كه هزينه عملياتي در نقاط مختلف دنيا چقدر است. طبق بررسي كه انجام داده‌ام هزينه‌هاي عملياتي در هيچ جا بيشتر از 20 دلار نيست و اگر باشد موارد استثنائي است. بنابراين شايد به سطح 20 دلار هم قيمت پايين بيايد و اگر از آن كمتر شود ممكن است بعضي حوزه‌هاي نفتي در دنيا توليدشان را متوقف كنند و ممكن است دوباره عرضه كم شود. اما تداوم قيمت در حدود 30 دلار شايد در يكي دو سال آينده قابل تصور باشد.

* يكي از نگراني‌هاي موجود افزايش عرضه نفت در شيل آمريكاست. با فرض ادامه اين روند، شيل‌اويل‌ها چقدر مي‌توانند روي قيمت نفت تأثير بگذارند؟

از حدود يك سال قبل روند افزايش توليد از شيل‌ها با کاهش قیمت نفت متوقف شده است. البته يك ماه اخير دوباره كمي افزايش داشته است. اخیرا وزير انرژي آمريكا اعلام كرد تحولات تكنولوژيكي رخ داده كه هزينه‌ شيل‌ها را پايين آورده. اما به نظر نمي‌رسد شيل‌ها در قيمت فعلي به سرعت تولید خود همانند سال‌های گذشته ادامه دهند. در شرایط فعلی بيشترين افزايش توليد در دنيا با توجه به سرمايه‌گذاري‌هاي قبلي متعلق به عراق است و سپس ایران افزایش تولید خواهد داشت.

* آیا اوپک می‌تواند تاثیری بر جلوگیری از کاهش قیمت نفت داشته باشد؟

اوپك مي‌تواند تأثير بگذارد البته اگر بخواهد اما متأسفانه همگرايي و همفكري بين اعضاي اوپك وجود ندارد ضمن اينكه بعضي اعضاي اصلي اوپك با یکدیگر كشمكش دارند. اوپك بايد بررسي كند چه مقدار بايد كاهش توليد داشته باشد كه بتواند تأثير بگذارد. اگر اوپكي‌ها تصميم بگيرند تولید خود را دو ميليون بشکه در روز كاهش دهند و تعهد به اجراي آن هم داشته باشند قطعا مي‌تواند روند قيمت‌ها را تعديل كنند، اما متاسفانه اوپك تصمیم‌های زیادی گرفته اما اعضا عملا آنها را اجرا نکرده‌اند. اوپك چون سياست‌هاي بلندمدت ندارد موفق نيست. اوپك اگر سياست بلندمدت داشت بايد به صورت كنترل شده به نحوي قيمت را در نوسان نگه مي‌داشت كه سرمايه‌گذاري جديدی شكل نگيرد. سرمايه‌گذاران در توليدات جديد و خصوصا پر هزينه، وقتي مي‌خواهند سرمايه‌گذاري كنند سعي مي‌كنند روند بلندمدت قيمت را پيش‌بيني كنند، در غير اين صورت اقدام به سرمايه‌گذاري جديد نمي‌‌كنند. اينكه روند قابل پيش‌بيني نباشد مستلزم اتحاد خيلي نزديك اعضاي اوپك و تصميمات محرمانه است. در عين حال مستلزم اين است كه تك‌تك كشورهاي عضو اوپك به صندوق‌هاي ذخيره ارزي‌شان متعهد باشند. مثلاً در اوپك تصميم مي‌گيرند به صورت حساب شده يكي دو سال قيمت را بالا ببرند و دوباره پايين بياورند. در زماني كه قيمت بالاست بايد متوجه باشند كه قيمت‌ها دائمي نيست و مكانيزم ذخيره ارزي را سخت بگيرند كه در زمان كاهش قيمت از آن منابع استفاده كنند. نه در درون اوپك چنين دقتي وجود دارد و نه بين اعضاي اوپك اين همگرايي وجود دارد كه چنين تصميماتي را بگيرند.

* ممكن است به صورت كلي اوپك اثرگذاري‌اش را از دست بدهد؟

عملا در چند سال گذشته و خصوصاً يك سال و نيم اخير كه قيمت‌ها روند نزولي داشته، اوپك تاثيرگذاري‌اش را از دست داده است. البته به نظر من از دهه 80 به بعد دیگر تاثيرگذار نيست و بيشتر عرضه و تقاضاي بازار است كه قيمت‌ها را تعيين مي‌كند. دليلش هم اين است كه كشورهای عمده مصرف‌كننده انرژي و نفت كه كشورهاي OECD هستند، برنامه‌هاي بلندمدت دارند و انرژي را به صورت يكپارچه نگاه مي‌كنند. در صورتي كه اوپك فقط به نفت محدود شده و در همان نفت هم برنامه بلندمدت ندارد، بنابراين كسي كه انرژي را يكپارچه مي‌بيند و برنامه بلندمدت هم دارد سياست‌هاي بازار را تعيين مي‌كند و سازماني كه برنامه بلندمدت ندارد و به نفت محدود شده منفعل است.

* به استراتژي عربستان نگاهی داشته باشید. رقابت اصلي‌ عربستان با كدام كشور و با چه هدفي است؟

عربستان ادعا مي‌‌كند علت اينكه توليدش را كم نمي‌كند و با اوپك هم در جهت كاهش توليد همكاري نمي‌كند به اين خاطر است كه قيمت‌ها پايين بيايد و اويل شيل‌ها غيراقتصادي شوند و اوپك بتواند سهم بازارش را حفظ كند. من اين ادعا را نمي‌توانم قبول كنم. وقتي سرمايه‌گذاري نفتي اتفاق افتاد، همان طور كه گفتم توليدكننده تابع هزينه‌هاي عملياتي‌اش است. بنابراين اگر عربستان مي‌خواست جلوي سرمايه‌گذاري اويل شيل را بگيرد بايد از سال‌هاي 2005 كه قيمت افزايش شديد داشت با همكاري اوپك، اين كار را مي‌كرد. یعنی اوپك را قانع مي‌كرد كه اگر اجازه دهيم قيمت‌ها بالاي 100 دلار باشد، بسیاری از نفت‌خام‌هاي دنيا اقتصادي مي‌شوند و سرمايه‌گذاري برای تولید بیشتر آنها انجام مي‌شود. اما عربستان دقيقاً زماني اين مسئله را مطرح كرد كه آن اتفاق‌ها افتاده؛ سرمايه‌گذاري انجام شده و هزينه سرمايه‌گذاري از جيب سرمايه‌گذار رفته و تنها هزينه‌هاي عملياتي ملاك است.

* در این صورت هدف عربستان را چه می‌دانید؟

به نظر من هدف عربستان مقابله با روندي است كه در منطقه خاورميانه احساس كرده است. يعني به دنبال روي كار آمدن دولت آقاي روحاني و شروع مذاكرات ايران با 1+5 و مثبت پیش رفتن روند برجام، عربستان به شدت احساس خطر كرد، نه فقط در محدوده نفت، بلکه احساس كرد آرايش منطقه يا قدرت‌هاي منطقه‌اي دارد تغيير مي‌كند و وزن عربستان در منطقه پايين مي‌آيد. اين روند از اول براي عربستان نگران‌كننده بود و تا جايي كه توانست با اين روند مقابله كرد و به آمريكايي‌ها فشار آورد و از اين جهت با اسرائيل همسو شد. يعني اسرائيل و عربستان با مذاكرات ايران و آمريكا مخالف بودند. به نظرم عمدتا در راستاي مخالفت و مقابله است كه عربستان اين مسير را پيش گرفته و عملا قصد دارد با كاهش قيمت نفت، آثار اقتصادي برجام را خنثي ‌كند. چون دولت آقاي روحاني بيشترين تمركزش روي برجام و به دنبال آن، دستاوردهاي اقتصادي برجام بوده تا در ايران تحريم‌ها از بین برود و بتواند نفت بيشتري عرضه كند. وقتي همزمان با رفع تحريم‌ها قيمت نفت به شدت سقوط مي‌كند، يعني دستاوردهايي كه  رفع تحريم‌ها مي‌توانست داشته باشد با كاهش قيمت نفت به نوعي خنثي مي‌شود. برداشت من از هدف عربستان اين است و شايد در درجه بعد رقابت و مقابله با روسيه باشد چون روسيه هم صادركننده عمده نفت است و با كاهش قيمت نفت، اقتصادش دچار مشكل مي‌شود.

* چرا عربستان، آمريكا را مستقیما خطاب قرار نمي‌دهد و هدف اصلي‌اش را پشت پرده دنبال می‌کند؟

هدفي كه عربستان از كاهش قيمت نفت اعلام مي‌كند يك هدف نفتي و انرژي است و ظاهرا سياسي نيست. اگر عربستان صراحتا بگويد من با برجام و مسير آمريكايي‌ها در منطقه مقابله مي‌كنم، واردشدن به يك مقابله سياسي با ايالات‌متحده است كه عربستان نمي‌خواهد خودش را وارد اين رودررويي صريح سياسي كند. بنابراين طبيعي است كه صراحتا نمي‌گويد چه هدفي دارد و اهداف خود را محدود كرده به اهداف رقابتي اقتصادي در محدوده نفت. ضمن اين كه چون اين كار به ضرر روسيه هم هست مي‌تواند نظر بخشي از قدرتمندان امريكا را نيز جلب كند.

* اين كار مثل شمشير دولبه است. عربستان با این اقدام به اقتصاد خود ضرر نمي‌زند؟

اقتصاد عربستان قطعا آسيب مي‌بيند. عربستان اقتصاد پرهزينه‌اي دارد و مي‌تواند در معرض خطر باشد، اما معمولا کشورها برای حفظ امنیت ملی خود هميشه بد را با بدتر مي‌سنجيد. براي كشورهاي جهان سوم هميشه سنجیدن بين بد و بدتر است. عربستان وقتي احساس مي‌كند يك طرف معادله اين است كه اگر اجازه دهد روند موجود به راحتي پيش برود در بلندمدت باعث تضعيفش در منطقه می‌شود و يك طرف معادله هم اين است كه براي برهم زدن این روند باید در کوتاه‌مدت فشارهاي اقتصادي را تحمل كند، گزينه دوم را انتخاب می‌کند. در واقع انتخاب براي عربستان، انتخاب بين بد و بدتر است. كاهش قيمت نفت براي این کشور قطعا مشكلاتي ايجاد مي‌كند اما احساس مي‌كند اگر اجازه دهد روندي كه اتفاق مي‌افتاد ادامه داشته باشد در بلندمدت خطرناك‌تر است ضمن اين كه در كوتاه‌مدت با توجه به ذخاير ارزي كه در دوران رونق نفتي ايجاد كرده مي‌تواند تا چند سال فشار قيمت‌هاي پايين را تحمل كند، بنابراين دست به چنین انتخابی می‌زند. عربستان بيش از 600، 700 ميليارد دلار ذخاير ارزي دارد منهاي دارايي‌هايي كه در كشورهاي ديگر دارد. البته به خاطر ركود دنيا  هم ارزش اين دارائي‌ها  كم شده و هم درآمد دارايي‌ها كاهش پيدا كرده اما با ذخاير ارزي‌اش تا چند سال مي‌تواند اين روند را تحمل كند. البته ناگفته نماند عربستان مي‌تواند اهداف همزماني داشته باشد. يعني از يك طرف با اين اقدام هم جلوي توسعه بيشتر  اويل شل‌ها را بگيرد كه نقش خودش را در بازار جهاني نفت حفظ كند، چون هر چه دنيا به نفت عربستان بي‌نياز شود امنيت عربستان در خطر است. چرا بهار عربي به عربستان رخنه نكرد؟ چرا قدرت‌هاي بزرگ دنيا اجازه دادند عربستان به اين راحتي در بحرين تركتازي كند؟ به نظرم علت اصلي‌اش اين است كه در حال حاضر هنوز نقش عربستان در بازار جهاني نفت بي‌بديل است يعني همه مي‌دانند كه اگر ليبي از بازار خارج شود حداكثر يك ميليون بشكه نفت از بازار خارج شده و اين نقش بي‌بديل نيست. ولي خروج عربستان از بازار نفت و بحراني كه در عربستان رخ داده يعني خارج شدن شش، هفت ميليون بشكه نفت از بازار كه با توجه به ويژگي‌هاي منحني تقاضاي نفت، مي‌تواند قيمت‌ها را تا 300، 400 درصد افزايش دهد. بنابراين عربستان مي‌خواهد موقعيت خودش را حفظ كند و احساس مي‌كند اگر موقعيتي در بازار نفت نداشته باشد امنيتش براي جهان غرب بي اهميت خواهد شد. چه بسا اگر اين نقش بي‌بديل نبود اجازه مي‌دادند نسيم بهار عربي در عربستان هم بوزد چون عربستان يك رژيم توتاليتر منسوخ شده در دنياي امروز است و رژيم سلطنتي است كه هيچ آثاري از دموكراسي ندارد و حتي در دوره‌هايي وادارش كردند كه مجلس كاملاً فرمايشي و انتصابی داشته باشد كه حتي آن را هم  تحمل نكرد. اينكه جهان غرب چنين رژيم منسوخي را تحمل كرده و از امنيتش حمايت مي‌كند براي غرب آبروريزي دارد ولي به خاطر نقش بي‌بديلش در بازار نفت است و عربستان سعي مي‌كند اين نقش را براي خودش حفظ كند. این نقش عربستان با حفظ كردن هژمونی‌اش در منطقه با هم منافاتي ندارد. در واقع عربستان همزمان با پايين نگه داشتن نفت، چند هدف را دنبال مي‌كند، شايد چاره‌اي هم جز اين ندارد يعني بايد فشارهاي اقتصادي را تحمل كند تا روندي كه اتفاق مي‌افتد را حداقل به عقب بيندازد. طبيعت محافظه‌كاري اين است كه روندهاي نامطلوب را تا جايي كه مي‌تواند به تعويق بيندازد وگرنه ممكن است زودتر گريبانش را بگيرند، اما وقتي به تعويق بيفتد ممكن است در آينده شانسي داشته باشد، زیرا اگر مثلا جمهوري‌خواهان به جاي دموكرات‌ها بيايند، عربستان می‌داند که هميشه روي جمهوري‌خواهان نفوذ بيشتري دارد.

* سياستي كه عربستان در منطقه پيش مي‌گيرد مي‌تواند در نهايت منجر به چیرگی بر ايران شود و به هدف برسد يا صرفا تضعیف خود را به تعويق مي‌اندازد؟ ايران هم برنامه‌‌اي براي خنثي كردن هدف عربستان دارد؟

بستگي زيادي به اراده غربي‌ها و خصوصاً آمريكايي‌ها دارد. اگر غرب و آمريكا بر اين مسئله كه در منطقه وزن‌ها را تعديل كنند به توافق برسند، تا جايي بيشتر اجازه تركتازي به عربستان را نمي‌دهند. الان عربستان در يمن و تامين مالي داعش بيش از حد تركتازي مي‌كند. اين امر به سطح روابط ما با غرب بستگي دارد تا چه حد مي‌توانيم اين اطمينان را براي غرب ايجاد كنيم كه مي‌توانيم وزنه تعيين‌كننده در جهت تعديل در منطقه باشيم. اگر بتوانيم اين روابط را با غرب درست تنظيم كنيم و اعتماد ايجاد كنيم كه ايران مي‌تواند وزنه‌اي باشد كه به تعديل تحولات منطقه كمك كند، ممكن است باعث محدوديت عربستان شوند ولي اگر اين اتفاق هم نيفتد ممكن است عربستان بتواند با همين اشباع بازار راه را براي برگشتن ما به بازار نفت سخت‌تر كند. اينكه گفتم عربستان دنبال اين است كه شرايط برجام را خنثي كند فقط بحث قيمت نيست، در شرايط اشباع بازار، برگشتن به بازار و پس گرفتن بازاري كه در گذشته از دست داده‌ايم هم كار آساني نخواهد بود.

* رقابت بين منابع متعارف‌ها و غيرمتعارف‌ها در نهايت به نفع كدام سمت تمام مي‌شود؟

اگر منظورتان از عاقبت يك نگاه بلندمدت باشد، به نظرم اين اشتباه است كسي فكر كند مي‌تواند غيرمتعارف‌ها را از عرصه خارج كند. اكنون با ارتقاء تكنولوژي، هزينه بهره‌برداري از نفت‌خام و گاز غيرمتعارف در حال كاهش است، در حالي كه هزينه‌هاي بهره‌برداري از نفت متعارف در حال افزايش است چون تمام ميادين بزرگ متعارف نفت در دوره كاهش توليد هستند و براي حفظ توليد، بايد گاز تزريق كرده و چاه‌هاي جديد بزنند. در واقع هزينه توليد، در ميادين متعارف در حال افزايش و در ميادين غيرمتعارف در حال كاهش است و اين دو در جايي با هم سربه‌سر مي‌شوند و رقابت فشرد‌ه‌تر خواهد شد. آن زمان است كه با نوسانات قيمت خيلي نمي‌توان بازي كرد و اگر قيمت پايين‌تر بيايد، توليد براي متعارف‌ها هم غيراقتصادي مي‌شود. اين اتفاق دير يا زود خواهد افتاد. در حال حاضر براي توسعه ميادين جديد، براساس برآوردهاي اجمالي بين 10 تا 18 دلار هزينه‌هاي توليد در هر بشكه نفت‌خام متعارف است در صورتي كه در گذشته این رقم در حد دو تا 5 دلار بود چون ميادين جديد ما و اوپك كم‌بازده‌ و پرهزينه هستند و ميادين بزرگ كم‌هزينه را هم در گذشته بهره‌برداري كرده‌ايم و اگر بخواهيم سطح توليد اين ميادين بزرگ را حفظ كنيم هم بايد سرمايه‌گذاري زيادي انجام دهيم. بنابراين هم افزايش توليد از ميادين قديمي پرهزينه است، هم بهره‌برداري از ميادين جديدمان نسبت به ميادين گذشته پرهزينه‌تر است. از طرف ديگر نامتعارف‌ها با توجه به  توسعه تكنولوژي هزينه‌هايشان پايين مي‌آيد. بالاخره اين شتري است كه در خانه ما خوابيده و واقعيت اين است كه غيرمتعارف‌ها وارد شده‌اند و به عنوان يك رقيب جدي براي متعارف‌ها روزبه‌روز بيشتر عرض اندام خواهند كرد.

* با توجه به افت قيمت‌ها، آيا تقاضاي جهاني خيلي بالا نخواهد رفت كه اضافه عرضه را جذب كند؟

ممكن است بگوييد باوجود ركود جهاني در خيلي كشورها مردم نفت ارزان را بيشتر مصرف مي‌كنند و ممكن است تقاضا بالا برود. عده‌اي معتقدند پايين بودن قيمت‌ها خيلي طولاني نخواهد بود چون قيمت‌ پايين، تقاضا را بالا مي‌برد. اين حرف درست نيست تقريباً در همه كشورهاي دنيا، قيمت‌هاي داخلي كشورها وابسته به قيمت جهاني نيست.  آيا الان ما در كشورمان متناسب با قيمت جهاني نفت‌خام قيمت داخلي فراورده‌ها  را تعيين مي‌كنيم؟ ما سوبسيد مي‌‌دهيم و مشكلات زیادی داريم. اكثر كشورهاي در حال توسعه هم اينطور هستند و سوبسيد مي‌دهند. اكثر كشورهاي توسعه‌يافته هم ماليات زيادي از نفت‌خام وارداتي، پالايشگاه‌ها و فرآورده‌هاي نفتي مي‌‌گيرند. در حال حاضر قيمت جهاني نفت در يك سال گذشته از 100 به 30 دلار کاهش یافته یعنی قیمت نفت  70 درصد سقوط كرده، اما قيمت بنزين در انگليس، ماكزيمم پنج درصد كاهش پيدا كرده است. تنها كشوري كه قيمت‌‌هاي فرآورده‌هايش با قيمت‌هاي جهاني نفت هماهنگ است، ايالات متحده است. آيا در كشور ما اينطور است كه حالا نفت در دنيا ارزان شده، مصارفمان را به دليل ارزان‌تر بودن بالا ببريم؟ قيمت داخلي ما براساس مباني ديگري تعيين مي‌شود. وقتي قيمت نفت پايين مي‌آيد درآمدهاي مالياتي كشورهاي صنعتي از محل نفت بالا مي‌رود چون قيمتي كه به مردم مي‌دهند خيلي تغيير نمي‌كند پس ماليات دولت‌ها به شدت افزايش پيدا كرده و با همين ماليات‌ها انرژي‌هاي جايگزين را حمايت مي‌كنند. بنابراين روند قيمت‌ها نه اينكه روي تقاضا اصلاً تأثير نگذارد، تاثيرش بسيار محدود است، اما مي‌تواند بيشتر روي عرضه تأثير داشته باشد. اگر سقوط قيمت‌ها ادامه داشته باشد، اقتصاد توليد نفت‌خام در دنيا ضعيف خواهد شد و ممكن است چاه‌ها را ببندند و توليدشان را كمتر كنند، اما كاهش توليد هم به ميزاني خواهد بود كه به دليل ركود اقتصادي تقاضا هم كاهش پيدا مي‌كند. بنابراين در مجموع خيلي اميدي به اينكه اين روند در يكي دو سال آينده تغيير چنداني كند نخواهيم داشت. بنابراين برآوردمان از درآمدهاي نفتي در بودجه 95 بايد فوق‌العاده محتاطانه باشد.

* گفته مي‌شود براي فروش مازاد توليد نفت، ايران بايد روي چين و  هند براي فروش تمركز داشته باشد.

فرقي نمي‌كند. شما روي هر جا كه تمركز كنيد، آن كشور زماني كه سهم شما در اقتصادش كم شده اين نياز را از جايي تأمين كرده است. الان چين دچار مشكل است. هند هم ظرفيت اينكه بتواند بلافاصله 500 هزار بشكه ما را جذب كند ندارد. سال آينده ممكن است تقاضايش نسبت به امسال تنها 100 هزار بشكه بالا برود ضمن اينكه در اين سال‌ها بازارهايشان را پيدا كرده‌اند و جايگزين يافته‌اند. البته نه اينكه بازاريابي  افزايش توليد ما امكان نداشته باشد اما اين كار خيلي هم  آسان نيست. 

 

 

 

ریسک تحقق درآمدهای نفتی بودجه 95

در گفت‌وگو با غلامحسین حسنتاش بررسی شد

ریسک تحقق درآمدهای نفتی بودجه 95

 

گروه نفت و پتروشیمی: به گفته محمد‌رضا پورابراهيمي، سخنگوي کميسيون تلفيق بودجه سال 95 بر اساس نفت 40 دلاري و همچنين ميزان صادرات نفت 2 ميليون و 250 هزار بشکه‌ای تصويب شده است. درخصوص تحقق‌پذیری درآمدهای نفتی گفت‌وگویی با غلامحسین حسنتاش، کارشناس ارشد نفتی کشورمان انجام داده‌ایم که در ادامه آمده است.



آن‌طور که در خبرها آمده است دولت قیمت نفت در بودجه 95 را 40 دلار تعیین کرده است. نظر شما درخصوص این رقم چیست؟ آیا این قیمت را واقع‌بینانه می‌دانید؟

خير، من رقم 40 دلار را واقع‌بينانه نمي‌دانم. شرايط بازار نشان مي‌دهد كه بسيار بعيد است اين رقم قابل تحقق باشد، ممكن است در بهار قيمت‌ها مجددا كاهش يابد چون هم اضافه عرضه وجود دارد و هم حجم ذخيره‌سازي‌ها خيلي بالاست.

 

برآورد شما از بهای نفت در سال آینده چیست؟

من فكر مي‌كنم بين 28 تا 37 دلار با متوسط حدود 32 دلار براي نفت برنت باشد كه براي ما 2 تا 3 دلار هم كمتر مي‌شود.

 

چه عواملی بر بازار نفت در سال پیش‌رو تاثیرگذار است؟

عرضه بر تقاضا كماكان غلبه خواهد داشت كه موجب تزلزل بازار مي‌شود و عرضه و تقاضا مهمترين عوامل تاثيرگذار هستند، برخی تحولات ژئوپلیتيك يا حوادث طبيعي مي‌تواند وضعيت عرضه يا تقاضا را تغيير دهد كه براي من قابل پيش‌بيني نيست و روي عوامل نامعلوم نمي‌توان برنامه‌ريزي كرد.

 

دولت مقدار نفت صادراتی در بودجه را دو میلیون و 250 هزار بشکه اعلام کرده است، به اعتقاد شما آیا این مقدار تحقق می‌یابد؟

ما حدود 8/ 1 تا 9/ 1 ميليون بشكه مصرف داخلي داريم. بنابراين اگر نفت صادراتي 25/ 2 ميليون بشكه در نظر گرفته شده باشد اين به معني رسيدن توليد به بيش از 4 ميليون بشكه در روز است كه به نظر من براي نفت‌خام قابل تحقق نيست. ولي اگر با احتساب ميعانات گازي حاصله از ميادين گازي در نظر گرفته شده باشد، قابل تحقق است.

 

چه موانعی پیش روی کشور برای رسیدن به این مقدار صادرات وجود دارد؟

در مورد نفت‌خام ما به دليل دوران تحريم و مشكلات سرمايه‌گذاري و تامين تجهيزات، در ميادين نفتي و در تاسيسات بهره‌برداري مشكلاتي داريم كه توليد را محدود مي‌كند و در عين حال در شرايط اشباع بازار، بازاريابي و احيای سهم ايران در بازار جهاني نيز قدري دشوار است.

 

در برنامه ششم توسعه میزان سرمایه‌گذاری لازم در صنعت نفت سالانه حدود 36 میلیارد دلار تعیین شده است. آیا از محل فروش نفت می‌توان این حجم سرمایه را تامین کرد؟ به اعتقاد شما دولت از چه طریقی می‌تواند سرمایه لازم برای توسعه صنعت نفت و گاز کشور را جذب کند؟

به فرض تحقق قيمت 40 دلاری نفت و صادرات 25/ 2 میلیون بشکه نفت‌خام و ميعانات‌گازي، درآمد كشور از اين ناحيه كمتر از 33 ميليارد دلار خواهد بود. بنابراین سهم 5/ 14 درصدي شركت نفت از درآمد صادراتي نفت حدود 8/ 4 ميليارد دلار خواهد شد كه بخش قابل توجهي از آن بايد صرف حفظ ظرفيت، نگهداري، تعميرات و بازسازي شود. در اين صورت براي توسعه هيچ راهي غير از جذب سرمايه خارجي باقي نمي‌ماند و البته بايد توجه كرد كه براي صنعت نفتي كه درآمد صادراتي آن كمتر از 33 ميليارد دلار است، جذب 36 ميليارد دلار سرمايه سالانه بسيار دشوار به‌نظر مي‌رسد.

 

در شرایطی که درآمدهای نفتی کاهش یافته است، چه باید کرد؟

ساختار بازارهاي انرژي و نفت‌و‌گاز تحولات عمده‌اي كرده است. با ورود منابع نامتعارف مزيت خاورميانه و كشور ما در منابع نفت و گاز از بین رفته و بازار نفت بسيار رقابتي‌تر شده، حتي اوپك نقش تنظيم‌گري خود را از دست داده و اين نقش را منابع نامتعارف به عهده گرفته‌اند. بنابراين بايد هرچه زودتر براي رهایي از وابستگي به درآمد منابع هيدروكربني، چاره‌اندیشي جدي شود.



Read more: http://www.donya-e-eqtesad.com/news/1024996/#ixzz42sllsWDp

سايه روشن‌ يك قرارداد

تاملي در زمينه قرارداد جديد توسعه ميادين نفتي  موسوم به IPC

مقدمه

وزارت نفت در دولت يازدهم  اين مساله را  مطرح  نمود كه قراردادهاي قبلي طراحي شده براي توسعه ميادين نفتي موسوم به بيع‌متقابل، به‌اندازه كافي براي شركت‌هاي نفتي بين‌المللي جذاب نيست و لذا اگر بنا بر ادامه كار با بيع‌متقابل باشد، سرمايه‌گذاري ‌ خارجي به ميزان  كافي و در حد نياز توسعه بخش‌بالادستي صنعت نفت جذب نخواهد شد همچنين مطرح مي‌شود كه قرارداد بيع‌متقابل براي تامين نيازهاي فني ايران و جذب دانش فني مورد نياز بخش بالادستي نيز قابليت لازم را ندارد . با اين رويكرد كميته‌اي مامور شدند كه در اين زمينه بازنگري كنند و چارچوب قراردادي جديدي را پيشنهاد نمايند. بگذريم از اين كه برخي از اعضاء اين كميته تا چه حد با مختصات و ويژگي‌هاي بخش بالادستي و توسعه ميادين آشنائي داشتند و تا چه حد از نظرات و ديدگاه‌هاي متنوع استفاده شد و چرا حتي از  بدنه‌هاي مطالعاتي و پژوهشي خود صنعت نفت در اين بازنگري استفاده نشد، اين كميته كار خود را به پايان رساند و در يك مرحله در اسفنده ماه 92 و مرحله ديگر در آذرماه 94 از مدل جديد قراردادي تحت عنوان اختصاري IPC رونمائي شد.

بسياري از شركت‌كنندگان در اين همايش‌ها  اظهار نظر مي‌كنند كه هنوز بسيار از جزئيات روشن نيست و ابهامات زيادي در مورد IPC وجود دارد.

نگارنده در گذشته چندين يادداشت در اين زمينه داشته‌ام كه از جمله يكي از آنها در همان همايش اسفندماه 92 ارائه شد و در انتهاي اين يادداشت لينك آنها را خواهم گذاشت و در اينجا قصد تكرار مطالب آن يادداشت‌ها راندارم ولي شايد بتوان مهمترين مطالب آنها را در سه مورد زير جمع‌بندي نمود:

1-    خوب بود قبل از بازنگري در قراردادها كل تجربه بيع‌متقابل، از نقدهائي كه از ابتدا در مورد آن مطرح بود تا عملكرد آن مورد بازنگري قرار مي‌گرفت و آسيب‌شناسي مي‌شد تا معلوم شود كه عدم تحقق اهداف وزارت نفت در دوره بيع‌متقابل تا چه حد مربوط به نوع قرارداد بوده است و تا چه حد مربوط به عوامل ديگر و اصولا اهداف چه بوده است و تا چه حد درست انتخاب شده بوده و معتبر بوده است. و نيز مشخص شود كه ادعاهاي شركـت‌هاي خارجي در مورد بيع‌متقابل تا چه حد براي چانه‌زني (كه به هر حال هميشه وجود دارد) بوده  و تا چه حد واقعيت داشته است.

2-    با توجه به تنوع و تفاوت‌هاي بسيار زياد ميادين هيدروكربني ايران ، انتخاب يك الگوي توسعه و يك مدل قراردادي براي همه ميادين غلط است و همان قدر كه محور كردن و ژنريك كردن بيع‌متقابل غلط بود محور كردن IPC هم مي‌تواند غلط باشد. نيازهاي و كمبودهاي توسعه همه ميادين يكسان نيست و توسعه ميادين هيدروكربني كشور نياز به يك نقشه راه‌دارد كه در آن اولويت‌ها و كمبودها مشخص شود و راه تامين كمبودها براي هر ميدان يا حداقل هر گروه از ميادين مشخص شود.

3-    نگارنده هيچ مخالفتي با تعامل با شركــت‌هاي خارجي ندارد اما بر اين مساله تاكيد دارد كه اين تعامل بايد در راستاي حداكثر كردن منافع ملي باشد و به گونه‌اي باشد كه نه تنها ظرفيت‌هاي ملي نا ديده گرفته نشود و تحت‌الشعاع قرار نگيرد،  بلكه هر قراردادي تنها منجر به توسعه حتي بهينه يك ميدان هيدروكربني نشود بلكه در كنار آن ظرفيت‌هاي ملي نيز توسعه پيدا كند.

اما در اين نوشتار و آنچه كه خواهد آمد قصدم اين است كه تا حدي كه اطلاعات منتشر شده است و نيز فارغ از برخورد ارزشي با موضوع، مقايسه‌اي ميان IPC و بيع‌متقابل به عمل آورم تا هم متهم به كلي‌گوئي نشوم و هم زمينه‌اي شود كه دست‌اندركاران IPC نيز دست‌از كلي گوئي بردارند و به روشني تبيين كنند كه در IPC كدامين اشكالات بيع‌متقابل بر طرف شده است و چگونه.

مساله ثبت كردن سهم نفت   (Booking of Reserves)

شركت‌هاي بين‌المللي نفتي يكي از عوامل عدم جذابيت قرارداد بيع‌متقابل در مقايسه با قرارداد مشاركت در توليد (PS) را مساله ثبت كردن دارائي حاصل از قرارداد يا BOOK كردن نفت سهم خود در قراداد ذكر مي‌كردند. بايد دانست كه يك تفاوت بسيار اساسي ميان قراردادهاي مشاركت در توليد و قراردادهاي خدماتي (كه بيع‌متقابل نوعي از آن است)، اين است كه در قرارداد مشاركت در توليد بخشي از نفت استخراجي به شركت خارجي طرف قرارداد بابت مستهلك كردن كل هزينه‌ها (اعم از هزينه‌هاي سرمايه‌‌اي و عملياتي و تامين مالي)، تعلق مي‌گيرد.  گرچه ممكن است در قرارداد توافق شود كه دولت ملي (يا شركت ملي نفت) اين نفت را مي‌فروشد و پول آن را به شركت مي‌دهد اما به هرحال سهمي از نفت استخراجي متعلق به شركت است و با توجه به قيمت روز نفت‌ ( يا گاز و ميعانات گازي) از آن كسب درآمد مي‌كند. اما در قرارداد خدماتي سهم نفتي در كار نيست و شركت خارجي بابت هزينه‌هاي خود در مقاطع و به روش معيني پول مي‌گيرد هرچند كه ممكن است طبق قرارداد اين پول تبديل به نفت شود و بجاي پول، نفت دريافت كند، يعني در سر رسيد هر دريافتي به قيمت روز بجاي پول نفت بگيرد. 

حال با توجه به اين تفاوت شركت‌هاي نفتي اظهار مي‌كردند كه در قرارداد مشاركت در توليد به محض امضاء قرارداد،  حداقل نفت استخراجي سهم ايشان در طول قرارداد، مشخص مي‌شود ولذا با رسميت يافتن قرارداد، مي‌توانند اين سهم نفت را به دارائي بالقوه خود اضافه كنند و از اين طريق ارزش سهام شركت خود را نيز افزايش دهند و از اين طريق هم منفعت اضافي ببرند و هم به تبع آن هزينه تامين مالي (COST OF MONY) پروژه توسعه ميدان را كاهش دهند و ادعا مي‌كردند كه اين مورد اخير به نفع شركت ملي صاحب ميدان نيز هست.

البته در اين زمينه اخباري وجود دارد كه بسياري از شركت‌هاي بين‌المللي نفتي طرف قراردادهاي بيع‌متقابل، راه‌كارهائي را پيدا كردند كه در اين نوع قرارداد نيز ( با توجه به اين كه پول خود را بصورت نفت دريافت‌مي‌كنند) درآمد خود را  براساس حداقل پيش‌بيني‌از قيمـت‌هاي جهاني نفت به بشكه‌هاي  نفت تبديل كنند و همان كار را انجام دهند. حال حتي اگر از اين‌مورد صرفنظر  كنيم، سوال اين است كه IPC از اين منظر چه تفاوتي با بيع‌متقابل دارد؟ و اين عدم جذابيت ادعائي شركت‌هاي خارجي چگونه در IPC حل شده است؟ دست‌اندركاران IPC ادعا مي‌كنند كه IPC نيز قرارداد خدماتي است و تفاوتش با بيع‌متقابل اين است كه پيمانكار يا سرمايه‌گذار خارجي در بهره برداري نيز حضور دارد (بعدا به اين مورد خواهيم پرداخت) و نيز بجاي دريافت پول در مقابل صورت‌وضعيت اجراي پروژه و در سررسيدهاي مشخص، به ازاي هر بشكه استخراجي حق‌الزحمه يا كارمزد خود را دريافت مي‌كند كه البته مانند بيع‌متقابل اين حق‌الزحمه با توجه به قيمت‌ روز تبديل به نفت مي‌شود. بنابر‌اين IPC و بيع‌متقابل از نظر تفاوت اساسي مذكور در قراردادهاي خدماتي و مشاركتي تفاوتي با هم ندارند و معلوم نيست IPC  از اين منظر چه جذابيت بيشتري براي سرمايه‌گذار خواهد داشت. البته بعضي ها عنوان مي‌كنند كه نكاتي در IPC گنجانده شده كه با ظرافت راه را براي ثبت  يا BOOK كردن سهم نفت شركت خارجي باز مي‌كنند در اين مورد هم  بايد گفت كه اگر چنين باشد يا ظرافت اين نكات (Terms)،  بگونه‌اي است عملا  IPC را به PS (مشاركت در توليد) تبديل كرده و به قول معروف خودش را آورده و اسمش را نياورده و يا هرچه كه هست قطعا در مورد  همان بيع‌متقابل هم قابل اعمال است. در هر حال اميد است مردان IPC صراحتا برتري آن نسبت به بيع‌متقابل را از اين جهت مشخص نمايند.

ريسك افزايش هزينه سرمايه‌گذاري     ( OPEN CAPEX)

شركت‌هاي نفتي بين‌ا‌لمللي ادعا مي‌كردند كه در قرارداد مشاركت در توليد ريسك بالا رفتن هزينه‌هاي پروژه با امتياز يا درآمد بالارفتن قيمت نفت‌خام پوشش پيدا مي‌كند و جبران مي‌شود.  به اين معنا كه تجربه و سابقه نشان داده است كه معمولا وقتي قيمت ‌نفتخام بالا مي‌رود به تبع آن هزينه اجراي پروژه‌هاي نفتي هم  متناسبا افزايش مي‌يابد و اين افزايش، ريسك سرمايه‌گذار است اما در قرارداد مشاركتي چون ارزش سهم نفت سرمايه‌گذار (پيمانكار)،  نيز متقابلا افزايش مي‌يابد اين ريسك پوشانده مي‌شود.

البته لازم به توضيح است كه قبلا  در يك مقاله علمي بر گرفته از يك پايان‌نامه كه اينجانب ايده‌پرداز و مشاور آن بودم، نشان داده‌ايم كه مساله فوق تنها در روند افزايشي قيمت‌هاي نفت‌خام مطرح است و  زماني كه پيش‌بيني شركـت‌هاي بين‌المللي نفتي نزولي بودن روند قيمت نفت در پنج تا ده سال آتي باشد، حتي ممكن است قرارداد خدماتي را به قرارداد مشاركتي ترجيح دهند چون در صورت كاهش قيمت‌هاي نفت در قرارداد خدماتي هزينه سرمايه‌گذاري‌شان كاهش مي‌يابد ولي درآمدشان تغييري نمي‌كند ولي در قرارداد مشاركتي ارزش سهم نفتشان كم مي‌شود.

نكته ديگر در اين زمينه اين است كه ريسك افزايش  هزينه‌ها در همه پروژه‌ها وجود دارد بنابراين  شركت سرمايه‌گذار يا پيمانكار در زماني كه پروژه را برآورد مي‌نمايد و هزينه پول خود را نيز محاسبه مي‌كند، مي‌تواند برآوردها را بر اين اساس تنظيم كند كه اقلام عمده‌اي  كه ريسك افزايش قيمت دارند را در ابتداي كار خريداري نمايد و اين ريسك را تا حدود زيادي بپوشاند.

اما در اين جا مهمترين نكته اين است كه در نسخه‌هاي قبلي قرارداد بيع‌متقابل هزينه‌هاي ثابت يا (CAPEX) در قرارداد توافق و قطعي مي‌شد ولي در نسخه نهائي آن اين هزينه ها شناور و يا به اصطلاح قراردادي OPEN CAPEX شد و اين ريسك بر طرف شد. قرارداد IPC هم به گفته آقايان يك قرارداد خدماتي است و علي‌القاعده از منظر ثابت بودن و مشخص بودن بازيافتي و يا درآمد پيمانكار تفاوتي با بيع‌متقابل ندارد و بنابراين براي پوشش اين ريسك يا بايد اين قاعده بهم خورده باشد و باز هم مشاركت در توليد خودش را بياور و اسمش را نياور شده باشد، و يا OPEN CAPEX  باشد و يا راه‌حل ديگري ارائه شده باشد، كه خوبست مردان IPC در اين مورد نيز به روشني توضيح بفرمايند .

مدت قرارداد

واقعيت اين است كه مهمترين وجوه تفاوت مدل IPC با قرارداد بيع‌متقابل در دو نكته مرتبط به هم نهفته است: يكي طول مدت قرارداد و دومي حضور پيمانكار (سرمايه‌گذار) در دوران بهره‌برداري. در قرارداد بيع‌متقابل پيمانكار بر مبناي طرح مورد توافق براي توسعه ميدان (MDP)، چاه‌ها را حفر مي‌كرد تاسيسات روزميني را نصب مي‌كرد و طرح توسعه ميدان را به مرحله آماده استخراج و بهره‌برداري مي‌رساند و ميدان و تاسيسات را تحويل مي‌داد و خداحافظي مي‌كرد اما در قرارداد IPC كار پيمانكار با توسعه ميدان و حفر چاه و نصب تاسيسات بهره‌برداري خاتمه نمي‌يابد و در عمليات استخراج و توليد نفت يا گاز از ميدان توسعه يافته نيز حضور دارد. طول مدت قرارداد بيع‌متقابل از هشت تا نه سال تجاوز نمي‌كرد و البته مي‌توانست كمتر هم باشد، دو تا سه سال توسعه ميدان (حفر چاه‌ها  و نصب تاسيسات روزميني) طول مي‌كشيد و چهار تا پنج‌سال بازپرداخت پروژه، و كار پيمانكار پايان مي‌يافت. قرارداد IPC از نظر زمان شبيه به قرداد مشاكت در توليد است. قراردادهاي مشاركت در توليد نيز براي  20تا 25 سال منعقد مي‌شوند و پيمانكار در بهره‌برداري و توليد نيز حضور دارد.

اين كه چرا  مردان IPC (كه همان مردان بيع‌متقابل هستند)، به اين نتيجه رسيدند كه پيمانكار در بهره‌برداري هم حضور داشته باشد و نتايج و تبعات اين حضور چه خواهد بود و نحوه اين حضور چگونه خواهد بود، از جهات مختلفي قابل بحث و بررسي است كه در سطور زير به برخي از اين جهات خواهم پرداخت.

1-  مساله بازپرداخت ؛  در قرارداد بيع متقابل باز پرداخت به پيمانكار(سرمايه‌گذار) از زمان شروع توليد ميدان آغاز مي‌شود. پيمانكار صورت‌وضعيت هزينه‌هاي خود شامل كل‌هزينه‌هاي سرمايه‌گذاري و هزينه پول (بهره) و پاداش‌هاي مربوطه را طبق اقساط تعيين شده دريافت مي‌كند، البته باز پرداخت بصورت نفت و از محل توليد ميدان انجام مي‌شود. البته در نسخه اول بيع‌متقابل كه تنها در  پروژه ميادين سيري AوE بكارگرفته شد، بازپرداخت محدود به نفت توليدي اين دو ميدان نبود و اين مساله از نظر منافع ملي خطرناك بود چراكه اگر توليد پيش‌بيني شده در  طرح توسعه (MDP) پيشنهادي از طرف پيمانكار تحقق پيدا نمي‌كرد نيز پيمانكار پول خود را مي‌گرفت و  هيچ ريسكي متوجه پيمانكار  نبود. ولي در اصلاحات بعدي و در نسخه دوم بيع‌متقابل اين مساله تصحيح شد و بازپرداخت به نفت توليدي ميدان (يا ميعانات نفتي در ميادين گازي) ، محدود شد. رقم هر قسط پيمانكار با توجه به قيمت روز نفت‌خام به نفت (يا ميعانات گازي)  تبديل مي‌شود و البته در قرارداد سقفي پيش‌بيني مي‌شود كه برداشت از سقف مشخصي از توليد ميدان (معمولا 60 درصد) نبايد تجاوز كند  و از اين جهت نسبت به نسخه اول بيع‌متقابل ريسك بسيار محدودي براي پيمانكار وجود دارد. حال اگر قيمت نفت‌خام بالا باشد بازپرداخت در دوره كوتاه‌تري انجام خواهد شد و اگر پائين باشد بازپرداخت قدري طولاني‌تر خواهد شد.

در مورد قراردادهاي IPC حداقل تا حدي كه نگارنده مطالعه نموده‌ام نحوه بازپرداخت به روشني تبيين نشده است. برخي مي‌گويند كه IPC از اين جهت شبيه به مدل قراردادي كشور عراق است.  قراردادهاي حكومت جديد عراق (غير از اقليم كردستان) قراردادهاي خدماتي هستند كه براي20تا 25 سال منعقد مي‌شوند و پيمانكار در بهره‌برداري هم حضور دارد و  به ازاي هر بشكه توليدي بابت جبران  كل هزينه‌هاي خود اعم از هزينه‌هاي ثابت و جاري، رقم مشخصي را دريافت مي‌نمايد كه طبعا اين رقم ميدان به ميدان (با توجه به ويژگي‌هاي هر ميدان) متفاوت است. در ميادين توليدي قديمي (Brown Field)  كه پروژه براي افزايش توليد بوده ‌است اين دريافتي به بشكه‌هاي اضافه توليد شده تعلق مي‌گيرد. خوبست كه دست‌اندركاران IPC بصورت روشن و مشخص اعلام نمايند كه مكانيزم بازپرداخت IPC دقيقا چگونه است؟ گاهي شنيده مي‌شود كه دريافتي پيمانكار به ازاء هر بشكه قابل تغيير پيش‌بيني شده است كه در صورت افزايش قابل توجه قيمت نفت‌خام، تعديل شود، چنين تعديلي يا بايد بصورت يك فرمول باشد كه عملا به همان قرارداد مشاركتي تبديل مي‌شود و يا بسيار پيچيده خواهد بود. ضمن اين‌كه وقتي از طريق شناور شدن هزينه‌هاي ثابت ريسك اين هزينه‌ها از دوش پيمانكار برداشته شده است چه دليلي براي شناور كردن درآمد (به ازارء هربشكه) وجود دارد؟

ضمنا  از آنجا كه   IPC   به عنوان نسخه‌اي  واحد براي همه ميادين اعم از دست نخورده (Green Fields) و بهره‌برداري شده (Brown Field)  در نظر گرفته شده است، بايد توجه كرد كه در ميادين قديمي و بهره‌برداري شده كه داراي  افت توليد طبيعي سالانه هستند تفكيك ميزان توليد اضافه شده در اثر طرح توسعه از  روند توليد قبلي ميدان، بسيار دشوار است در دانش مهندسي مخازن نفتي عدد و رقم‌ها، دقيق و تضمين شده نيست. نه ميزان افت توليد هر ميدان قطعي است كه بشود ادامه روند قبلي (Base Line) را دقيقا مشخص نمود و نه ميزان افزايش توليد در اثر اجراي طرح توسعه را مي توان تضمين كرد.

2- مساله طرح توسعه ميدان (MDP)؛  در پروژه‌هائي كه بصورت بيع‌متقابل اجرا شد، پيشنهاد طرح توسعه ميدان يا تهيه    MDP عمدتا به عهده پيمانكار گذاشته شد. بسياري و از جمله صاحب اين قلم معتقد بودند كه اين كار اشتباه است. موضوع  MDP  خصوصا در روش بيع‌متقابل مي‌توانست بزنگاه تقلب شركت خارجي طرف قرارداد باشد. براي روشن شدن  دقيق اين مساله  ذكر يك مثال حدي لازم است: تصور كنيد يك ميدان نفتي جديد وجود دارد كه اقتصادي شدن طرح توسعه و استخراج و بهره‌برداري از آن در قيمت‌هاي فعلي نفت، مستلزم رسيدن به توليد حداقل X هزار بشكه در روز است و  با توليد كمتر از اين، پروژه غيراقتصادي است و در واقع كل سرمايه از بين رفته است، در چنين شرايطي اگر پيمانكار  اين واقعيت را افشاء كند اصولا پروژه‌‌اي تعريف نخواهد شد كه قراردادي منعقد شود. بنابراين پيمانكار انگيزه دارد كه تا مرز اطمينان از بازپرداخت خود، يك MDP غير واقعي را عرضه كند كه قرارداد منعقد شود و از ظرفيت‌هايش استفاده شود و پيمانكار پول خود را مي‌گيرد و مي‌رود و ضرر سرمايه‌گذاري براي ميزبان مي‌ماند. تجربيات تقلب در قرارداد از طريق MDP غلط، هم در قراردادهاي بيع‌متقابل خود ايران وجود دارد  و حتي در قراردادهاي مشاركتي در ساير نقاط جهان نيز سابقه دارد و به همين دليل من بر اين باور بوده و هستم كه تهيه طرح جامع توسعه يك ميدان يك امر حاكميتي است و قابل واگذاري به پيمانكار نيست.

حال ممكن است دست‌اندركاران IPC بگويند كه در قرارداد بلندمدت كه پيمانكار در بهره‌برداري نيز حضور و منافع دارد چنين اتفاقي نمي‌افتد. در اين مورد بايد توجه داشت كه ممكن است در يك نوع قرارداد نسبت به نوع ديگر،  منافع دوطرف قدري نزديك‌تر شود اما اصولا در هيچ‌ نوع قراردادي منافع دولت ملي مالك ميدان با منافع شركت نفتي سرمايه‌گذار خارجي (پيمانكار)، كاملا منطبق نمي‌شود.  صاحب ميدان مي‌خواهد ميزان بهر‌ه‌برداري تاريخي از ميدان را بهينه كند، (ما مياديني داريم كه بيش از پنجاه ، شصت سال است از آنها نفت توليد مي‌كنيم)، اما براي شركت خارجي پرتفوئي از منافع وجود دارد و اصولا منافع شركت‌ها با حاكميت متفاوت است . در موارد بسياري اتفاق افتاده است كه حتي يك شركت ملي نفت پروفايل غيرصيانتي و نامناسبي را براي توليد يك ميدان انتخاب كرده است كه در دوره‌اي شركت موفق جلوه‌كند و مديران آن منتفع شوند و يا مشكل نقدينگي‌اش را حل كند  و بعد مشكلات ميدان  و افت فشار و افت توليد روي دست كشور و حاكميت باقي مانده است. در IPC هم اگر MDP به عهده پيمانكار گذاشته شود خصوصا با تجربياتي كه از كاركردن در كشورهاي در حال توسعه و تمام ريسك‌هاي آن دارند، ممكن است برنامه توليد ‌ را طوري تنظيم كند كه در پنج تا ده سال اول خود را از نظر درآمد و سود تضمين كنند كه بعد هر اتفاقي هم كه افتاد ضرر نكنند.

بنابراين، اين كه يك طرف قرارداد بپذيرد كه دانش توسعه و مديريت بهينه مخزن و ميدان نفتي را ندارد و نمي‌تواند هم داشته باشد و مسائل علمي و دانشي توسعه ميدان را به پيمانكار واگذار كند و تصور كند كه مي‌تواند با نوع قرارداد جلوي تقلب را بگيرد،  تصوري نادرست است. ضمن اين‌كه اين تصور با يك پارادوكس بزرگ هم همراه است. قرارداد نفتي يك تركيب پيچيده از  حداقل چهار بعد فني، اقتصادي، مالي و حقوقي است كه با هم در تعامل و دادو ستد نيز هستند. اگر كسي دانش ندارد بايد بياموزد و يا بايد كار را به كاردان بدهد و گرنه به هرحال از جائي كلاه سرش خواهد رفت. و صد البته مديريت و مهارت‌هاي مديريتي بالاترين چيز است و با درايت مديريتي هم مي‌توان دانش را درخدمت گرفت و هم مي‌توان راه‌هاي تقلب را بست. مدير هوشمند اگر حتي در زمينه‌اي در جهل مركب باشد مي‌تواند با مشاوره و سفارش مطالعه از جهل مركب به جهل ساده منتقل شود تا بداند كه چه نمي‌داند و چگونه بايد آن را به كف آرد.

3- مساله دانش فني؛ گفته مي‌شود كه مساله مديريت ميدان نفتي براي تحقق توليد بهينه و به اصطلاح صيانتي از يك ميدان، يك مساله مستمر است كه از مطالعات مخزن شروع مي‌شود و در طول عمر مخزن و در جريان استخراج و توليد و بهره‌برداري تداوم مي‌يابد و نيز دائما ممكن است روش‌ها و دانش‌هاي جديدي در آزمايشگاه‌هاي بعضي شركت‌ها يا پژوهشگاه‌ها شناخته شود كه بتوان ضريب بازيافت از مخزن را افزايش داد و هر ميزان افزايش ضريب بازيافت مخزن به معني افزايش ذخائر نفتي كشور بدون اكتشاف جديد است.

گفته مي‌شود كه در چارچوب قرارداد بيع‌متقابل شركت‌هاي بين‌المللي نفتي انگيزه‌اي ندارند كه همه دانش فني خود را در توسعه ميدان بكارگيرند چون منافعي در اين زمينه ندارند و اگر هم بكارگيرند به پروژه توسعه ميدان محدود مي‌شود در صورتي كه همانگونه كه ذكر شد بخشي از اقدامات مربوط به مديريت مخزن و افزايش دادن ضريب بازيافت،  به نحوه مديريت مخزن در دوران بهر‌برداري مربوط مي‌شود. ضمن اين‌كه اگر پيمانكار در فرايند بهره‌برداري حضور داشته باشد  و از استخراج بشكه‌هاي بيشتر منتفع شود انگيزه دارد نتايج تحقيقات و پژوهش‌هاي جديد خود را نيز مستمرا منتقل كند.

اين كه مديريت بهينه مخزن يك فعاليت مستمر و هم‌آغوش دانش و پژوهش است مطلب كاملا درستي است اما اين كه بتوان با نوع قرارداد خيال خود را از اين جهت آسوده كرد، ساده انديشي است و آنچه در بند قبلي گفته شد در اين مورد نيز مصداق دارد. علاوه‌بر اين همه ميادين هيدروكربني كشور به يك اندازه پيچيدگي و نياز به دانش و فناوري ندارند پيچيدگي ميادين گازي (كه سياليت بيشتري دارد)، بسيار كمتر است. نكته ديگري كه بايد توجه داشت اين است كه دانش فني لزوما در دست شركت‌هاي بزرگ نفتي كه سرمايه‌گذاري مي‌كنند نيست و بسياري از شركت‌هاي كوچك تخصصي و مراكز و موسسات پژوهشي وجود دارند كه شركت‌ها بزرگ نفتي از خدمات آنها استفاده مي‌كنند و شركت ملي نفت ايران و شركت‌هاي تابعه آن نيز مي‌توانند براي خدمات و مشاوره‌هاي فني با چنين شركت‌ها و مراكزي قرارداد ببندند و از خدمات آنها استفاده كنند. اين كه كساني فكر كنند كه دانش فني در  اين زمينه چيزي است كه ما از آن هيچ نمي‌دانيم و به اصطلاح در جهل مركب هستيم اين توهم ايشان يا شايد قياس به نفس است و در عين حال به نوعي تخطئه توانائي‌هاي ملي است كه به نوبه خود نگران كننده است. ما متخصصيني داريم كه در جهل مركب نيستند، خيلي چيزها را نمي‌دانند ولي مي‌دانند كه چه‌چيزهائي را دقيق و كامل نمي‌دانند و مي‌دانند كه در كجا‌ها ضعف و نياز دانشي دارند و چه گونه مي‌توانند خلاء دانشي خود را پر كنند و اگر به اين متخصصين بها  و فرصت بدهيم و امكانات و امتيازاتي بسيار كمتر از آنچه كه به شركت‌هاي خارجي مي‌دهيم را در اختيار ايشان قرار دهيم، مي‌توانند با بكارگيري همان شركت‌هاي كوچك و مراكز تخصصي خارجي توانائي‌هاي خود را كامل كنند.

در حال حاضر مشكل بسياري از ميادني قديمي كشور تزريق گاز به ميزان كافي است كه از برنامه‌هاي مصوب عقب است اگر شركت خارجي هم بيايد تعهد خود را منوط به تحويل گاز كافي براي تزريق به ميدان نفتي خواهد نمود، اگر گاز كافي به او تحويل نداديم آيا اجازه واردات گاز به خواهيم داد؟

4- مساله شركت مشترك بهر‌ه‌بردار-  يكي از ابهامات مهم در مدل IPC نحوه بهره‌برداري و استخراج از ميدان است. ظاهرا پيش‌بيني شده است كه بهره‌برداري توسط يك شركت مشترك ايراني و خارجي انجام شود. اما اين كه اين شركت در چه زماني تاسيس خواهد شد مشخص دقيقا نيست. بخصوص با توجه به اين نكته كه طبق سياست‌هاي ابلاغي اصل 44 قانون اساسي بخش بالادستي صنعت نفت قابل انتقال به بخش خصوصي نيست. صرفنظر از جنبه قانوني، يك وضعيت مي‌تواند اين باشد كه  از ابتدا براي توسعه يك ميدان يك شركت مشترك با سهام‌داران ايراني وخارجي تاسيس شود و اين شركت طرف قرارداد شركت ملي نفت ايران و يا يكي از شركت‌هاي زير مجموعه آن (مانند شركت ملي فلات‌قاره يا شركت نفت مناطق مركزي) بشود و براي 25 سال توسعه يك ميدان نفتي يا گازي و بهره‌برداري از آن را برعهده گيرد. حالت ديگر مي‌تواند اين باشد كه شركت خارجي با يكي از همان شركت‌هاي زير مجموعه شركت ملي نفت ايران شركت مشتركي را براي تكميل مراحل اكتشافي و توسعه و بهره‌برداري از يك ميدان خاص تاسيس‌كنند. اين دو مورد شايد ساده‌تر به نظر آيند اما اين كه چه نظام‌پرداختي و چه آئين‌نامه‌هاي مالي و معاملاتي در اين شركت‌ها حاكم خواهد بود و اگر متفاوت با شركت ملي نفت ايران باشد چه تاثيري بر منابع انساني شركت ملي نفت ايران خواهد گذاشت و چه مشكلاتي را براي ساختار صنعت نفت بوجود خواهد آورد زير سوال است. همچنين اگر هم  اين دو روش در مورد ميادين جديد (Green Fields) امكان پذير باشد ولي براي ميادين قديمي (Brown Fields) كه سال‌هاست تحت بهره‌برداري هستند و طرح توسعه براي افزايش توليد بر روي آنها اجرا مي‌شود، بسيار دشوارتر است. چطور مي‌شود برنامه توسعه و بهره‌برداري از بخش توسعه‌اي ميدان را از بهره‌برداري جاري آن تفكيك نمود؟ اين‌ها مسائلي است كه بايد به دقت مطالعه شود و آثار و تبعات آن پيش‌بيني شود.

البته اين كه شركت سرمايه‌گذار و پيمانكار خارجي وادار شود كه در مرحله توسعه ميدان و ساخت تاسيسات از ابتدا با مشاركت يك شركت ايراني وارد شود كار خوبي است كه در چارچوب قراردادهاي بيع‌متقابل هم قابل اجراست و موجب انتقال دانش مديريت پروژه‌هاي بزرگ نفتي به شركـت‌هاي پيمانكاري ايراني و توسعه ظرفيت‌هاي ملي مي‌شود. ولي نحوه حضور شركت‌ خارجي در مرحله بهره‌برداري،  خصوصا با توجه به شرايط و قوانين و مقررات ايران با ابهامات زيادي مواجه است كه اصولا ممكن است مورد پذيرش شركت‌هاي خارجي قرار نگيرد و به يك عدم امتياز براي جذب سرمايه تبديل شود. مردان IPC بايد اين ابهامات را روشن كنند.

5- مساله تصميمات توليد- بايد توجه داشت كه به‌هرحال قرارداد هرچه بلندمدت‌تر باشد تعهدات و محدوديت‌ها و ريسك‌هائي را هم براي كشور ايجاد مي‌كند و اگر تعداد ميادين تحت اينگونه قراردادها زياد شود. تصميمات توليدي چه براي هماهنگي با اوپك يا برنامه‌ها كشور تنها در اختيار صنعت نفت نخواهد بود و اين مساله نيز بايد مورد توجه قرار گيرد. اگر همين روند و نگرش ادامه يابد ممكن است كه در آينده شركت‌هاي طرف قرارداد بعضي مشكلات توليد و دست‌ نيافتن به توليد هدف را به مشكلات بازاريابي نسبت دهند (كما اين‌كه در مقطعي در طرح توسعه ميادين سروش و نوروز همين اتفاق افتاد) و تحقق تعهدات خود را منوط به اين كنند كه بازاريابي و فروش نفت‌خام نيز به عهده ايشان باشد.

موخره

بنظر مي‌رسد كه موارد فوق‌الذكر  مسائل كليدي قراردادها هستند كه بايد شفاف شوند و شفافيت است كه مانع هرگونه فساد و سوء استفاده است. در عين‌حال اين موارد ادعاي مذكور در مقدمه اين يادداشت را بيشتر روشن مي‌كند كه تنوع ميادين هيدروكربني كشور و مسائل و مشكلات و نيازهاي آنها بيشتر از آن است كه همه را بايك چوب بزنيم.

ذكر اين مطلب نيز لازم است كه گاهي كساني شايد براي تحت‌الشعاع قراردادن تمام مسائل فني قرارداد و يا بر هر نيت ديگري،  يك مساله سياسي را وسط مي‌كشند و  مي‌گويند كه انعقاد قراردادهاي بزرگ و ايجاد منافع  بلندمدّت براي شركت‌هاي قوي غربي، تضمين‌كننده برجام است. به اين معنا كه اگر دولت‌هاي غربي خواستند به هر بهانه‌اي با استفاده از Snap Back ، تحريم‌‌ها را برگردانند با مقاومت و فشار و لابي شركت‌ها روبرو خواهند شد. اين حرف چيز تازه‌اي نيست. در دروان قراردادهاي بيع‌متقابل نيز همواره  چنين ادعائي براي پوشاندن ضعف‌هاي فني وجود داشت. من نمي‌خواهم كه اين مساله را يكسره نفي كنم و بديهي است كه روابط ديپلماتيك تنها مقدمه توسعه روابط در زمينه‌هاي ديگر است وگرنه متزلزل خواهد بود. اما بنظر من اين تلقي چندان دقيق نيست. ذكر يك تجربه‌ به درك مساله كمك مي‌كند. در دوران رياست جمهوري "بيل‌كلينتون" صدها شركت نفتي با محوريت "ديك‌چني" كه در آن زمان در راس شركت نفتي  هاليبرتون قرار داشت و با همياري خانم "كوندليزا رايس" كه در شركت شورون بود،  يك گروه فشار و لابي بسيار قوي را شكل داده بودند كه به هيات حاكمه ايالات‌متحده فشار بياورند كه موانع حضور شركت‌هاي امريكائي در صنعت نفت ايران را بر طرف كند.  در همان زمان نگارنده، همايشي را در لندن برگزار كردم كه كثيري از شركت‌هاي امريكائي از آن حمايت و در آن شركت كردند و در نطق‌هاي خود اعتراضات تندي را در اين زمينه بر عليه دولت امريكا مطرح مي‌كردند و حتي بعضي هيات حاكمه خود را مضحكه مي‌كردند. چندي نگذشت دوران بيل‌كلينتون تمام شد و جرج بوش دوم و نئوكان‌ها بر سر كار آمدن و همان جناب "ديك‌چني" معاون رئيس‌جمهور و  خانم رايس وزير خارجه شد و برعكس آنچه كه شايد ابتدا تصور مي‌شد، تحريم‌ها عليه ايران و محدوديت‌هاي شركت‌هاي نفتي امريكائي براي كار در ايران تشديد شد و نشان داد كه  اراده سياسي مقدم بر اين امور است. اينك به‌نظر مي‌رسد كه آن اراده سياسي قدري تغيير كرده است و شايد بدون آن برجام حاصل نمي‌شد. اما  تجربه نشان مي‌دهد كه شركت‌هاي بزرگ غربي حداقل در مورد كاركردن با  كشورهائي كه متحد استراتژيك كشورشان نيستند،  از دولت‌هاي مطبوعشان اجازه مي‌گيرند و مدتي را براي خود در چارچوب فرصتي كه ايجاد شده است مشخص مي‌كنند و سعي مي‌كنند بار خود را در همان مدت ببندند. در هرحال بازار ايران به اندازه‌كافي خصوصا در شرايط موجود اقتصاد غرب، براي سرمايه‌گذاران جذاب هست. ما هستيم كه در فرصت پيش‌ آمده به فكر اولي‌ترين نيازهاي توسعه و اقتصاد خود باشيم و سرمايه‌گذاران را  در اين مسير هدايت كنيم.

آدرس اينترنيتي دو مورد از نوشته‌هاي نگارنده در اين زمينه كه مكمل اين‌نوشتار است:

1- نکاتی در مورد دور جدید جذب سرمایه در بخش بالادستی صنعت‌نفتhttp://hassantash.blogfa.com/post-439.aspx

2- صنعت‌نفت در چنبره تفكر سنتي و پارادايم شكست خورده

http://hassantash.blogfa.com/post-440.aspx                                                                                                                                

قيمت نفت؛ دلايل سقوط و چشم‌انداز آينده

قيمت نفت؛ دلايل سقوط و چشم‌انداز آينده

مقدمه

قيمت‌هاي جهاني نفت‌خام به پائين‌ترين سطوح تاريخي خود نزديك شده است. علت اصلي كاهش قيمت‌ها فزوني عرضه بر تقاضا در سطح جهان است. دشواري ارائه پيش‌بيني‌هاي دقيق از  قيمت‌هاي جهاني نفت به اين دليل است كه عوامل متعدد و متنوعي بر بازار نفت تاثيرگذارند. تحولات ژئوپلتيكي، حوادث و سوانح طبيعي، عوامل غير اقتصادي تاثيرگذار بر بازار و قيمت‌هاي نفت هستند و عرضه و تقاضا و جابجائي‌هاي مالي در بازارهاي بورس عوامل اقتصادي هستند.  البته طبعا عرضه و تقاضا و بالانس آن عمده‌ترين تاثيرات را دارند و ساير عوامل نيز تاثير خود را از طريق كاهش و يا افزايش در اين دو عامل اصلي ظاهر مي‌كنند. عوامل اقتصادي قدري قابل پيش‌بيني تر هستند اما پيش‌بيني عوامل غير اقتصادي تاثيرگذار، بسيار دشوار است.

چرا قيمت ‌نفت سقوط‌كرد

در طرف تقاضا بحران و ركود در اقتصادهاي بزرگ جهان كه به تدريج بر دومين اقتصاد جهان با بزرگ‌ترين نرخ رشد در تقاضاي نفت و انژري يعني اقتصاد چين نيز سايه‌افكن مي‌شود، نرخ رشد تقاضاي نفت‌خام را كند كرده است. ركود اقتصادي و  نرخ‌هاي بسيار پائين و بعضا منفي رشد اقتصادي در بسياري از كشورهاي صنعتي، به معناي كاهش توليد ناخالص ملي است و توليد كمتر يعني مصرف كمتر انرژي در صنايع و بخش‌هاي توليدي، اما مساله به اينجا ختم نمي‌شود ركود اقتصادي درآمد و درنتيجه قدرت خريد نيروي كار را كاهش مي‌دهد و مردم ركود زده مصارف خود را كاهش مي‌دهند و سفرهاي خود را كم مي‌كنند ولذا مصرف انرژي علاوه بر بخش‌هاي صنعت و خدمات در بخش خانگي و حمل و نقل هم كاهش مي‌يابد و يا حداقل نسبت به قبل رشد قابل‌توجهي ندارد.

در طرف عرضه از چند سال قبل، توسعه تكنولوژي موجب امكان‌پذيري و اقتصادي شدن توليد نفت و گاز از منابع نامتعارف هيدروكربني شده است. قيمت‌هاي بسيار بالاي نفت در بين سال‌هاي 2004 تا 2008 فرصت كافي را  براي توسعه قابل توجه توليد نفت و گاز از لايه‌هاي سخت و شيلي در ايالات متحده امريكا، فراهم نمود و حجم سرمايه‌گزاري‌ها در ساير منابع نفت و گاز متعارف نيز افزايش يافت.  

پتانسيل فزوني گرفتن عرضه بر تقاضا از سال 2009 ميلادي بر بازار مسلط بود و در همان سال متوسط قيمت جهاني نفت حدود 37 درصد كاهش يافت و متوسط قيمت نفت‌خام برنت درياي شمال از بيش از 97 دلار در سال 2008 به كمتر از 62 دلار در بشكه در سال 2009 رسيد. درست است كه اين روند در سال‌هاي بعد قدري تغيير كرد و شاهد افزايش مجدد قيمت بوديم اما اين تغيير مسير به دليل قوام گرفتن تقاضا و كنترل شدن عرضه و به عبارتي به واسطه حل ريشه‌اي مساله روند سبقت‌گيري عرضه بر تقاضا به عنوان عوامل اساسي و ميان‌مدت بازار نبود بلكه عمدتا ناشي از عوامل كوتاه‌مدت شامل تحولات ژئوپلتيكي يا سوانح طبيعي بود. بنابراين قابل پيش‌بيني بود كه با رفع آن عوامل كوتاه مدت، امكان سقوط قيمت وجود دارد. در بين سال‌هاي 2011 تا 2013، بعضي حوادث مانند شورش‌هاي داخلي در نيجريه، بحران داخلي در كشور ليبي، كشمكش‌هاي ميان دو كشور سودان شمالي و جنوبي، بحران  سوريه و محتمل بودن امكان گسترش عمليات داعش به مناطق نفت‌خيز عراق، موجب كاهش‌هائي (نه چندان قابل توجه) در عرضه نفت شد و سونامي عظيمي كه فوكوشيماي ژاپن را درنورديد موجب افزايش تقاضاي نفت شد، چراكه ژاپني‌ها مجبور شدند نيروگاه‌هاي حرارتي را جايگزين نيروگاه‌هاي اتمي نمايند. اما از سوئي روند فزوني عرضه بر تقاضا همچنان تداوم پيدا كرد و از سوي ديگر برخي از بحران‌هاي مذكور نيز فروكش كرد و از نيمه دوم سال 2014 قيمت‌هاي جهاني نفت مجددا در مسير كاهشي قرار گرفت. سقوط 2009 بايد هشدار لازم را به كشورهاي صادركننده نفت مي‌داد و آنان را متوجه مي‌نمود كه عوامل اساسي و بلندمدت نامطلوب است و بر عوامل كوتاه‌مدت نيز نمي‌بايد دل بست. اما آنچه ذكر شد مربوط به گذشته است و خصوصا در مقطع تنظيم بودجه سالانه كشور سوال اين است كه وضعيت آينده بازار و قيمت‌هاي جهاني نفت چگونه خواهد بود؟

قيمت نفت از منظر بودجه 95

وضعيت آينده تقاضاي جهاني نفت بيش از هر چيز بستگي به وضعيت اقتصاد جهاني دارد. در حال حاضر چشم‌انداز رشد و رونق اقتصادي در كشورهاي عمده مصرف‌كننده حداقل براي سال جاري (2016) و سال آتي ميلادي مطلوب نيست. اغلب كشورهاي صنعتي دستخوش موج جديدي از بحران اقتصادي هستند و اقتصادهاي درحال ظهور و خصوصا كشورهاي موسوم به BRICS هم يك يك به آنها مي‌پيوندند. در ماه‌هاي اخير حدود 1.5 تا 2 ميليون بشكه در روز عرضه مازاد نفت‌خام در بازار وجود داشته است و پيش‌بيني مي‌شود كه عرضه مازاد ولو در ميزاني محدود‌تر، در طول سال جديد ميلادي نيز كماكان تداوم يابد. حجم ذخائر نفتي در كشورهاي صنعتي، چه ذخائر استراتژيك دولت‌ها و چه ذخائر تجاري شركت‌ها، از بالاترين سطوح تاريخي خود فراتر رفته است. با پر شدن ظرفيت ذخيره‌سازي‌ها در هفته‌هاي اخير، تقاضاي ذخيره‌سازي نيز فروكش كرد و شاهد موج جديدي از كاهش قيمت بوديم.

 

ممكن است تصور شود كه قيمت پائين نفت‌خام مي‌تواند موجب تحريك تقاضاي آن در سطح جهان شود.  بدون شك قيمت پائين هر كالا بر تقاضا آن بي‌تاثير نيست اما نبايد در اين مورد دچار اغراق و توهم شد. نفت‌خام و فرآورده‌هاي آن كالاهائي ضروري و كم كشش هستند و در مورد اينگونه كالاها، اصولا واكنش تقاضا نسبت به تغييرات قيمت بسيار محدود است. نمودار 1- تغييرات قيمت و ميزان مصرف نفت‌خام را در پنجاه سال گذشته نشان مي‌دهد،  ملاحظه مي‌شود كه در حالي كه نوسانات قيمت نفت در اين دوره شديد بوده است مصرف، روند رشد يابنده بطئي و همواري را طي كرده است و خصوصا بعد از شوك‌هاي نفتي دهه هفتاد ميلادي، اين روند هموارتر و بطئي‌تر شده است. نمودار 2 – اين مساله و واقعيت كم كشش بودن نفت‌خام  را بهتر انعكاس مي‌دهد. در اين نمودار تغييرات سالانه  قيمت و تقاضا  نسبت به سال قبل هر دو بصورت درصد نمايش داده شده است .

 

همانگونه كه ملاحظه مي‌شود در حالي‌كه در تغييرات قيمتي افزايش 252 درصدي يا 125 درصدي يا كاهش حدود 48 درصدي هم وجود دارد دامنه تغييرات تقاضا از حداكثر حدود 8 درصدي (در سال1973) تجاوز نمي‌كند. كاهش حدود 37 درصدي قيمت در سال  2009، افزايش 3.3 درصدي تقاضا و مصرف در سال بعد از آن را بدنبال داشت كه البته همه اين افزايش را هم نمي‌توان به حساب كاهش قيمت گذاشت و بايد تاثير ديگر عوامل را تفكيك نمود.  دليل اين مساله كه چرا تقاضا تاثير زيادي از نوسانات قيمت نمي‌پذيرد روشن است: اولا- مشتقات نفتي كالاهاي ضروري هستند و تئوري‌هاي اقتصادي مي‌گويند همه كالاهاي ضروري كم كشش هستند يعني واكنش تقاضاي آنها در مقابل نوسانات قيمت كم است و البته مطالعات اقتصادسنجي نيز اين واقعيت را تائيد كرده است. ثانيا- در اكثر قريب به اتفاق كشورهاي جهان قيمت‌هاي فرآورده‌هاي نفتي براساس سياست‌هاي داخلي تعيين مي‌شوند و تابعي از قيمت‌هاي جهاني نفت نيستند. در ميان كشورهاي صنعتي، ايالات‌متحده امريكا يك استثناء  است كه در آنجا نرخ ماليات‌هاي فراورده‌هاي نفتي مانند نرخ‌ مالياتي ساير كالاها است و سيستم مالياتي ويژه‌اي براي آن وجود ندارد و قيمت‌هاي داخلي فراورده‌هاي نفتي با  قيمت‌هاي جهاني نفت‌خام نوسان مي‌كنند، اما در ساير كشورهاي صنعتي عضو OECD اينگونه نيست و با كاهش قيمت جهاني نفت درآمد مالياتي دولت‌ها از محل فرآورده‌هاي نفتي افزايش مي‌يابد و قيمت جهاني به مصرف‌كننده داخلي منتقل نمي‌شود. به عنوان مثال در حالي كه قيمت نفت‌خام در طول سال 2015 بيش از 65 درصد كاهش يافته است ميزان كاهش قيمت بنزين و گازوئيل در انگلستان در همين سال  به 9 درصد هم نمي‌رسد. در اغلب كشورهاي غير OECD نيز قيمت‌هاي داخلي حامل‌هاي انرژي براي مصارف مختلف سوبسيده است و به هر حال ارتباط مستقيمي با  قيمت‌هاي جهاني ندارد، بنابراين نبايد انتظار افزايش قابل توجهي را در تقاضاي جهاني در اثر كاهش قيمت نفت‌خام داشت،  اگر هم در بعضي مناطق و كشورها تقاضا قدري افزايش يابد با كاهش تقاضاي ساير كشورها مانند روسيه وبرزيل و چين كه نرخ رشد اقتصادي‌شان در حال كاهش است، جبران خواهد شد.

آنچه كه بيش از كاهش قيمت ممكن است بر تقاضاي نفت تاثير بگذارد، افزايش توان مالي دولت‌هاست. دولت‌هاي صنعتي كه از نفت و فرآورده‌هاي نفتي ماليات مي‌‌گيرند  به همان نحو كه ذكر شد با كاهش قيمت نفت درآمدهاي مالياتي‌شان بشدت بالا مي‌رود و ممكن است اين درآمدها را صرف بسته‌هاي جديد حمايتي خروج از ركود و مقابله با بحران اقتصادي كنند كه در اينصورت ممكن است روندهاي  اقتصاد و تقاضاي انرژي ايشان تغيير كند. البته اغلب گزارشات بين‌المللي در مورد عمق بحران اقتصادي در اين كشورها نشان مي‌دهد كه تحول چشمگيري در روند اقتصادي را نمي‌توان در يك دو سال آينده انتظار داشت. در نقطه مقابل بر اساس دستور‌العمل‌هاي  آژانس بين‌المللي انرژي كه كشورهاي صنعتي عضو آن هستند و سياست‌هاي انرژي ايشان را هماهنگ مي‌نمايد، اتفاقا بخشي از اين ماليات‌ها صرف حمايت از انرژي‌هاي جايگزين نفت مي‌شود كه اين به ضرر تقاضاي نفت است. در ساير كشورهاي كه به حامل‌هاي انرژي  سوبسيد پرداخت مي‌شود نيز با كاهش قيمت نفت هزينه سوبسيد دولت‌ها كاهش مي‌‌يابد و به هر حال توان مالي دولت‌ها بالا مي‌رود.

از اين نكته نيز نبايد غفلت نمود كه با كاهش شديد قيمت نفت درآمد كشورهاي نفت‌خيز و اقتصادهاي وابسته به نفت كاهش مي‌يابد و تقاضاي ايشان براي واردات كالاها و خدمات كم مي‌شود. شايديكي از دلايل  كاهش نرخ رشد تجارت جهاني از 3.4 درصد در سال 2014 به 2 درصد در سال 2015 و كاهش صادرات و نرخ رشد اقتصادي چين همين مساله بوده باشد. تحليل دقيق اثر كاهش قيمت نفت بر فراز و فرود اقتصاد جهاني و به تبع آن تقاضا براي نفت پيچيده است و نياز به بررسي‌هاي گسترده‌اي دارد. اما در هرحال همانطور كه ذكر شد نبايد رشد قابل توجه در تقاضاي جهاني انرژي و نفت را انتظار داشت.

در عين حال با درك طبيعت اقتصاد كالائي به‌نام نفت، از شدت نوسانات و فراز و فرود  قيمت آن نيز نبايد شگفت زده شد. يك اضافه عرضه چند درصدي مي‌تواند قيمت نفت را  ده‌ها درصد كاهش دهد و يك كمبود چند درصدي نيز مي‌تواند قيمت را ده‌ها درصد افزايش دهد.

اما تاثير اين سطح قيمت‌ها بر عرضه نفت‌خام چه ‌خواهد بود؟ بعضي اين احتمال را مطرح مي‌كنند كه پائين آمدن قيمت جهاني نفت موجب كاهش توليد نفت‌خام در ميادين و مناطقي كه هزينه توليد آن زياد است خواهد شد و كاهش عرضه، بازار را به سمت تعادل عرضه و تقاضا هدايت خواهد كرد و مسير قيمت تغيير خواهد نمود. در اين رابطه بايد ساختار هزينه توليد هر بشكه نفت در مناطق مختلف جهان را مورد بررسي قرار دهيم تا بتوانيم به تحليل دقيق‌تري برسيم. دسترسي به اطلاعات كشورها و خصوصا كشورهاي كمتر توسعه يافته توليدكننده نفت كار آساني نيست اما مراجع مختلفي تخمين‌هائي را در زمينه اين هزينه‌ها ارائه نموده‌اند. يكي از معتبرترين و تازه‌ترين اين تخمين‌ها كه در نمودار 3 منعكس شده است محاسبه موسسه نروژي "ريستادانرژي" مي‌باشد كه براساس اطلاعات 15000 ميدان نفتي در 20 كشور بزرگ نفتي در سال 2015 تهيه شده است و مورد استناد بسيار از مراجع معتبر ديگر نيز قرار گرفته است.  همانطور كه ملاحظه‌مي‌شود، متوسط هزينه كل توليد هشت كشور اول منعكس در نمودار (از انگلستان تا نيجريه)، بيش از 30 دلار در بشكه است و ممكن است اين تصور بوجود آيد كه در قيمت حدود 30 دلاري نفت، توليد اين كشورها متوقف مي‌شود و كاهش عرضه تعادل را برقرار مي‌كند. اما اين تصور اشتباه است. نكته‌اي كه بايد به دقت مورد توجه قرار گيرد اين است همانگونه كه در نمودار منعكس است، هزينه توليد هر بشكه نفت مانند هر كالاي ديگري شامل دو جزء است: يك جزء آن هزينه سرمايه‌گذاري شامل هزينه‌هاي اكتشاف، حفر چاه‌هاي توليدي، خطوط‌لوله انتقال نفت و تاسيسات فراوري و آماده‌سازي نفت (موسوم به تاسيسات سطح‌الارضي) مي‌باشد، وقتي يك ميدان نفتي توسعه داده شد و به توليد رسيد به اين معني است كه اين هزينه‌ها براي اين ميدان خاص انجام شده است و قابل برگشت نيست. بيش از  60 درصد هزينه توسعه يك ميدان نفتي هزينه حفاري و تجهيز چاه‌‌هاست كه به هيچ‌وجه قابل برگشت نيست. اين درست است كه در قيمت نفت 30 دلاري ميدان جديدي كه هزينه توليدش بيش از 30 دلار برآورد مي‌شود، توسعه نخواهد يافت و مورد سرمايه‌گذاري قرار نخواهد گرفت، اما وقتي سرمايه‌گذاري اتفاق افتاد توليدكننده نفت‌خام جزء دوم هزينه يعني هزينه‌هاي عملياتي را ملاك توليد يا توقف آن قرار مي‌دهد و نه كل هزينه‌را، و همان‌طور كه در نمودار ملاحظه مي‌شود بالاترين هزينه عملياتي حدود 31 دلار است و تنها دو كشور هستند كه متوسط هزينه عملياتي‌شان بيشتر از 20 دلار در بشكه است. اين نكته را هم بايد توجه داشت كه در بخش بالادستي صنعت نفت با بستن چاه‌ها و توقف توليد، لزوما هزينه‌هاي عملياتي صفر نمي‌شود، نگهداري چاه‌ها و تاسيسات براي استفاده از آن در زمان مطلوب نيز هزينه دارد و يك شركت نفتي كه ميادين متعددي را بهره‌برداري مي‌كند و مجموعه‌اي از  نيروي انساني را در اين رابطه بكار گرفته است، نمي‌تواند با غير اقتصادي شدن بعضي از ميادين توليدي خود بلافاصله و متناسبا نيروي انساني خود را كاهش دهد بنابراين ملاك تصميم‌گيري براي توقف توليد از يك ميدان عددي پائين‌تر از هزينه عملياتي آن خواهد بود.

 

ماحصل اين بحث اين كه با كاهش قيمت نفت تا سطح كمتر از 30 دلار نبايد انتظار داشت كه افت شديدي در توليد نفت اتفاق بيافتد و روند عرضه معكوس شود.

ضمنا در حاشيه اين مطلب بايد توجه كرد كه دُم خروس ادعاهاي واهي عربستان‌سعودي نيز از همين‌جا آشكار مي‌شود. عربستان ادعا مي‌كند كه با افزايش توليد نفت خود و عدم همكاري با اوپك جهت كنترل توليد، قيمت نفت را پائين نگه‌داشته است كه توليد نفت‌خام‌هاي پرهزينه غيراقتصادي شود و سهم بازار اوپك و عربستان حفظ شود، ولي عربستان هم در دهه 1980 وهم در دهه اخير زماني ادعاي سهم بازار را مطرح كرده و مي‌كند كه چهار، پنج سال قيمت نفت در سطوح بالا قرار داشته و سرمايه‌گذاري‌ها انجام شده است! و هزينه سرمايه‌گذاري از كيسه توليدكنندگان رفته است و حالا در حقيقت آن‌ها بر اساس بخشي از هزينه عملياتي در مورد تداوم توليد خود تصميم‌گيري مي‌كنند. اگر عربستان از همان ابتداي راه توسعه منابع شيلي، يعني مثلا در سال 2005 اين سياست را در پيش‌ گرفته بود مي‌شد او را صادق دانست.

در مورد هزينه سرمايه‌گذاري توسعه ميادين نفتي نيز بايد به اين نكته توجه كرد كه مطالعات انجام شده توسط موسسه مطالعات انرژي كمبريج CERA و موسسه IHS نشان مي‌دهد كه هزينه‌هاي سرمايه‌گذاري استخراج و توليد نفت خود تابعي از قيمـت‌هاي جهاني نفت است و با كاهش قيمت نفت تا حدودي كاهش مي‌يابد. يكي از مهمترين اقلام هزينه در توسعه ميادين نفتي هزينه فولاد است كه متناسب با قيمت نفت كاهش يافته است.

در بحث عرضه در كنار آنچه كه ذكر شد بايد توجه داشت كه:

1-توليد نفت عراق كه در سال‌هاي اخير روند شديدا افزايشي داشته و از حدود 2.5 ميليون بشكه در سال 2010 به بيش‌ از 4.3 ميليون بشكه در روز در سال 2015 رسيده است، در يكي دو سال آينده نيز روند افزايشي خواهد داشت، و قراردادهاي توسعه ميادين اين كشور كه در سال‌هاي 2010 و 2011 منعقد گرديده در حال به ثمر رسيدن است. كشورهاي الجزاير، كويت، امارات‌متحده عربي و نيجريه نيز اعلام نموده‌اند كه در سال 2016 افزايش توليد دارند و ار همه مهمتر با رفع تحريم‌ها،  توليد و صادرات نفت‌خام و ميعانات نفتي  ايران در حال افزايش است و تا 500 هزار بشكه به سرعت و تا پانصد هزار بشكه ديگر ظرف حدود يك سال به تدريج افزايش خواهد يافت.

2- با شروع روند كاهش قيمت نفت در سال 2015 توليد نفت ايالات‌متحده از حوزه‌هاي شيلي در مسير كاهشي قرار گرفت اما مدتي پيش وزير انرژي اين كشور اعلام نمود كه با برخي تحولات تكنولوژيكي هزينه توليد از  نفت شيلي كاهش يافته است و روند توليد آن مجددا در مسير افزايشي قرار خواهد گرفت و بدنبال آن در هفته‌هاي اخير شاهد توقف روند نزولي و بعضي افزايش‌هاي بطئي درتوليد نفت امريكا بوده‌ايم.

3-گازطبيعي به عنوان نزديك‌ترين رقيب و جايگزين نفت‌خام نيز مانند نفت‌خام در وضعيت فزوني عرضه بر تقاضا قرار دارد و اين نيز بازار نفت را تحت فشار قرار مي‌دهد. ضمن اين‌كه ميعانات گازي كه مي‌توان آن را نوعي نفت خام سبك تلقي نمود همراه با  گازطبيعي توليد مي‌شود. همكنون كشورهاي عضو اوپك بيش از 5 ميليون بشكه ميعانات گازي  توليد مي‌كنند كه منشاء گازي دارد ولذا  در دستور كار اوپك و نظام سهميه‌بندي اين سازمان قرار ندارد.

پيش‌بيني مراجع معتبر

جديدترين پيش‌بيني سه مرجع معتبر از وضعيت عرضه و تقاضا نفت در سال جاري و سال آتي ميلادي در جدول1 مقايسه شده است، البته اداره اطلاعات انرژي امريكا در چشم انداز كوتاه‌مدت خود براوردي را براي سال 2017  ارائه نكرده است اما همانگونه كه مشخص است برآور هر سه مرجع نشان مي‌دهد كه در سال 2016 نيز كماكان مازاد عرضه وجود خواهد شد كه به ذخيرسازي‌ها اضافه مي‌شود.

 

نكته قابل توجهي در ستون آخر اين جدول منعكس است و آن اين كه برآورد سازمان اوپك و آژانس بين‌المللي انرژي از تقاضاي جهاني نفت براساس پيش‌بيني‌هاي قبلي از نرخ رشد اقتصادي جهان است. اين دو مرجع، پيش‌بيني رشد اقتصادي در جهان و مناطق مختلف بعنوان مهمترين عامل موثر در رشد تقاضاي انرژي را از صندوق بين‌المللي پول و بانك جهاني دريافت مي‌كنند و بر مبناي آن تقاضاي نفت را برآورد مي‌نمايند. اما جدول شماره 2 نشان مي‌دهد كه بانك جهاني در جديدترين چشم انداز جهاني خود كه در ژانويه 2016 و پس از انتشار پيش‌بيني‌هاي مذكور،  بر روي سايت اين بانك قرار گرفته است، برآورد خود از رشد اقتصادي جهان را به ميزان قابل توجهي كاهش داده است و خصوصا بيشترين كاهش مربوط به كشور چين و ساير اعضاء BRICS است كه اتفاقا بزرگترين رشد تقاضاي انرژي را دارند، پس مي‌توان انتظار داشت كه وضعيت بازار از پيش‌بيني‌هاي منعكس در جدول شماره 1 نيز بدتر باشد.

 

وضعيت ذخائر نفتي

بعد از  شوك‌هاي نفتي دهه 1970 آژانس بين‌المللي انرژي  از درون  سازمان همكاري‌هاي اقتصادي (OECD) متولد شد تا سياست‌هاي انرژي كشورهاي صنعتي عضو را هماهنگ نمايد و سطح امنيت عرضه انرژي را براي اين كشورها ارتقاء دهد. از جمله تصميمات آژانس اين بوده است كه همه كشورهاي عضو بايد به ميزان 60 روز واردات خود ذخيره‌سازي استراتژيك داشته باشند تا در بحران‌ها غافلگير نشود. كميته ويژه‌اي در آژانس كنترل مي‌كند كه اعضاء اين استاندارد را رعايت كنند. در آغاز سال جديد ميلادي حجم اين ذخائر به بالاترين سطوح تاريخي خود رسيد. در حال حاضر حجم ذخائر ايالات متحده بيش از 140 روز واردات اين كشور را تامين مي‌كند و سطح ذخائر ساير اعضاء آژانس كه هميشه كمتر از حد تعيين شده بوده است نيز به حدود 63 روز واردات ايشان رسيده است ضمن اين‌كه بزرگترين واردكننده نفت‌خام جهان يعني كشور چين كه عضو آژانس نيست هم ذخائر خود را افزايش داده است بعلاوه ذخائر تجاري كه به وسيله شركت‌هاي نفتي و پالايشگران نگهداري مي‌شود نيز در سطوح بالائي قرار دارد.

آيا اوپك توليد را كنترل خواهد كرد

اوپك تنها سازماني است كه در گذشته در شرايط اينگونه‌اي بازار، قادر به كنترل نسبي توليد و جلوگيري از سقوط بيشتر قيمت بوده است. و هرچه مازاد عرضه بيشتر شود قدرت بالقوه اوپك براي تاثيرگذاري بر بازار بيشتر مي‌شود اما  تصميمات سازمان اوپك به اتفاق آراء حاصل مي‌شود و در واقع همه اعضاء حق وتو دارند. عربستان‌سعودي با توجه به قدرت توليد و صادراتش عضو محوري اوپك است و رفتار عربستان‌ نشان مي‌دهد به اين زودي‌ها حاضر به كاهش توليد خود و همكاري با اوپك به نفع افزايش قيمت نيست، عربستان براي مواجهه با مشكلات اقتصادي ناشي از كاهش درآمد نفتي خود و جبران كسر بودجه خود از سوئي اقدام به افزايش بيش از پنجاه درصدي نرخ فرآورده‌هاي نفتي در داخل كشور نموده است و از سو ديگر  اخيرا مطرح نموده است كه در حال بررسي عرضه بخشي از سهام شركت آرامكو در بورس‌هاي بين‌المللي مي‌باشد كه مبين تلاش اين كشور براي كسب منابع جديد مالي است. تشديد تضادهاي منطقه‌اي خصوصا در روابط ايران و عربستان (كه محور شوراي همكاري خليج فارس هم هست) نيز شانس حصول به توافق در اوپك را كم مي‌كند و به همين دليل اكثر اعضاء اوپك اخيرا با تشكيل اجلاس فوق‌العاده اين سازمان مخالفت كردند چراكه مي‌دانند در اين شرايط توافقي حاصل نمي‌شود و تجربه نشان داده است كه در شرايطي كه بازار انتظار تصميم‌گيري و اقدام اوپك را دارد، بي تصميمي اوپك تاثير رواني منفي بر بازار مي‌گذارد و به سقوط بيشتر قيمت كمك مي‌كند، تا وقتي كه توافقات پشت پرده و پيش از اجلاس حداقل ميان اعضاء كليدي اوپك انجام نپذيرد ضرر تشكيل جلسات اوپك بيشتر از نفع آن است. اما هر زمان كه به هر دليل عربستان تغيير موضع دهد امكان تصميم‌گيري به كاهش توليد و تغيير روند قيمت‌ها در اوپك وجود خواهد داشت.

جمعبندي و نتيجه‌گيري

همه شواهد فوق نشان مي‌دهد كه از منظر اقتصادي و از منظر روند عرضه و تقاضاي نفت‌خام كه تا حدودي قابل پيش‌بيني هستند، به اين زودي‌ها و حداقل براي بودجه سال 1395 خورشيدي كه در آستانه آن قرار داريم، اميد چنداني به افزايش قابل توجه در قيمت جهاني نفت وجود ندارد و بنابراين در شرايط وابستگي شديد اقتصاد به درآمدهاي نفتي كه متاسفانه هنوز گرينبان‌گير اقتصاد كشور است، سالي دشوار در پيش خواهد بود.

 اما چنانچه ذكر شد پيچيده‌گي بازار نفت از آن روست كه همواره وقايع ژئوپلتيكي و يا حوادث طبيعي مي‌تواند روندها را كاملا تغيير دهد، يك كودتاي نظامي يا يك بحران گسترده داخلي در يك كشور توليدكننده عمده نفت‌خام كه موجب كاهش توليد آن شود و يا يك سونامي بزرگ تاثيرگذار بر تاسيسات مهم توليد يا انتقال انرژي، چيزهائي نيستند كه به سادگي قابل پيش‌بيني باشند.

از منظر بودجه‌اي به اين نكته نيز بايد توجه كرد كه با كاهش قيمت جهاني نفت ميزان يارانه‌هاي انرژي كه (غلط يا درست) بر مبناي مابه‌التفاوت قيمت‌هاي داخلي و بين‌المللي (فوب خليج‌فارس) محاسبه مي‌شود، بسيار كاهش خواهد يافت و محملي براي افزايش قيمت آنها  وجود نخواهد داشت، خصوصا در مورد بنزين قيمت فعلي آن در داخل كشور اينك تقريبا تفاوت چنداني با قيمت منطقه‌اي آن ندارد.

نكته ديگر اين است كه گرچه با رفع تحريم‌ها موانع افزايش صادرات ايران برطرف مي‌شود و نيز صنعت‌نفت ممكن است بتواند در كوتاه‌ترين زمان حدود پانصد هزار بشكه و بعد از مدتي تا دويست هزار بشكه بيشتر به توليد خود بيفزايد اما بايد توجه داشت كه خصوصا در شرايط اشباع بازار نفت، بازاريابي اين نفت و بازپس‌گيري بازار از دست رفته،  كار سهل و ساده‌اي نخواهد بود. در چند سال گذشته كه صادرات ايران محدود شده بود تحولاتي در تجارت جهاني نفت رخ داده است. بدنبال توسعه نفت‌هاي شيلي در ايالات‌متحده بخش عمده‌اي از نفت كشورهاي نيجريه و آنگولا و بخشي از نفت خاورميانه كه قبلا به بازار ايالات‌متحده مي‌رفت راهي بازارهاي اروپا و آسيا شد. در صورتي كه همانگونه كه نمودار چهار نشان مي‌دهد بيشترين بازار از دست رفته ايران در اروپا بوده است.

 

افزايش توليد نفت روسيه و رويكرد جديد اين كشور به بازارهاي شرق نيز سهمي از بازار آسيا را از آن اين كشور  كرده است. بازپس‌گيري بازار نفت ايران از طريق تخفيف‌هاي قيمتي نيز مي‌تواند بازار را به ورطه رقابت قيمتي و مسابقه تخفيف بيندازد و به سقوط بيشتر قيمت نفت كمك كند. بنابراين بايد تدابير ويژه‌اي براي بازاريابي و احياء بازار نفت‌خام ايران انديشده شود. در دوران جنگ تحميلي تجربياتي از اين دست در همكاري تنگاتنگ ميان حداقل سه وزرات‌خانه  نفت‌، امورخارجه و تجارت وجود دارد كه مي‌تواند مورد بازخواني و استفاده قرار گيرد اما در عين حال نبايد نسبت به افزايش ميزان صادرات نفت‌خام بيش از حد خوش‌بين بود.

تركيب صاردات غير نفتي كشور نيز گرچه اين لفظ را يدك مي‌كشد، اما به شدت نفتي و تابع قيمت‌جهاني نفت است با كاهش قيمت‌ نفت قيمت  گازمايع كه يك قلم عمده صادراتي است، حتي بيش از متوسط نفت‌خام و ساير فراورده‌هاي نفتي سقوط كرده است. قيمت محصولات پتروشيمي بعنوان مهمترين قلم غير نفتي نيز همراه با نفت‌خام شديدا كاهش يافته است. 

نامه اي به آقاي احمد توكلي ( به مناسبت نامه ايشان به آقاي هاشمي رفسنجاني

نامه‌اي به آقاي احمد توكلي ؛ به مناسبت نامه ايشان به آقاي هاشمي رفسنجاني كه توصيه كرده بودند آقاي هاشمي از حمايت انگليس‌ها در انتخابات برائت بجويد

 

جناب آقاي دكتر احمد توكلي

بعد از سلام

1- فساد ستيزي بسيار خوب است اما اگر اين ستيز با همه فسادها نباشد و تنها در آنجاهائي باشد كه چراغ سبز وجود دارد و كاربرد جناحي دارد. ارزشي ندارد.

2- عدالت طلبي بسيار خوب است اما اگر همراه با بي‌عدالتي حمله مستمر يكسويه به كساني باشد كه در حصر بي‌محاكمه هستند و امكان پاسخگوئي ندارند، ارزشي ندارد.

3- استعمارستيزي و مخالفت با دخالت خارجي بسيار خوب است اما اگر فقط با دخالت انگلستان باشد و به حمايت صريح روسيه از بعضي جناح‌ها و رفتارهاي آقاي پوتين هيچ توجهي نشود ارزشي ندارد. اگر با همين منطق قوي! شما حركت كنيم، به فرض اين‌كه انگليس‌ها از كساني حمايت كرده باشند، حتما قبول داريد كه انگليس‌ها بسيار مكار هستند شما آنجا تحصيل فرموده‌ايد و بهتر ايشان را مي‌شناسيد، اگر اندك هوشي هم داشته‌ باشند حتما تا حالا منطق! شما را فهميده‌اند و فهميده‌اند كه چگونه بدل بزنند و سوژه خراب كردن و متهم كردن كساني را بدست شما بدهند!

4- اگر قدري مطالعه‌ تاريخي داشته باشيد متوجه مي‌شويد كه انگليسي‌ها هميشه در اين كشور طرفدار نظام  سلطنتي و احياء آن بوده‌اند و اتفاقا از اين جهت با همفكران شما كه همين مشاركت نصفه نيمه مهندسي شده و محدود شده اكثريت مردم براي انتخاب بين بد و بدتر را هم بر نمي‌تابند، و چنين نگران و برافروخته‌اند و از هيچ ترفندي فروگزار نمي‌كنند، همسو هستند.

5- همانطور كه يكبار ديگر نيز خدمت شما يادداشت گذاشتم، جسارتا جنابعالي با دو دوره راي دادنتان به كسي كه كشور را در آستانه نابودي قرارداد و اعترافي كه چندي پيش به اشتباه بودن اين كارتان كرديد، صلاحيت سياسي خود را نشان داده‌ايد! آيا كافي نيست؟

ما درون را بنگريم و حال را / ني برون را بنگريم و قال را 

عِرض خود مي‌بري و زحمت ما مي‌داري

سيد غلامحسين حسن‌تاش

ديپلماسي انرژي در پسا  برجام؛ اتحاد گازي با تركمنستان

ديپلماسي انرژي در پسا  برجام؛ اتحاد گازي با تركمنستان

در شرايط تحريم‌هاي شديد و ظالمانه تحميل شده بر كشور و خصوصا فضاي بسيار منفي بين‌المللي كه به دليل تحريم ها و عملكرد مففي دولت گذشته در سياست خارجي، براي كشور بوجود آمده بود، بسياري از اقدامات و تلاش‌هاي بين‌المللي براي توسعه روابط تجاري، اقتصادي و سياسي و همكاري‌هاي دوجانبه و چندجانبه كشورمان با ساير كشورها ناممكن به نظر مي‌رسيد.  طولاني شدن آن دوران باعث شد كه نوعي خودسانسوري در ارائه ايده‌ها و پيشنهادات توسعه روابط و نوعي ياس در پيگيري يك ديپلماسي فعال در مسير تحقق ايده‌ها بوجود آيد. اينك به همت دولت و دستگاه سياست‌خارجي، آن شرايط تغيير كرده است و نه تنها توطئه ايران‌هراسي خنثي شده و آن تصوير منفي از ايران به سرعت درحال زائل شدن است بلكه ايران مي‌رود كه به يك چهره فعال و تاثيرگذار در رفع چالش‌هاي جهاني و منطقه‌اي بدل شود. در چنين شرايطي در زمينه ديپلماسي‌انرژي نيز چشم‌ها را بايد شست و جور ديگر بايد نگاه كرد.

از جمله زمينه‌هائي كه جاي بازنگري اساسي و فعاليت جدي در اين عرصه دارد، روابط گازي ميان ايران و تركمنستان است. اين روابط را مي‌توان با عينك رقابت منفي و يا برعكس با لنز رقابت مثبت و حتي همكاري نگاه كرد. در شرايط تاريك مورد اشاره در سياست خارجي ايران، ممكن بود بسياري از اقدامات تركمنستان در رقابت منفي با ايران به‌نظر برسد و تصور شود كه قدرت‌هاي جهاني هم در همين جهت از اين اقدامات حمايت مي‌كنند. اما در فضاي جديد،  همكاري دو كشور مي‌تواند در مقابل ساير رقبا سينرژي مثبت ايجاد كند و حتي مورد حمايت كشورهاي با نفوذ غربي نيز قرار گيرد.

ايران در رديف اول و تركمنستان در رديف چهارم از نظر ذخائر گازي جهان قرار دارد و اين دو كشور در مجموع 27.5 درصد از ذخائر گازي جهان را در خود جاي داده‌اند. روابط دو كشور خوب است و نزديك بيست سال از انعقاد قرارداد  گازي بين دو كشور مي‌گذرد و اينك 18 سال است ايران از تركمنستان گاز وارد مي‌كند. ايران با كشور پاكستان قرارداد صادرات گاز منعقد كرده است و با كشور هندوستان نيز سال‌هاست كه در حال مذاكره براي صادرات گاز است و با افغانستان نيز در همه زمينه‌ها و از جمله تامين انرژي مورد نياز اين كشور، روابط خوبي دارد. اين در حالي است كه ميان چهار كشور تركمنستان، افغانستان، پاكستان و هند قراردادي براي احداث خط‌لوله موسوم به TAPI وجود دارد كه از طريق آن گاز تركمنستان به سه كشور ديگر صادر شود.

اينك در فضاي جديد بين‌المللي ايران نيز مي‌تواند متقاضي پيوستن به TAPI شود و مذاكراتي را با هر چهار كشور و خصوصا با تركمنستان در اين زمنيه آغاز نمايد. متصل شدن خطوط‌لوله گاز پنج كشور مي‌تواند قدرت مانور عمليات نقل و انتقال گاز را بالا ببرد و سطح امنيت تامين گاز سه كشور واردكننده را  ارتقاء دهد و در عين حال سطح همكاري‌هاي چندجانبه و روابط سياسي پنج‌ كشور ذينفع را تقويت كند. اين همكاري مي‌تواند در بلند مدت زمينه‌ساز يك لوپ يا اتصال گازي در سطح قاره آسيا باشد كه بعضي كشورهاي ديگر و خصوصا چين را نيز پوشش دهد. خصوصا كه تركمنستان همكنون صادركننده گاز به چين نيز هست.

فعاليت براي پيوستن به TAPI مشاركت فعال دو دستگاه سياست خارجي و نفت را مي‌طلبد و حداقل منفعت آن كسب اطلاعات دقيق‌تر و نزديك‌تر از پيشرفت كار و ايجاد فرصتي جديد براي گسترش تعاملات با چهار كشور است.

اتحاديه اروپا از ديرباز در تلاش متنوع‌سازي مبادي تامين گاز خود است و ذخائر گاز ايران و تركمنستان به همين منظور هميشه مورد توجه اين اتحاديه بوده است. متقابلا ايران و تركمنستان نيز علاقمند به متنوع سازي مسيرهاي صاردات گاز خود هستند. از سوئي مسير ايران يكي از بهترين مسيرهاي انتقال و حتي سوآپ گاز تركمنستان به اروپاست. تركمنستان كشوري land lock يا فاقد دسترسي به آب‌هاي آزاد است و خط‌لوله ترانس‌كاسپين كه از بستر درياي خزر براي انتقال گاز اين كشور به جمهوري آذربايجان و سپس تركيه و نهايتا اروپا مطرح شده است نيز با مشكلات زيادي از جمله نامشخص بودن رژيم حقوقي درياي خزر و امتناع از به خطر انداختن محيط‌زيست اين دريا مواجه است. صادرات گاز هر دو كشور به اروپا با موانع و احيانا كارشكني‌هاي ديگري هم روبروست كه با مشاركت و حتي ورود مشترك دو كشور به مذاكره با اروپا مي‌تواند تسهيل شود.

تركمنستان اگر تمايل داشته باشد كه وارد تجارت LNG هم بشود اصولا راه بهتري غير از ايران ندارد. پروژه‌هاي مشترك مايع‌سازي ميان ايران و تركمنستان قابل پيشنهاد است كه براساس آن تركمنستان مي‌تواند گاز خود را در شمال به شبكه خطوط‌لوله ايران تحويل دهد و LNG را در جنوب تحويل  گيرد.

همانطور كه ملاحظه مي‌شود زمينه‌هاي همكاري به حدي است كه مي‌توان يك اتحاد راهبردي در زمينه همكاري‌هاي گازي را بين دو كشور پيشنهاد نمود كه چنانچه اشاره شد حتي صرف پيگيري آن فرصت‌هائي را هم براي دستگاه ديپلماسي و هم بخش انرژي كشور فراهم مي‌كند.

 

(مندرج در روزنامه شرق مورخ 3 اسفند 94 بعنوان سرمقاله)