مصاحبه ای با روزنامه شرق در مورد بدهی های شرکت ملی نفت ایران و بودجه نفت

دو فراز از این مصاحبه به صلاحدیدمسئولان روزنامه شرق حذف شده بود اما در اینجا با رنگ متفاوت و به صورت زیر خط دار آورده شده است 

حسنتاش در گفت‌وگو با «شرق»

دولت يازدهم ركورددار برداشت از صندوق توسعه ملي

شكوفه حبيب‌زاده: مركز پژوهش‌هاي مجلس امسال بيش از سال‌هاي گذشته بر لايحه بودجه دولت متمركز شده است. اين گزارش نقدهاي فراواني در بخش بررسي «نفت» به لايحه بودجه 98، وارد مي‌كند. يكي از بخش‌هاي پرچالش اين گزارش، مربوط به بررسي عملكرد شركت ملي نفت و ميزان بدهي 48ميليارددلاري اين شركت درآمدزاست كه حواشي‌ای‌ را به‌همراه داشت. وزير نفت در آخرين نشست خبري خود بر اين تأكيد کرد كه بخشی از بدهی‌های شرکت نفت که عمدتا مربوط به قبل از دوره ماست، از صندوق توسعه ملی وام گرفته‌اند و در پارس‌ جنوبی مصرف کرده‌اند و کار خوبی بوده است. او با تأکید بر اینکه بدهی شرکت ملی نفت به صندوق توسعه ملی، جزء حساب‌های داخلی دولت است، گفته بود: «بدهی شرکت ملی نفت به صندوق توسعه ملی که بدهی خارجی و بدهی به معنای مرسوم نیست و به معنای ورشکستگی نیست». اين اظهارات وزير نفت در شرايطي مطرح شد كه مطابق جدول شماره 38 گزارش مركز پژوهش‌هاي مجلس، بیشترین بدهی‌ها به صندوق توسعه ملی مربوط به دریافتی‌هاي نفت از این صندوق در دولت یازدهم است. غلامحسين حسنتاش، كارشناس ارشد شناخته‌شده نفتي، در گفت‌وگو با «شرق» اين مسئله را اين‌گونه ارزيابي مي‌‌كند: «اینها مربوط به برداشت‌هايی است که به اعتقاد من به‌صورت فله‌ای از صندوق توسعه ملی شده و به‌نوعی تمام ضوابط و نظام‌نامه صندوق توسعه ملی دور زده شده است و اگر نظام‌نامه و ضوابط صندوق رعایت شده بود، طبیعتا باید این اعتبارات به موقع بازپرداخت می‌شد. انعکاس این بدهی‌ها که لاجرم اتفاق افتاده است، اعتبار بین‌المللی شرکت ملی نفت را کاهش می‌دهد و توان سرمایه‌گذاری و جذب سرمایه این شرکت را تقلیل می‌دهد». نكته مهم ديگري كه در گزارش مورد اشاره آمده، وابستگي وزارت نفت به شركت ملي نفت است. حسنتاش با نگاهي به عقبه اين عملكرد در وزارت نفت مي‌گويد: «این روند سال‌هاست که برقرار است. در سال‌های نیمه دوم دهه 60 که خود من نیز مدتی هم‌زمان مدیر امور اداری شرکت ملی نفت ایران و سرپرست معاونت اداری- مالی وزارت نفت بودم، بودجه بسیار کمی در قانون بودجه برای وزارت نفت درخواست می‌شد و برای اینکه وزارت نفت گرفتار ذی‌حساب نشود، عمده نیاز وزارت نفت بهصورت کمک از شرکت ملی نفت اخذ می‌شد؛ یعنی هیئت‌مدیره شرکت ملی نفت نیاز وزارت نفت را بهعنوان کمک، تصویب و اعطا می‌کرد. ظاهرا هنوز همین روند ادامه دارد، در‌صورتیکه شرایط بسیار بسیار فرق کرده است...». او در بخش ديگري هشدارگونه ادامه مي‌دهد: «وقتی وزارت نفت این‌گونه بودجه می‌نویسد، یعنی وزارت نفت نمی‌خواهد به سمت وظیفه اصلی خود حرکت کند و نیز رابطه تفکیک‌شده‌ای بین حکمرانی و تصدی‌گری در صنعت نفت وجود ندارد و به نظر من این یکی از معضلات بزرگ اداره و راهبری صنعت عظیم نفت در کشور است، اما یک نکته کلیدی دیگر هم از این مطلب بیرون می‌زند و آن بی‌انضباطی مالی در شرکت ملی نفت ایران است».

يکي از مشکلاتي که در لايحه بودجه سال 98 کارشناسان بر آن تأکيد دارند، آن است كه دولت 1.5 ميليون بشکه صادرات نفت را در نظر گرفته تا فقط بودجه تراز شود كه با توجه به وضعيت تحريمها و حذف احتمالي معافيتهاي نفتي، محقق نخواهد شد. اين عملکرد دولت، چه عواقبي را به همراه خواهد آورد؟
بنده معتقدم اگر مشکل تحريم‌ها حل نشود اين مقدار صادرات محقق نخواهد شد و وقتي محقق نشود، طبيعتا نتيجه‌اش کسري بودجه خواهد بود و از آنجا که تعهدات بودجه جاري اجتناب‌ناپذير است، بيش از همه ارقام مربوط به بودجه‌هاي مربوط به تملک دارايي‌هاي سرمايه‌اي لطمه خواهد خورد و تخصيص نخواهد يافت که نتيجه آن تشديد رکود و کاهش ميزان تشکيل سرمايه و نرخ رشد اقتصادي خواهد بود.
 
در بخش ديگري از گزارش، سهم 20 درصدي صندوق توسعه ملي، با برداشت 40هزار ميليارد توماني در صورت تحقق درآمدهاي نفتي، به صفر مي‌رسد. با درنظرگرفتن آنكه اكنون صندوق توسعه ملي با برداشت‌هاي متعددي روبه‌روست و در عين حال سهم آن از فروش نفت كاهش مي‌يابد، با بحران روبه‌رو نخواهيم شد؟
فلسفه وجودي صندوق توسعه ملي کاهش وابستگي اقتصاد به درآمد نفت و تبديل بخشي از عوايد ناشي از فروش هيدروکربن‌ها به ثروتهاي ماندگار، مولد و سرمايه‌هاي زاينده اقتصـادي و حفـظ سهم نسل‌هاي آينده از منابع هيدروکربني است و اينکه اگر قيمت نفت در آينده کاهش يافت، کشور بتواند از محل درآمدهاي اين صندوق روند حرکت اقتصادي خود را ادامه دهد. خب با کاهش سهم اين صندوق همه اين اهداف در معرض آسيب قرار مي‌گيرد، اما مهم‌ترين آسيب فوري اين است که صندوق توسعه ملي توانايي و منابع کافي نخواهد داشت که طبق اساسنامه خود به پروژه‌هاي سرمايه‌گذاري بخش‌هاي غيردولتي تسهيلات کافي اعطا کند. بنابراين در شرايطي که امکان دريافت تسهيلات خارجي نيست و بودجه عمراني هم يا محقق نخواهد شد يا بخش اندکي از آن محقق خواهد شد، در واقع نه در بخش دولتي و نه در بخش خصوصي سرمايه‌گذاري کافي انجام نخواهد شد و نرخ تشکيل سرمايه بسيار پايين خواهد آمد و اين در کوتاه‌مدت رکود را تشديد مي‌کند و در بلندمدت نيز به روند رشد اقتصادي کشور لطمه مي‌زند.
 
موضوع ديگر مربوط به بدهي شركت ملي نفت است كه راهكارهاي تسويه آن بسيار پيچيده و با عدم شفافيت روبه‌روست. چنانکه مرکز پژوهش‌ها در گزارشي تأکيد کرده است: «با توجه به اينكه حدود 920 هزار ميليارد ريال (حدود 15.7 ميليارد دلار) به‌منظور بازپرداخت بدهي‌هاي شركت در سال 1398 در نظر گرفته شده است، همه منابع مطمئن شركت (441 هزار ميليارد ريال) تكافوي اين بازپرداخت را نخواهد داد.» علاوه بر آنكه در گزارش مركز پژوهش‌هاي مجلس تأكيد شده كه «شركت ملي نفت ايران براي بازپرداخت بدهي‌هاي خود نيازمند استقراض مجدد است» يك منبع آگاه در شركت ملي نفت در گفت‌وگو با ايسنا هم تأييد كرده بدهي شرکت ملي نفت ايران از مرز ۵۰ ميليارد دلار گذشته است، اما تأييد نكرده كه اين شرکت درحال تبديل‌کردن ذخاير استهلاک و اندوخته‌هايش است. به گفته اين منبع آگاه، اين بدهي مربوط به وام‌هايي است که دولت نهم و دهم براي تکميل برخي فازهاي ميدان گازي پارس جنوبي و همچنين طرح‌هاي ۳۵ماهه از صندوق توسعه ملي گرفته و از آنجايي که اين طرح‌ها در آن زمان به سرانجام نرسيد، تسويه نشده بود. مبلغ ۵۰ ميليارد دلار در واقع اصل و تأخير همان وام‌هاست. با درنظرگرفتن چنين بدهي‌اي، پيش‌بيني شما از روند فعاليت شركت ملي نفت چيست؟ آيا اين بدهي مي‌تواند فعاليت‌هاي مهم‌ترين شركت درآمدزاي كشور را دچارحاشيه كند؟
در گزارش مرکز پژوهش‌هاي مجلس شوراي اسلامي در مورد بخش نفت در قانون بودجه سال 1398 ميزان بدهي شرکت ملي نفت ايران 48.6 ميليارد دلار ذکر شده است. همه اين را نمي‌توان به حساب دولت‌هاي گذشته گذاشت. اگر به جدول صفحه 38 همين گزارش دقت شود، بيشترين بدهي‌ها به صندوق توسعه ملي مربوط به دريافتي‌هاي نفت از اين صندوق در دولت يازدهم است. این ها مربوط به برداشت‌هائی است که به اعتقاد من بصورت فله‌ای از صندوق توسعه ملی انجام شده به نوعي تمام ضوابط و نظام‌نامه صندوق توسعه ملي دور زده شده و اگر نظام‌نامه و ضوابط صندوق رعايت شده بود، طبيعتا بايد اين اعتبارات به‌موقع بازپرداخت مي‌شد. انعکاس اين بدهي‌ها که لاجرم اتفاق افتاده است، اعتبار بين‌المللي شرکت ملي نفت را کاهش مي‌دهد و توان سرمايه‌گذاري و جذب سرمايه اين شرکت را تقليل مي‌دهد. البته اينها ممکن است در شرايط تحريم که توليد نفت ‌خام حدود يک ميليون بشکه کاهش دارد و ظرفيت توليد اضافي وجود دارد، خيلي خودش را نشان ندهد اما در بلندمدت اثرات منفي خواهدداشت.
 
در بخش ديگري از آن گزارش آمده: «كل بودجه عمومي وزارت نفت در جزء «1» رديف 143000 جدول شماره 7 ماده‌واحده لايحه بودجه سال 1398 كل كشور براي اجراي وظايف حاكميتي، 124 ميليون ريال معادل 12.4 ميليون تومان است. اين ميزان در قانون بودجه سال 1397 برابر با 128 ميليون ريال (معادل 12.8 ميليون تومان) بوده است. بنابراين به ‌نظر مي‌رسد بودجه وزارت نفت از بودجه شركت ملي نفت تأمين مي‌شود كه با وجود مشكلاتي كه به جهت كاهش بودجه عمراني براي اين شركت به‌وجود مي‌آورد، نشان مي‌دهد وزارت نفت از نظر بودجه، مستقل از شركت ملي نفت نيست، بنابراين با چنين وابستگي بودجه‌اي، قادر به اعمال وظايف حاكميتي خود نخواهد بود و اين دليل قانع‌كننده‌اي براي اين است كه وزارت نفت موجوديت واقعي ندارد»؛ نظر شما درباره اين ديدگاه كارشناسي كارشناسان مركز پژوهش‌هاي مجلس چيست؟
روي مطلب مهمي دست گذاشته‌ايد. اين مطلب از چندين جهت مهم است که اشاره خواهم کرد. اين روند سال‌هاست که برقرار است. در سال‌هاي نيمه دوم دهه 60 که خود من نيز مدتي هم‌زمان مدير امور اداري شرکت ملي نفت ايران و سرپرست معاونت اداري- مالي وزارت نفت بودم، بودجه بسيار کمي در قانون بودجه براي وزارت نفت درخواست مي‌شد و براي اينکه وزارت نفت گرفتار ذي‌حساب نشود، عمده نياز وزارت نفت بهصورت کمک از شرکت ملي نفت اخذ مي‌شد؛ يعني هيئت مديره شرکت ملي نفت نياز وزارت نفت را بهعنوان کمک، تصويب و اعطا مي‌کرد. ظاهرا هنوز همين روند ادامه دارد در صورتي که شرايط بسيار بسيار فرق کرده است. در آن زمان هم اين کار غلط بود، اما وزارت نفت ستاد بسيار کوچکي بود و قانون نفت هم تصويب نشده بود و وظايف حکمراني يا حاکميتي وزارت نفت نيز چندان روشن و تبيين‌شده نبود. اما امروز ستاد وزارت نفت بسيار گستردهتر شده و وظايف حکمراني وزارت نفت تبيين شده است. يکي از وظايف حکمراني وزارت نفت کنترل و نظارت بر شرکت ملي نفت ايران است درصورتيکه اغلب قريب به اتفاق کارکنان وزارت نفت در استخدام شرکت نفت و مأمور هستند و نيز وزارت نفت مستأجر شرکت نفت است و بودجه‌اش را هم از شرکت نفت مي‌گيرد، بنابراين همان‌طور که اشاره کرديد طبعا نمي‌تواند اِعمال حاکميت و حکمراني کند، اما نکته نگران کننده‌تر و یا لایه عمیق‌تر این مساله این است که وقتی وزارت نفت اینگونه بودجه می‌نویسد یعنی درکی از حکمرانی در وزارت نفت وجود ندارد این یعنی وزارت نفت نمي‌خواهد به سمت وظيفه اصلي خود حرکت کند و نيز رابطه تفکيک‌شده‌اي بين حکمراني و تصدي‌گري در صنعت نفت وجود ندارد و به نظر من اين يکي از معضلات بزرگ اداره و راهبري صنعت عظيم نفت در کشور است، اما يک نکته کليدي ديگر هم از اين مطلب بيرون مي‌زند و آن بي‌انضباطي مالي در شرکت ملي نفت ايران است. اگر شرکت ملي نفت ايران انضباط مالي داشته باشد چگونه مي‌تواند چنين مبالغ عظيمي را هزينه کند. من از يک مطلب که در گزارش مرکز پژوهش‌ها بود متعجب شدم و آن اينکه ذکر شده  14.5 درصد سهم شرکت نفت از صادرات نفت کشور، تکافوي هزينه‌هاي اين شرکت را نمي‌کند، اين حرف تکرار ادعاهاي مديران صنعت نفت است. من نمي‌گويم اين عدد حتما تکافو مي‌کند، اما کدام حسابرسي دقيق نشان داده که تکافو نمي‌کند. اگر سهم شرکت نفت صرف تأمين هزينه وزارت نفت و تأمين مالي پروژه‌هاي بي‌مطالعه نشود و انضباط مالي وجود داشته باشد چه‌بسا کفايت کند. نکته مهم ديگر هم که از اين وضعيت استنباط مي‌شود، اين است که مجمع‌ عمومي شرکت ملي نفت و اصولا مجامع عمومي شرکت‌هاي دولتي به وظايف خود درست عمل نمي‌کنند و حساب و کتاب و ترازنامه روشن نمي‌خواهند و کمکي به جهت‌دادن شرکت به سمت انضباط مالي نمي‌کنند.
 
کارشناسان جهت شفافيت بودجه در بخش نفت پيشنهادهایي مطرح مي‌کنند. يكي از پيشنهادها به تجديد ارزيابي دارايي‌هاي شركت ملي نفت و واگذاري بخشي از سهام شركت بهعنوان بدهي اختصاص دارد تا مشكل شركت ملي را رفع و رجوع كند. نظر شما در اين رابطه چيست؟
در اين پيشنهاد ذکر نشده که سهام شرکت به چه کسي واگذار شود و مبهم است، اما بحث تجديد ارزيابي دارايي‌ها خيلي مهم است؛ آنجاست که معلوم مي‌شود اصولا چقدر از اعتباراتي که گرفته شده و پس داده نشده، به سرمايه تبديل شده و چقدر صرف تأمين بودجه وزارت نفت و پروژه‌هاي بي‌مطالعه و ناتمامي مثل ايران LNG و سيراف و امثال آن شده است.
 
اعطاي مجوز استفاده از چارچوب قراردادهاي جديد نفتي (IPC) براي قراردادهاي سابق اين شركت (عطف به ماسبق كردن قراردادهاي IPC و استفاده از روش بازپرداخت اين قراردادها تا سقف 50 درصد عوايد توليد) چقدر مي‌تواند كارايي داشته باشد؟
من نظر خاصي ندارم. دليل اين پيشنهاد تبيين نشده است؛ بايد مکانيسم IPC و اينکه اين پيشنهاد چه مشکلي را و چگونه حل مي‌کند که مثلا با فرمول بيع‌ متقابل حل نمي‌شود، توضيح داده شود و مقايسه تطبيقي شود و نيز گزارش‌های دقيق حسابرسي از قراردادهاي سابق مورد اشاره تهيه شود که بتوان قضاوت کرد. به نظرم اين پيشنهاد نيز شتابزده و بر مبناي پذيرش ادعاهاي مديران نفت است بدون اينکه دلايل انباشت بدهي‌ها بررسي شده باشد.

احتساب بدهي شركت به بانک مركزي به‌عنوان افزايش سرمايه دولت در شركت ملي براي جبران بدهي كلان شركت ملي، يكي ديگر از راهكارهاست. نظر شما در اين زمينه چيست؟
اولا- کل سهام شرکت ملي نفت متعلق به دولت است و اتفاق خاصي نمي‌افتد. ثانيا- اين هم مانند مورد اول است؛ يعني ابتدا بايد تجديد ارزيابي شود تا معلوم شود که واقعا بر ارزش واقعي دارايي‌هاي شرکت نفت البته به قيمت‌هاي ثابت چقدر اضافه شده و آيا پاسخ‌گوي ميزان بدهي‌ها هست يا نه؟ اما بايد توجه داشت اين پيشنهادها مشکل اقتصاد کلان را حل نمي‌کند؛ يعني اثرات کلان اقتصادي اين بدهي‌ها را که به مثابه کسر بودجه و عامل تورم است، حل نمي‌کند. اگر تسهيلات دريافتي از صندوق توسعه ملي و... به هدف نشسته بود که بايد از محل بازدهي خودش تأمين و بازپرداخت مي‌شد. به نظر من اين پيشنهادها بيشتر به قول معروف رفع و رجوع کردن است تا حل مشکل و نه‌تنها به شفافيت مالي هيچ کمکي نمي‌کند، بلکه يک جنبه خيلي منفي اين‌گونه رفع و رجوع‌ها اين است که عدم شفافيت را بيشتر مي‌کند؛ يعني دستگاه تشويق مي‌شود که اگر درست و شفاف عمل نکند، آخر کار به نوعي رفع و رجوع خواهد شد. انتظار از مرکز پژوهش‌هاي مجلس با توجه به جايگاه نظارتي مجلس شوراي اسلامي اين است که اولا دلايل بهوجودآمدن اين وضعيت را بررسي کند و ثانيا پيشنهاداتي ارائه کند که سيستم به سمت حل مشکلات مالي و انضباط و شفافيت مالي حرکت کند تا لااقل در آينده اين مسائل تکرار نشود. به نظر من چندين عامل موجب اين وضعيت شده که مهمترين آنها به اين شرح است: 1- مغشوش‌بودن حيطه‌هاي حکمراني و تصدي‌گري در صنعت نفت 2- مغشوش‌بودن روال ارزيابي و انجام مطالعات فني/ اقتصادي پروژه‌ها؛ اگر يک پروژه‌، مطالعات اقتصادي درستي داشته باشد و نرخ بازگشت سرمايه آن روشن و مدل مالي روشني داشته باشد و در زمان مقرر به بهره‌برداري برسد، حتما بايد قادر به بازپرداخت اصل و فرع اقساط بدهي‌هايش باشد ولي وقتي مثلا صندوق توسعه ملي به مانده يک پروژه که معلوم هم نيست چقدر است، وام مي‌دهد، غير از اين مورد انتظار نيست. 3- بي‌انضباطي مالي و شفاف‌نبودن سيستم‌هاي مالي در شرکت‌ ملي نفت ايران 4- تشريفاتي‌بودن مجامع عمومي شرکت‌هاي دولتي و از جمله شرکت ملي نفت ايران و متعهدنبودن مجامع به وظايف قانوني و عرفي خود 5- عدم انجام حسابرسي مستقل و دقيق در شرکت ملي نفت ايران که البته وظيفه تعيين حسابرس مستقل هم بر عهده مجمع عمومي است.
 
تعريف پروژه‌هاي سودآور در قالب بهره‌برداري از ميادين كمريسک شركت ملي نفت و تأمين مالي آن از طريق واگذاري سهام پروژه، آيا منطقي است؟
اولا در محدوده بودجه سال 98 بايد ببينيم در شرايط تحريم که چنانكه ذکر کردم ظرفيت مازاد توليد وجود دارد، توسعه مياديني که اشاره شده چه اولويتي دارد. ثانيا بسيار مهم است که چه مرجع مستقلي مطالعات پروژه را بررسي و تأييد مي‌کند که آنچه تاکنون بوده است، تکرار نشود.
 
سرمايه‌گذاري صرفا از طريق انعقاد قرارداد نفتي توسط وزارت نفت نه شركت ملي نفت نيز احتمالا به‌عنوان توان نظارت وزارت نفت بر اين شركت، از سوي مركز پژوهش‌هاي مجلس مورد تأكيد قرار گرفته است. از نظر كارشناسي شما، چقدر اين سياست كاراست؟
اين مورد هم بسيار گنگ و مبهم است. آيا منظور اين است که وزارت نفت بهجاي شرکت نفت وارد تصدي‌گري و توسعه ميادين شود يا مياديني را بهجاي اينکه براي توسعه در اختيار شرکت نفت بگذارد در اختيار شرکت‌هاي ديگري بگذارد، آن‌گاه در زمان بهره‌برداري چه اتفاقي خواهد افتاد؟ اينها روشن نيست.

 

ایرادهای 80 میلیون لیتر برای٨٠ میلیون نفر  

غلامحسین حسن تاش در گفت‌و‌گو با «ایران عصر» تشریح کرد

ایرادهای 80 میلیون لیتر برای٨٠ میلیون نفر

 
 سارا محقق
خبرنگار
​​​​​​​
رئیس کمیسیون انرژی مجلس شورای اسلامی از مخالفت اکثریت اعضای کمیسیون انرژی با طرح سهمیه‌بندی بنزین خبر داد؛ طرحی که روز یکشنبه در مجلس اعلام وصول شد و بر مبنای آن قرار بود به ازای هر ایرانی روزانه یک لیتر بنزین اختصاص داده شود. طبق پیش‌بینی‌ها این سهمیه‌ها در کارت افراد قرار می‌گیرد و می‌توانند تمام یا بخشی از آن را به قیمت آزاد بفروشند یا صادر کنند. در واقع بر اساس این طرح سهمیه بنزین قابل نقل‌ و انتقال است. قرار بود این طرح بعد از اعلام وصول به کمیسیون انرژی مجلس فرستاده ‌شده و در صورت تأیید کلیات به صحن علنی مجلس برده شود.با این همه امروز فریدون حسنوند رئیس کمیسیون انرژی مجلس در گفت‌وگو با خانه ملت، در این باره گفت: از کل کشور تماس‌هایی با کمیسیون انرژی صورت گرفت به همین منظور باید رفع ابهام شود.به گفته وی«در لایحه پیشنهادی بودجه دولت برای سال 98 تا به الان چیزی تحت عنوان افزایش قیمت یا سهمیه‌بندی سوخت وجود ندارد، اگر چه با توجه به تأکیداتی که رهبر معظم انقلاب داشتند، ما اصرار بر این داریم تا نسبت به موضوع کاهش مصرف سوخت و کاهش قاچاق باید دولت، مجلس و سایر ارگان و دستگاه‌ها تدابیری بیندیشند و اقدامات عملی خود را انجام دهند.»
چرا این طرح در دستور کار کمیسیون قرار گرفت؟
ارزانی و تفاوت نرخ سوخت در داخل و خارج از کشور در یک سال گذشته که موجب قاچاق گسترده این فرآورده به خارج از مرزها شد، دولت و مجلس را به چاره اندیشی وا داشت.
در این مدت طرح‌ها و راهکارهای مختلفی مانند احیای کارت سوخت و سهمیه‌بندی بنزین برای کنترل مصرف ارائه شد که البته هنوز نه جزئیات اجرای احتمالی این طرح‌ها اعلام و نه نهایی شده‌اند.
اما طرح جدید که به تازگی اعلام وصول شده با واکنش‌های مختلفی همراه بوده است. برخی از این طرح دفاع کرده و می‌گویند می‌تواند جلوی قاچاق را بگیرد در مقابل اما بسیاری از کارشناسان اقتصادی و حتی نمایندگان مجلس به این طرح انتقاد کرده و معتقدند: این طرح غیر کارشناسی و منفعلانه است و سهمیه‌بندی به این صورت نه تنها جلوی قاچاق را نمی‌گیرد که موجب ایجاد بازار دلالی خرید و فروش بنزین خواهد شد.
غلامحسین حسن تاش کارشناس اقتصادی در گفت‌و‌گو با «ایران عصر» درباره امکان اجرایی شدن این طرح اظهار داشت: به نظر من این طرح شتابزده و غیرمنطقی است و قابلیت اجرایی آن اصلاً بررسی نشده و قابل اجرا نیست.
غلامحسین حسن تاش افزود: باید دید چه سامانه‌های عظیمی لازم است به وجود آید که تک تک افراد یا حتی سرپرستان خانوار در اقصی نقاط کشور بتوانند بنزین سهمیه خود که به آن نیاز ندارند را به‌صورت سالم و شفاف به فروش برسانند.
وی با بیان اینکه این طرح یک روش منفعل و وارونه برای توزیع عادلانه درآمد و گسترش عدالت اقتصادی است، تصریح کرد: از نظر ایده ذهنی هم این طرح کاملاً شبیه همان توزیع عمومی و یکسان یارانه‌ها است که در دولت نهم و دهم به اجرا درآمد و اینک غلط بودن آن بر همه آشکار شده است.
حسن تاش تصریح کرد: چنین طرح‌هایی بر این ایده مبتنی است که داراترها و پولدارترها که اتومبیل دارند بیشتر از بنزین و یارانه ضمنی و مواهب آن برخوردارند و باید این مواهب را عادلانه بین ماشین دار و ماشین ندار توزیع کنیم؛خوب اینکه داراترها بیشتر از امکانات و مواهبی استفاده می‌کنند که محدود به بنزین نیست. داراترها از جاده‌ها و اتوبان‌ها و زیرساخت‌ها و حتی مدارس و دانشگاه‌ها و امکانات دیگر یارانه‌ای هم بیشتر استفاده می‌کنند. کشاورز داراتر هم موتور آب و تراکتور دارد و از برق و گازوئیل یارنه‌ای بیشتر نسبت به کشاورز ندار استفاده می‌کند. وی ادامه داد: مسأله توزیع درآمدی باید با الگوهای اقتصاد کلان و مدل‌های درست اقتصادی حل شود نه اینکه ساختار اقتصادی به گونه‌ای باشد که دائماً فقر و نابرابری را گسترش دهد، بیکاری را گسترش دهد، اختلاف طبقاتی را گسترش دهد و بعد به‌صورت منفعلانه و فقیرپرورانه بخواهیم بخشی کوچک از آن را جبران کنیم.
حسن تاش گفت: من اصولاً با این تفکر مشکل دارم. از همه اینها گذشته باید دید کجای دنیا تا حالا از این کارها کرده‌اند؟ آیا حتی یک تجربه جهانی در این مورد وجود دارد؟
این کارشناس اقتصادی در پاسخ به اینکه آیا این طرح می‌تواند جلوی قاچاق سوخت و در نهایت کاهش مصرف بنزین را بگیرد یا نه؟ اظهار داشت: به‌نظر نمی‌رسد که این طرح برای کنترل قاچاق طراحی شده باشد. قاچاق سوخت و هر کالایی تا وقتی که اختلاف قیمت قابل توجه در مورد آن کالا در دوسوی مرز وجود دارد اتفاق می‌افتد.
حسن تاش ادامه داد: طرح جدید مجلس نه تنها نمی‌تواند جلوی قاچاق را بگیرد بلکه می‌تواند آن را تشدید کند چون همه صاحب بنزین می‌شوند و به فکر می‌افتند که چطور و درکجا می‌توانند این را به بیشترین قیمت بفروشند.
وی با بیان اینکه در مورد قاچاق سوخت بسیار اغراق می‌شود، گفت: در جلسه‌ای بودم بزرگواری ادعا می‌کرد بیست میلیون لیتر در روز قاچاق بنزین می‌شود؛ به ایشان گفتم اگر چنین است بهتر است موضوع جلسه را عوض کنیم و به جای بنزین راجع به امنیت ملی کشور صحبت کنیم. چون اگر کسی احجام و امکانات لازم برای جابه‌جایی این حجم بنزین را بداند می‌فهمد که اگر این حجم بنزین از کشور قاچاق شود معلوم است یا مرزهای کشور به قول معروف روی هواست یا فقط آنهایی که باید حافظ مرزها باشند می‌توانند چنین کاری بکنند که اگر خدای نکرده آنها به جای حفظ مرزهای کشور دنبال تجارت باشند بازهم امنیت مرزهای کشور روی هواست.
وی ادامه داد: طی 20 سال منتهی به سال 1396، به ارزش حداقل 185 میلیارد دلار در کشور بنزین مصرف شده است، حال ببینید اگر پیش‌بینی‌های درست برنامه‌ریزی جامع بین بخشی وجود داشت با این پول چه‌ها که نمی‌شد کرد. با این پول می‌شد زیرساخت‌های حمل و نقل عمومی کشور را متحول کرد، می‌شد صنعت خودرو کشور را متحول کرد. شما ببینید اگر اتومبیل‌های ما به جای متوسط مصرف بیش از 10 لیتر در هر صد کیلومتر حتی در حد متوسط جهانی یعنی 7.5 لیتر در صد کیلومتر مصرف می‌کردند الان مصرف بنزین کشور 25 درصد کمتر بود و ما صادرکننده بنزین بودیم.
حسن تاش درباره راهکارهای کاهش مصرف بنزین خاطرنشان کرد: راهکار مشخص نهایی دادن کار یک نفر و دو نفر نیست. حل مشکل بنزین از یک سو مستلزم برنامه جامع برای اصلاح و توسعه سیستم حمل و نقل بین شهری و درون شهری کشور است و ازسوی دیگر، مستلزم اصلاح و توسعه سیستم انرژی، بهینه کردن سبد انرژی و اجرای برنامه‌های ارتقای بهره‌وری انرژی و اصلاح و توسعه صنعت خودرو کشور است و دیدن همه اینها در یک سیستم هماهنگ مستلزم وجود یک دولت و یک سازمان برنامه کارآمد است.
این کارشناس اقتصادی با تأکید بر این‌که پیشنهاد ارائه شده منفعلانه و شتابزده است و به نظرمن معضلات جدیدی را موجب می‌شود، تصریح کرد: بر مبنای محاسباتی من، حتی اگر کمترین نرخ رشد سالانه تقاضای بنزین را در حد 3 درصد در نظر بگیریم با ادامه این روند در 20 سال آینده بیش از300 میلیارد دلار بنزین در کشور مصرف خواهد شد. یعنی حداقل 300 میلیارد دلار دیگر دود خواهد شد.

ضعف حکمرانی و ضعف قوانین "تداخل منافع"؛ عوامل فساد و ناکارآمدی اقتصادی

(چندی پیش خبرنگار یکی از مجلات مصاحبه‌ای مکتوب را با اینجانب انجام دادند اما بعدا به دلیل برخورد نا مناسب آن خبرنگار اجازه درج آن را ندادم. با توجه به بعضی نکات مهم که در این مصاحبه به آن اشاره شده، آن را اینجا منتشر می کنم.)

سوال 1- نهادهای موازی در اول انقلاب به چه منظوری شروع به کار کردند؟

پاسخ سوال 1- در اوایل انقلاب انقلابیون به بسیاری از سازمان های دولتی اعتماد نداشتند که البته به نظر من بیشتر این بی اعتمادی هم نوعی توهم بود. در عین حال چون دانشی هم در مورد سازمان و مدیریت نداشتند تاخودآگاه فکر می‌کردند توان ورود و انجام اصلاحات مورد نظرشان را هم در بعضی از سازمان ها ندارند و شاید نوعی ترس داشتند که سازمان یک هویتی دارد که هرکسی را هضم هویت خودش می کند ولذا در بسیاری موارد که حساسیت داشتند سازمان‌های‌ موازی را شکل دادند. مانند کمیته‌های انقلابی با وظیفه انتظامی در کنار شهربانی و ژاندارمری یا کمیته امداد در کنار سازمان بهزیستی و امثال آن. شاید اگر انقلابیون تجربیات قوی سازمانی و مدیریتی داشتند بیشتر فکر می‌کردند که می توانند همان سازمان‌های موجود را اصلاح و تقویت کنند. البته به نظر من در کنار این نوعی چپ زدگی هم فکری هم بالاخره در انقلابیون وجود داشت که بر اساس ادبیات چپ اصولا نوعی بدبینی به بوروکراسی وجود داشت که فکر می‌کردند سازمان‌های مردمی را درست می‌کنند که به نوعی غیر بوروکراتیک است گرچه بعضی از آنها بعدا خیلی بوروکراتیک‌تر شدند.

سوال2- موازی کاری چه تبعات منفی و احیانا مثبتی می‌تواند داشته باشد؟

پاسخ 2- شاید لازم بود ابتدا توضیح میدادم که ما در سطح ملی در یک تقسیم بندی، دو نوع فعالیت داریم که عبارتند از حکمرانی و تصدی‌‌گری. حکمرانی به مفهوم سیاست‌گزاری و مقررات‌گزاری و کنترل و نظارت وظیفه ذاتی دولت‌ها است و تصدی‌گری به مفهوم تولید و توزیع کالاها و خدمات وظیفه ذاتی دولت نیست که البته ممکن است گاهی دولت‌ها به دلایلی مجبور به ورود به آن باشند خصوصا در مورد تولید کالاها و خدمات عمومی. موازی کاری در وظایف حکمرانی به نظر من هیچ جنبه مثبتی ندارد و موجب پیچیده شدن فضای کسب و کار و بالارفتن هزینه‌های دولت و سرگردانی مردم می‌شود.

سوال 3- آیا در اقتصاد که دغدغه اصلی همه جوامع است، موازی کاری هزینه‌ساز تر از حوزه‌های دیگر نیست؟

پاسخ 3- موازی کاری در فعالیت‌های تصدی‌گری و بنگاه‌داری و تولید و توزیع لزوما بد و مخرب نیست در این بخش موازی کاری یعنی رقابت و رقابت برای بهره‌وری اقتصاد مثبت است. البته موازی کاری در دستگاه‌های حاکمیتی و حکمرانی اقتصادی همانگونه که عرض کردم مخرب است. البته در بنگاهداری هم باید سطح رقابت رعایت شود انحصار تفریط است و رقابت بی‌ضابطه و تکثیر بنگاه‌های رقیب به حدی که مقیاس اقتصادی آن مخدوش شود هم افراط، اما این ضوابط را دستگاه‌های حکمرانی باید کنترل کنند.

سوال4- در حال حاضر موازی کاری فضای اقتصادی را با چه تهدیدهائی روبرر کرده است؟

پاسخ 4- به نظر من مشکل اصلی کشور این ها نیست من معتقدم که مشکل اصلی کشور فقدان دولت به مفهوم دولت حکمران است. شاید این حرف کمی اغراق‌آمیز به نظر بیاید من قبلا راجع به این نوشته‌ام. در ایران در اغلب قریب به اتفاق وزارت‌خانه‌های و دستگاه‌های دولتی ما تصدی‌گری که وظیفه ذاتی دولت نیست بر حکمرانی غلبه دارد و حکمرانی بسیار ضعیف است و مدیران دولتی ما دانش حکمرانی ندارند. در جائی که دولت توان حکمرانی که من از آن به عنوان ترجمه Governance استفاده می‌کنم، ضعیف است و  خود دولت هم بیشتر درگیر بنگاهداری و رقابت با بخش خصوصی است و نتوانسته است حیطه‌های حکمرانی  تصدی‌گری خود را هم تفکیک کند اوضاعی به وجود می‌آید که شاهد آن هستیم. نباید فراموش کرد که در همان بخش حکمرانی هم نه در سطح دولت (به مفهوم دستگاه اجرائی) بلکه در سطح کل حاکمیت،  دوگانگی وجود دارد که نتایجش را قبلا عرض کردم. خصوصی‌سازی در شرایط فقدان دولتی که توان حکمرانی (یعنی سیاست‌گزاری، و کنترل و نظارت و قاعده‌گزاری) داشته باشد، اوضاع اقتصاد را پیچیده‌تر می‌کند و در این شرایط بنگاه‌های خصوصی شده افسارگسیخته و بعضا در خلاف جهت منافع ملی حرکت می‌کنند که شاهد آن نیز هستیم.

سوال5- موسسات مالی چه پیامدهائی را برای اقتصاد داشته‌اند.

پاسخ5- وضعیت موسسات مالی هم محصول حاکمیت دوگانه، ضعف حکمرانی دولت در قاعده‌گزاری و کنترل و نظارت بر این موسسات و نیز محصول فساد است. به نظر من اگر نهادهای موازی در اعطای مجوز وجود نداشتند و این موسسات صرفا بر اساس ضوابط روشن قابل تاسیس بودند و در چهارچوب آن ضوابط کنترل و نظارت مستمر می‌شدند و فساد هم کنترل شده بود یعنی اعطاکنندگان مجوز و نظارت کنندگان سالم کار می کردند، کار به اینجا نمی‌کشید.

سوال6- با وجود هزینه‌سازی‌های موسسات مالی چه اصراری بر تداوم فعالیت آنها وجود دارد.

پاسخ 6- تاسیس یک سازمان و موسسه چندان مشکل نیست اما جمع کردن آن بسیار سخت است وقتی سازمان‌ها ذینفعان گسترده پیدا می‌کنند و عملیات و فعالیت‌شان گسترش می‌یابد اصلاح خیلی دشوار می‌شود. در واقع همان سرچشمه‌ایست که موقع تاسیس با بیل گرفته نشده است و حالا که پر شده است با فیل هم نمی‌توان جلوی آن را گرفت.

سوال 7- قانون در این زمینه چه می‌گوید.

پاسخ 7- من حقوق‌دان نیستم اما یک نکته بسیار مهم که می‌فهمم و فکر می‌کنم که عامل بسیاری از فسادهاست ضعف قوانین و عدم اجرای قوانین مربوط به تعارض منافع است. یعنی قوانین مربوط به این مساله بسیار ضعیف است و همان هم که هست رعایت نمی‌شود. در همه کشورهای پیشرفته این قوانین بسیار محکم است. تعارض منافع که شاید بهتر است بگوییم تداخل منافع یعنی چه؟ مثلا بعنوان یک نمونه ساده در امریکا پزشکان حق ندارند در شرکت‌های داروئی یا رادیولوژی‌ها و امثال آن سهامدار باشند چرا، چون دیگر معلوم نیست که در نسخه نوشتن منافع خود و سهام خود را رعایت می‌کنند یا منافع بیمار را . حال شما ببینید در ایران چه وضعیتی داریم بسیاری از مقامات بانک مرکزی که باید ناظر بر کار موسسات و نهادهای مالی باشند در بانک‌ها و موسسات مالی پست و سمت دارند یا با آنها سَر و سِر دارند و نشانش هم این است که به محض بازنشستگی در آنجا پست و سمت می‌گیرند. نماینده مجلس که مرجع نظارتی است، مواجب بگیر وزارت‌خانه است. مدیر سازمان برنامه در وزارت‌خانه‌ای که باید به نوعی بر آن نظارت کند پست و سمت دارد و یا از قبل یا آنها بسته است و به آنها سرویس می‌دهد و یه محض بازنشستگی به آنجا می‌رود. مدیران بسیاری همزمان در دستگاه حکمرانی و در بنگاه تحت آن حکمرانی و حتی گاهی همزمان در دستگاه کارفرمائی و پیمانکاری پست و سمت دارند، در صورتی که قوانین تداخل منافع باید جلوی اینها را بگیرد. آیا چنین افرادی در مقام تدوین مقررات و ضوابط یا در مقام اعطای مجوز و نهایتا در مقام نظارت و کنترل، منافع خود را لحاظ خواهند کرد یا منافع ملی را؟ قبح این مساله هم کاملا از بین رفته است و این بخشی از همان چیزی است که در نامه‌ای اخیر اقتصاددانان به مردم و رئیس جمهور بعنوان "اقتصاد رفاقتی" از آن یاد شده است. اینها تنها مثال‌هائی بود که زدم شما در سطح حاکمیت به وفور با این پدیده مواجه هستید. به نظر من اگر  قوانین مربوط به تداخل منافع  قوی بود جلوی ورود نظامی‌ها و اطلاعاتی‌ها به اقتصاد را هم می‌گرفت چرا که کسی که زور و اسلحه و اطلاعات ویژه دارد اگر در جائی منافع اقتصادی هم داشته باشد آیا تصمیماتش و اقداماتش در حوزه نظامی و انتظامی، در جهت منافع اقتصادی بنگاه و شرکت خودش خواهد بود یا منافع و امنیت مملی؟ فرض کنید بنده مدیر مالی یک شرکت باشم و در عین حال به نوعی در سود سپرده‌های و ضمانت‌نامه‌های شرکت در مناقصات آن شرکت هم ذینفع باشم خوب ممکن است دائما پروژه‌های بی‌مطالعه تعریف کنم و مناقصات بیهوده برگزار کنم و پیمانکاران بخش خصوصی را بیچاره و سرگردان کنم.

به نظر من این مساله "تداخل منافع"،  هم باید از نظر فرهنگی بسیار قبیح شود و هم از نظر قانونی بسیار سخت و مسلما بخشی از فساد اقتصادی و ریشه‌های فساد، وابسته به این معضل است.

 

مصاحبه‌ای که منتشر نشد (بازتاب نامه سرگشاده 38 اقتصاد دان به رئیس جمهور)

مصاحبه‌ای که منتشر نشد (بازتاب نامه سرگشاده 38 اقتصاد دان به رئیس جمهور)

 

بعد از انتشار نامه سرگشاده 38 نفر از اقتصاددانان به رئیس جمهور در نیمه مردادماه 97 که اینجانب نیز به گزاف بین آنها بر خورده بودم، یکی از روزنامه‌ها با اصرار از  با بنده مصاحبه‌ای انجام داد ولی به هر دلیل و بدون اینکه کوچکترین توضیحی به بنده بدهد (حداقل انتظاری که انسان در مقابل وقتی که گذاشته دارد) آن را منتشر نکرد. شاید خواندن آن پس از چند ماه برای یادآوری آن نامه و بازتاب آن خالی از لطف نباشد.

 

یک- در چه بستری و با چه هدفی نامه‌ به رئیس‌جمهور نوشته شد؟

 

پاسخ1- وضعیت اقتصاد کشور بسیار نگران کننده است. رکود سال‌هاست که حاکم است و مشاغل در حال از دست رفتن و طی چندماه گذشته اقتصاد در معرض یک تورم لجام گسیخته هم قرار گرفته است که از طریق تشدید بی‌ثباتی اقتصادی می‌تواتند مانع سرمایه‌گزاری جدید و از طریق تاثیرگذاری بر هزینه تولیدکنندگان می‌تواند موجب  تعمیق رکود و از دست رفتن مشاغل بیشتر گردد و از طریق افزایش سطح عمومی قیمت‌ها موجبات فشار شدیدتر خصوصا به اقشار کم درآمد و دارای درآمد ثابت را فراهم آورد. و این یعنی تشدید شرایط رکودتورمی حاکم بر اقتصاد که می‌تواند بحرانهائی را در پی داشته باشد. نگرانی از این وضعیت و آثار و تبعات آن نویسندگان نامه را برآن داشت که واکنش نشان دهند و البته بسیاری از گروه‌های اجتماعی دیگر هم طی نامه‌هائی واکنش نشان داده‌اند و مشکلات ساختاری را آشکار کرده‌اند و البته نامه سی و هشت نفره محدود به تببین مشکلات ساختار اقتصاد کشور بود. ساختاری که به شدت غیرمولدها را تشویق می‌کند و عملا مولدها را تنبیه می‌کند.

 

طبیعتا هدف اصلی تاثیرگذاری بر تصمیمات دولت بوده است و توجه دادن دولت به این که اگر به مشکلات زیربنائی، اصلی و ساختاری اقتصاد توجه نکند و برای آن راهکار نداشته باشد در حل مشکلات جاری نیز راه بجائی نخواهد برد. البته بنده شخصا بعنوان یکی از امضاء کنندگان این نامه با شناخت نسبی که از نظام حکمرانی و تصمیم‌گیری کشور دارم امید چندانی به توجه اساسی به این نامه ندارم ولی حداقل احساس وظیفه وجدانی داشتم که کاری بکنم.

 

دو- بازخوردهای این نامه از سوی مخاطب اصلی نامه یعنی رئیس‌جمهور چگونه بود؟ آقای نوبخت از نویسندگان نامه دعوت به جلسه کردند، آیا جلسه‌ای برگزار شد؟

 

پاسخ2- بنده واکنش علنی مشخصی را از شخص  رئیس جمهور محترم ملاحظه نکرده‌ام. تنها واکنش دولت دعوت آقای دکتر نوبخت بود که ظاهرا عده‌ای از امضاء کنندگان به جلسه ای دعوت شده بودند و اطلاع دقیقی از چند و چون آن ندارم شاید چند نفری شرکت کرده باشند. نظر عده‌ای از دوستان این بود که نامه خطاب به رئیس جمهور بوده است. بنده شخصا علیرغم ارادتی که خدمت آقای دکتر نوبخت دارم ایشان را فرد مناسبی برای سمتی که در آن قرار دارند نمی‌دانم و فکر می‌کنم اگر برخورد دولت با این نامه جدی بود نباید کار پیگیری آن را به ایشان می‌سپردند.

 

 

 

سه- اکنون که رئیس‌جمهور واکنشی به این نامه نشان ندادند، گام بعدی شما چه خواهد بود؟

 

پاسخ 3- به هر حال انسان در مقابل دانسته‌های خود و در مقابل جامعه خود مسئول است. همه دوستان چه بصورت فردی چه بصورت جمعی در حد بضاعت تلاش خود را می‌کنند بنده در حوزه تخصصی خود که انرژی و نفت است حدود سه دهه است که می‌نویسم و تذکر و هشدار و پیشنهاد می‌دهم و تقریبا اصلا هم مورد توجه قرار نگرفته است! ولی به قول معروف"وما علینا الالبلاغ " .

 

 

 

چهار- گویا نامه دیگری در دست تهیه‌ است، محورهای کلی این نامه چه مواردی هستند؟

 

پاسخ 4- چنین چیزی هنوز نهائی نشده است. اما در انتهای نامه قبلی وعده داده شده بود که شواهد آماری نامه به تدریج به اطلاع مردم برسد و خصوصا در حال حاضر نگرانی بزرگی از آثار و تبعات شوک ارزی در حال وقوع، وجود دارد.

 

بورس نفت؛ تصمیم سیاسی یا علمی؟

این مطلب در مجله آینده نگر (اطاق بازرگانی) شماره 78 آذر 97 چاپ شده و روزنامه فرصت امروز مورخ سه شنبه 20 آذرماه نیز در صفحه اول به نقل از آینده نگر آن را منتشر کرده 

اخیرا عرضه نفت خام در بورس انرژی با تصویب شورای عالی هماهنگی اقتصادی شروع شده است. شاید این مساله به عنوان راهی برای دور زدن تحریم ها مورد توجه قرار گرفته است. اما نکته این است که نفت خام ایران مورد تحریم است و نه مثلا فروش آن توسط شرکت یا شخص خاص، بنابراین به فرض این که هر شخص حقیقی یا حقوقی هم در بورس انرژی، نفت ایران را بخرد برای صدور آن دچار مشکل خواهد بود. اگر هم خریدار خارجی باشد که بتواند و حاضر باشد که علیرغم تحریم، نفت ایران را بخرد یا مجوز از آمریکائی‌ها داشته باشد خوب چه دلیلی دارد از بورس بخرد و مثل گذشته می‌تواند از شرکت نفت بخرد . لذا من این حرکت را چندان مهم نمی‌دانم و فکر می کنم اگر معامله ای هم انجام شود تبلیغاتی و صوری خواهد بود.

البته برخی معتقدند که این تصمیم  می‌تواند آینده بازار نفت خام صادراتی ایران را تغییر دهد؛ اما به نظر من این کار در شرایط عادی یعنی در شرایط  نبود تحریم  اصلا معنا و مفهومی ندارد و عرضه کننده انحصاری نفت‌خام ایران شرکت ملی نفت است و همه این را می‌دانند بنابراین رقابتی وجود ندارد نفت‌خام یک کالای جهانی است و پایه قیمت آن در سطح جهان بر اساس ملاک‌های جا افتاده و پذیرفته شده در سطح بین‌المللی تعیین می‌شود و توسط مراجع پذیرفته شده توسط خریدارن و فروشندگان، اعلام می‌گردد و البته تفاوت‌هایی میان قیمت انواع نفت‌خام‌ها در مناطق مختلف وجود دارد که توسط همان مراجع اعلام می‌شود. و همانگونه که همه می‌دانند و در بسیاری از قوانین و مقررات نیز مشخص است، حتی نفت‌خام های تحویلی به پالایشگاه‌های داخلی نیز بر اساس قیمت جهانی آن  (فوب خلیج‌فارس) محاسبه می‌شود بنابراین موضوع کشف قیمت نیز که یکی از اهداف بورس‌های کالائی است در مورد نفت‌خام مصداق ندارد. بنابراین همانطور که عرض کردم ظاهرا  این برای دور زدن تحریم و به  نوعی انفعالی است . بنابراین تحول خاصی اتفاق نمی‌افتد.

نفت‌خام در تمام کشورهای جهان غیر از یک استثناء (ایالات‌متحده امریکا) در مالکیت دولت است و در جمهوری‌اسلامی‌ایران نیز نفت‌خام قانونا در تملک دولت است و انحصارا توسط شرکت ‌ملی ‌نفت ‌ایران تولید می‌شود و طبق سیاست‌های ابلاغی اصل 44 قانون‌اساسی نیز بخش‌بالادستی صنعت نفت شامل اکتشاف و استخراج و تولید نفت‌خام قابل واگذاری به بخش خصوصی نیست. بنابراین شرکت ملی نفت ایران تحت نظر وزارت نفت عرضه کننده انحصاری نفت‌خام است ولذا بازار داخلی نفت‌خام یک بازار انحصاری است در حالی که بورس کالائی در یک بازار رقابتی معنا و مفهوم پیدا می‌کند.

 

گفته می‌شود وزارت نفت می‌خواهد با استفاده از ظرفیت بخش خصوصی برای صادرات، نفت خام و فرآورده‌های نفتی را به قیمت رقابتی، در بورس داخل کشور به فروش برساند. باید به این نکته توجه کرد که داستان فراورده فرق می کند و از دیرباز بخش خصوصی در زمینه صادرات آن فعال بوده ولی نفت‌خام در احجام بزرگ جابجا می‌شود و من فکر نمی‌کنم بخش‌خصوصی واقعی بتواند در این زمینه فعالیت نماید. تولید نفت به طور متمرکز در کنترل شرکت ملی نفت است و چنانچه ذکر شد براساس سیاست‌های ابلاغی اصل 44 قانون اساسی نیز قرار نیست این بخش واگذار شود. تمام امکانات لجستیکی انتقال و صدور نفت‌خام نیز در کنترل شرکت ملی نفت است. کل نفت‌خام تولیدی در مناطق مختلف خشکی برای صادرات از طریق خطوط‌لوله به جزیره خارک منتقل و از آنجا صادر می شود و نفت‌خام تولید دریائی نیز  بسته به مورد از نزدیک‌ترین پایانه دریائی و عمدتا از جزیره خارک بارگیری می‌شود. نفت‌خام در احجام بالا بارگیری می‌شود کوچکترین سایز کشتی‌های حمل نفت‌خام در حداقل 80هزارتن معادل 600 هزار بشکه است و نفت‌خام ایران معمولا در کشتی‌های 120هزار تا 350 هزارتنی معادل حدود 1 تا 2.5 میلیون بشکه‌ای بارگیری و صادر می‌شود. که تنها در اسکله‌های جزیره خارک امکان‌پذیر است. به نظر من در این سیستم بخش خصوصی نقش خاصی نمی تواند ایفا کند.

ظاهرا کسانی گفته اند که با این روش می‌خواهند با اوپک رقابت کنند؛ اما این حرف اغراق‌آمیز و به نظر من خنده‌ دار است کسی که این حرف را زده احتمالا نه اوپک را می شناسد و نه با سازوکارهای بازار نفت آشنائی دارد. اوپک یک سازمان متشکل از دوازده سیزده کشور نفتی است که فقط سعی می‌کند سیاست‌های نفتی این کشورها را از نظر کنترل عرضه  به منظور تاثیرگذاری بر قیمت هماهنگ کند و این یک بورس داخلی خاص معاملات نفت ایران است اینها هیچ ربطی به هم ندارد.

اما اینکه آیا ورود ایران به بورس نفت می تواند رهگشای مشکلات حوزه نفتی باشد یا نه باید گفت که ما نباید مسائل را با هم خلط کنیم .ما در جهان دو بورس عمده داریم که معاملات آتی‌های نفت‌خام در آن انجام می‌شود بورس لندن بنام ICE و بورس نیویورک بنام NYMEX در این بورس‌ها همانطور که عرض کردم معاملات آتی یعنی برای تحویل نفت در آینده یا به عبارتی معاملات کاغذی انجام می‌شود و نفت روزانه فیزیکی معامله نمی‌شود و سازوکار خاص خود را دارد و الان بحث ورود ایران به چنین بورس‌هائی مطرح نیست در مقابل اینها بورس‌های معاملات فیزیکی وجود دارد که حداقل من در مورد نفت‌خام بورس فیزیکی یعنی بورس معامله روزانه نفت‌خام در جائی سراغ ندارم.البته اخیرا چینی ها با همکاری چند کشور در منطقه آسیای شرقی تلاش دارند چنین بورسی را راه بیندازند که باید دید نتیجه چه می شود. در هر حال  الان بحث بردن معاملات فیزیکی نفت ایران به بورس انرژی داخلی  ایران مطرح است که به نظر من بیشتر سیاسی است و من امکان موفقیت آن را نمی‌بینم . قبلا هم در دولت‌های گذشته این بحث مطرح شده و یکی دو معامله کاملا صوری هم انجام شده. موضوع بورس نفت حدود بیست سال است که مطرح است ولی متاسفانه هرگز برخورد علمی درستی با آن نشده است سال‌ها پیش نیز در جزیره کیش ساختمانی خریداری شد و بورس نفت نام گرفت ولی هرگز توفیق پیدا نکرد و آسیب‌ شناسی هم نشد و این بار خوب بود از آن تجربیات استفاده می شد.