درسی که نیاموختیم (مصاحبه با ایرانفردا شماره 10 اسفندماه 93)
مصاحبه با ماهنامه ایرانفردا در مورد نهضت ملی شدن نفت

1- اقتصاد بدون نفت و ملی کردن آن به چه معنایی بود؟ آیا به این معنا بود که اقتصاد دولتی شود؟ چه شواهدی خلاف این نظر دارید که منظور مرحوم مصدق از ملی کردن صنعت نفت دولتی شدن اقتصاد را مد نظر نداشته است؟
پاسخ1- قبل از هر چیز باید توجه داشت که ملی شدن صنعت نفت یک امر خلقالساعه نبود که فقط اراده مرحوم دکتر مصدق در آن دخیل باشد. منازعات میان شرکت نفت ایران و انگلیس یا همان امتیازنامه دارسی با دولت ایران از همان سالهای اول قرارداد و حتی در زمان قاجار شروع شد و ناشی از اجحافاتی بود که شرکت انجام میداد و با تقلب و هزینهسازی و ترفندهای مختلف از پرداخت همان سهم ناچیزی که باید به دولت ایران میپرداخت نیز اجتناب میکرد. در دورههای مختلف مجالس ایران از دولت میخواستند که در جهت احقاق حقوق ملت ایران با شرکت مذاکره کنند. در دوره رضاخان نیز یک بار نفت ملی اعلام شد که ناشی از عدم پرداخت عایدات به دولت ایران در دو سال پیاپی به بهانههای مختلف بود، گرچه دولت وقت به دلیل ماهیت وابستهاش نتوانست نتیجهای از آن بگیرد و مجبور به برگشت از این تصمیم شد اما حکایت از این داشت که این مطالبه در آن زمان هم وجود داشت. در سال 1329 نیز مجلس وقت بدنبال چندین دور مذاکراتی که بین دولت ایران و مقامات شرکت انجام شده بود یک بار دیگر از دولت خواست که نسبت به استیفای حقوق ملت ایران اقدام کند و البته این به یک خواسته ملی تبدیل شده بود. دولت وقت پس از مذاکرات با شرکت بر روی یک الحاقیه قراردادی توافق کردند که مستلزم تصویب مجلس بود. کمیسیون ویژه نفت مجلس به ریاست مرحوم دکتر مصدق پس از بررسی این الحاقیه و با دریافت نظرات نمایندگان به این نتیجه رسیدند که این نیز حقوق ملت ایران را تامین نمیکند و با توجه به سوابق منفی شرکت و خلف وعدههای مکررش و دخالتهایش در امور داخلی ایران و با توجه به مطالبات ملت، پیشنهاد ملی شدن نفت در دیماه 1329 توسط مصدق ارائه شد و در دستور کار کمیسیون و مجلس قرار گرفت. این مفهوم از ملی شدن که از قبل هم مطرح بود به مفهوم دولتی شدن در مقابل خصوصی بودن نبود بلکه معطوف به این بود که صنعت نفت ایران و تمام عملیات آن از کنترل بیگانه خارج گردد و تحت کنترل دولت قرار گیرد. پس اصولا مفهوم دولتی کردن مورد توجه نبود و استیفای حقوق ملت در نظر بود. بعضی که ظاهرا هیچ افتخاری را در تاریخ این کشور بر نمیتابند و به انحاء مختلف در تلاش مخدوش کردن چهره یکی از مفاخر کشور هستند اشکال میکنند که چرا نفت خصوصی نشد! در این رابطه اولا- باید توجه داشت که نفت و گاز و میادین آن به عنوان یک منبع بزرگ زیرزمینی در تمام کشورهای جهان در تملک دولتهاست و در این میان تنها یک استثناء وجود دارد و آن ایالاتمتحده امریکاست که بدلیل ساختار متفاوت میادین نفتی از ابتدا در تملک مردم بوده است. ثانیا- مسئله ملی شدن رویاروئی دولت با یک شرکت خارجی بود که بر مبنای روابط استعماری امتیاز نفت ایران را تصاحب کرده بود و قویا از سوی دولت انگلستان حمایت میشد و بعد از جنگ جهانی اول نیز به بهانه استراتژیک شدن نفت در جریان جنگ، اکثریت سهامش به تملک دولت انگلستان در آمد، مسئله این بود که این امتیاز لغو شود و از این شرکت خلعید شود. پس به هیچ وجه نمیتوان این را شاهدی بر تمایل به دولتی شدن اقتصاد دانست. من نمیگویم مصدق گرایش به اقتصاد دولتی داشت یا نداشت و این مسئله به صلاح اقتصاد آن روز کشور بود یا نبود. من میگویم از ملی شدن نفت نمیتوان چنین نتیجههایی گرفت.
مسئله اقتصاد بدون نفت نیز بعدا مطرح شد. وقتی که انگلیسها در مقابله با ملی شدن نفت، ایران را تحت تحریم نفتی قراردادند و با لشکر کشی مانع صادرات نفت ایران شدند و دولت از درآمد نفت محروم شد برنامه اقتصاد بدون نفت مطرح شد. دولت ملی دکتر مصدق، زیان وابستگی اقتصاد به نفت را با گوشت و پوست خود حس کرد. تحریم نفتی انگلستان علیه ایران و ممانعت از صادرات نفت ایران که بدنبال خلعید از شرکت نفت انگلیس رخ داد، دولت را با مشکلات حاد اقتصادی مواجه کرد و علاوهبر سیاست خارجی و داخلي، اقتصاد نیز درگیر مشکل نفت شد. این مشکلات اقتصادی بدون شک در زمینهسازی کودتا و سقوط دولت ملی، مؤثر بود. در آن ایام بود که مقولاتی مثل طلای سیاه یا بلای سیاه مطرح شد و قطع وابستگي اقتصاد از نفت در دستور كار قرار گرفت، اما متأسفانه بدنبال سقوط دولت ملی و بازگشت شاه بر اریکة قدرت، نه تنها ایدة رهايی اقتصاد از نفت فراموش شد، بلكه اين وابستگی به نفت تشدید شد و در برنامة پنجم رژیم ستمشاهی و بعد از شوک اول نفتی، این وابستگی به اوج خود رسید.
2- مصدق از نظر ساختارها و زیر ساختها چه خدمتی به اقتصاد ایران کرد، و آیا چنین تحولی در اقتصاد ایران دارای سابقه است؟
پاسخ 2- دوران نخستوزیری دکتر مصدق بسیار کوتاه بود اگر دوره چند روزه نخستوزیری قوام را در نظر نگیریم مرحوم دکتر مصدق از 9 اردیبهشت 1330 تا 28 مرداد 1332 یعنی کمتر از دو سال و چهار ماه نخستوزیر بوده است آنهم در بحرانیترین شرایط سیاسی کشور و با یک پرونده سنگین در دیوان داوری بینالمللی لاهه. مهمترین تلاش مرحوم مصدق این بود که صنعت نفت را پس از خلعید از شرکت انگلیسی راهاندازی کند، در شرایطی که شرکت ایرانیها را به هیچ وجه در امور فنی دخالت نداده بود و کسی کاری بلد نبود. دکتر مصدق ابتدا تلاش کرد با بکارگیری مدیران انگلیسی به صورت عقد قرارداد انفرادی با آنها کار را راهبیندازد اما آنها حاضر به کار نشدند، متعاقبا با بسیج دانشگاهیان و بکارگیری توانائیهای فنی موفق شدند پالایشگاه آبادان وتاسیسات بهرهبرداری را راه بیندازند و این یک موفقیت بزرگ بود. "یرواند آبراهامیان" در کتاب "کودتا" که در سال 2013 و بر مبنای جدیدترین اسناد منتشر شده توسط سازمان سیا و سرویسهای اطلاعاتی انگلستان و نیز خاطرات مقامات مختلف درگیر در کودتای 28 مرداد، نگاشته است (و ترجمه آن در سال 1392 توسط نشر نی انتشار یافته است)، اسنادی را ارائه میدهد که انگلیسیها علیرغم تبلیغات علنی خود، در خفا معترف بودند که ایرانیها قادر به اداره نفت و حتی تولید بیشتر از نیاز داخلی بودهاند و بخاطر تحریمها قادر به یافتن راههای صادرات نشدند.(صفحات 166 و 167) . نکته بسیار ساده و روشن در این رابطه این است که اصولا اگر ایرانیها قادر به این کار نشده بودند تحریمها و لشکر کشی نیروی دریائی انگلیس برای ممانعت از صادرات نفت ایران و یا طرح نقشه اشغال آبادان (که از طریق بصره در تدارک آن بودند)، ضروری نبود. به هر حال اداره صنعت نفت در آن شرایط یک موفقیت بزرگ محسوب میشود و با توجه به اینکه در آن زمان فاصله فنی ما با جهان این قدر زیاد نبود اگر دولت دکتر مصدق تداوم پیدا میکرد مسلما امروز صنعت نفت ما وضعیت متفاوتی داشت و به لوکوموتیو توسعه صنعتی ما تبدیل شده بود.
مصدق در همان شرایط سخت نگاه بلند مدت را مبنا و محور تصمیمات و اقدامات خود قرار داده بود و به به ساخت نهادهای مدرن اهميت ميداد. نويسنده كتاب مصدق، نفت و ناسيوناليسم ايراني از نقش محوری مصدق در تدوین لايحه استقلال مالي دانشگاه تهران مينويسد که منعکس کننده توجه او به علم و سرمایه انسانی به عنوان محور توسعه ملي بود وی همچنین ذکر میکند كه از جمله اولين اقداماتش طراحي اصول حسابداري صنعتي براي واحدهاي توليدي ايران بوده است که درک مصدق را از مسئله کارائی و بهرهوری تولید نشان میدهد. كتاب نامههاي مصدق منعکس میکند كه لايحه تأسيس مركز آمار ايران را مصدق تقديم مجلس كرد. مصدق در مسیر مديريت توسعه ملي سیاست حمایت از بخشخصوصي مولد و مبارزه با رانتخواري و رويارويي با بخشهاي غيرمولد را در اولويت دستور كار خود قرار داده بود. انورخامهاي تصريح ميكند كه اين رويكرد مصدق منشأ افزايش توليد داخلي، كاهش واردات، افزايش اشتغال و بالا رفتن چشمگير درآمد دولت از محل مالياتها شد. در دوره مرحوم دكتر مصدق و در راستاي ايده اقتصاد بدون نفت ارتش هم با گرفتن سفارش ساخت دو هزار گاو آهن كه منشأ صرفهجويي 40 هزار دلاری بود، در خدمت مردم و اقتصاد ملی قرار گرفت. در جهت برخورد با ويژهخواري و رانتخواری، قانون منع احتكار و قاچاق را نهائی کرد و براي گمرك پليس ويژه تأسيس كرد. در راستاي رسيدگي به فقراي شهري قانون تعديل اجاره بها در شهرها را به تصويب رساند و قانون منع مسكرات و ترياك نيز در دوره او به تصويب رسيد. او براي اصلاح بخش كشاورزي و توسعه روستايي سیاستهای مناسبی را در دستور كار قرار داد كه از جمله آنها گرفتن حق وضع عوارض اضافي علاوهبر بهره مالكانه از ملاكين، كاهش سهم مالك از توليد كشاورزي، افزايش سهم زارعان و در نظر گرفتن سهمي از ارزش افزوده بخش كشاورزي براي سازمان عمران كشاورزي بود. بنظر من غیر از مساله نفت یکی از دلایل خصومت غرب با مرحوم مصدق همین بود که الزامات توسعه ملی را خوب درک کرده بود و اگر حکومتش تداوم پیدا میکرد اقتصاد ایران را در مسیر توسعه و قطع وابستگی از تکمحصولی قرار میداد و با این با نظام تقسیم کار جهانی مورد نظر غرب سازگاری نداشت.
3- آیا می توانیم بگوییم در دوره مصدق است که ماهیت اقتصاد سیاسی به نحو بارزی برجسته میشود؟
پاسخ 3- در کتاب نامه های مصدق عبارتی از او آمده است که عمق درک او از اقتصاد و سیاست و توسعه و پیوند اینها با یکدیگر را نشان می دهد آنجا که میگوید: راه انجام هرگونه اصلاحات براي مبارزه با جهل و بيماري و گرسنگي و برهنگي و ... ايجاد حكومت واقعي مردم بر مردم است. یا در جای دیگری از او نقل شده است که: من به تمام مقرراتي كه از رنجبر حمايت ميكند معتقدم و غير از حمايت از اين طبقه مرامي ندارم... آنچه از زندگي متوسط بيشتر دارم سالهاست وقف بيمارستان نمودهام... از تجمل بيزارم و از مردمان مفتخوار تنفر دارم. مصدق معتقد بود که بهترين وسيله براي پيشرفت سياست بيگانگان در ايران حكومت استبدادي فردي است. بله با توجه به این دیدگاه ها و عملکرد مصدق و مقوله اقتصاد بدون نفت که در دوران او مطرح شد و اولین تحریم هائی که اقتصاد ایران را هدف گرفت، درک ایرانیان از اقتصاد سیاسی و نیز از الزامات توسعه ملی ارتقاء یافت.
4- اقتصاد نفتی با اخلاق مردم چه کرد و چرا مرحوم مصدق همزمان مایل به حفظ منابع زیر زمینی و احیای مشارکت منابع انسانی در امر کشور داری بود؟ آیا می توان گفت خلاء طبقه متوسط قدرتمند این هدف را با شکست مواجه کرد؟
پاسخ 4- وابستگی به درآمد نفت موجب رانتی شدن گسترده اقتصاد میشود رانت اقتصادي، هرگونه درآمدي است كه ناشي از در اختيار داشتن يك امتياز خاص و نه ناشي از ايجاد ارزش افزوده يا ارزش واقعي عوامل باشد. از این منظر اصولاً درآمد نفت یک رانت اقتصادی شناخته میشود و بر این مبنا دولتهای نفتی را دولتهای رانتیر نامیدهاند که عملاً نقش توزیع کنندگی رانت را پیدا کردهاست. رانت در اقتصاد پدیدهای مذموم تلقی میشود چراکه آثار ضد توليدي دارد. هرچه رانت در یک اقتصاد بیشتر باشد و خصوصاً این پدیده در کنار بیثباتی اقتصادی که آنهم از دیگر آثار وابستگی به نفت است، قرار گیرد کمتر کسی به سوی ایجاد کسب و کار و ریسکپذیری میرود و همه میکوشند که چنگی بر رانت بیندازند.
از سوی دیگر در سمت دولت و حاکمیت پول نفت و توان واردات تجهیزات و دستگاههایِ با فناوری پیشرفته، بدون توجه به الزامات و پیشنیازهای نرمافزاری آن، به تدریج موجب توسعه فرهنگ سختافزاري،در مدیران و تصمیمگیران، میشود که میخواهند همه مشکلات را با سرمایهگذاری فیزیکی حل کنند. این عدم توازن میان سختافزار و نرمافزار موجب پائين بودن بهرهوري، چه در سطح ملي و چه در مورد هريك از عوامل تولید، میشود. کاهش بهرهوری اثر سرمایهگذاریها را خنثی میکند.
مصدق توجه داشت که مهمترین سرمایه ملی هر كشور، سرمایه انسانی و سرمایه اجتماعی آن است. اما وقتی نفت محور میشود و مهمترین سرمایه تلقی میگرديد، سرمایههای حقیقی تحتالشعاع قرار میگیرند و آن فرهنگ سختافزاری موجب بیتوجهی به سرمایههای انسانی و اجتماعی میشود.
از سوی دیگر تجربيات توسعه نشان ميدهد كه برقراري تعادل ميان توليد و مصرف ملي در فرايند توسعه، بسيار مهم است و كشورهايي موفق به گذار از توسعه نيافتگي به توسعه يافتگي شدهاند كه در يك دوره قابل توجه زماني نه تنها توازن ميان توليد و مصرف را برقرار كردهاند، بلكه ميزان توليد ملي ايشان از مصرفشان سبقت گرفته است. حتي مطالعات جديدتر در مورد فقر نشان ميدهد كه فقر قبل از اينكه محصول هر عامل ديگري مانند توزيع ناعادلانه ثروت و درآمد در يك جامعه باشد، محصول عدم تعادل توليد و نيازهاي مصرفي فقرا است و راه نجات قطعي از فقر چيزي جز توانمندسازي فقرا براي كارآفريني و افزايش ميزان توليد آنها نيست.
نفت يك ثروت استخراجي است و نه يك كالاي توليدي، وقتي بخش اعظم نيازهاي مصرفي يك كشور از اين محصول استخراجي تأمين ميشود، معناي آن اين است كه تعادل ميان توليد و مصرف وجودندارد و هرچه اين وضعيت تشديد شود، به معناي دور شدن كشور از توسعهيافتگي است.
از سوی ميان دولتهايي كه از ماليات پرداختي مردم ارتزاق ميكنند و دولتهايي كه از يك منبع مستقل درآمدی مانند نفت تغذيه ميشوند، تفاوت وجود دارد. سرنوشت دولت مالياتگير وابسته به وضعيت اقتصادي و معیشتی مردم است و لاجرم شاخكهاي دولت به سرعت از كاهش درآمدهاي مردم و مشكلات اقتصادي آنها که توان پرداخت مالیات را از آنها میگیرد، اطلاع حاصل ميكند. اما دولت وابسته به درآمد منبعطبيعي مستقل، خصوصا در شرايطي كه درآمد اين منبع بالا ميرود، نسبت به وضعيت اقتصادي جامعه غافل ميماند و نسبت به وضعيت توليدي جامعه بيتفاوت ميشود و ممكن است زماني از اين خواب سنگين بيدار شود كه بسيار دير باشد. در دولتهاي نفتي، خصوصاً در شرايط افزايش قيمتهاي نفت، ناكارآييهاي دولت با درآمدهاي نفت پوشانده و تعميق ميشود. دقت نظر چنين دولتي در هزينههايي كه از منبع مالياتي نيست، كمتر است زيرا در مقابل درآمدهاي مالياتي كه مردم از آن مطلعند به هرحال بايد پاسخگويي بيشتري داشته باشد. دولت نفتي در واقع مستقيماً دست در بخشي از ثروت مردم دارد، كه عامة مردم كمترين اطلاع را از كم و كيف و جزئيات آن دارند و اين بر رابطه ملت-دولت اثر منفي ميگذارد.
فاصله ميان انتظارات جامعه و ميزان تحقق اين انتظارات توسط دولت فاصلة بحران ناميده ميشود. در دولتهاي هوشمند زماني كه توان پاسخگويي به انتظارات مردم و محقق كردن اين انتظارات را ندارند، تلاش ميكنند كه به انتظارات دامن نزنند و انتظارات را در سطح پايين نگهدارند. در كشورهاي نفتي، اطلاع مردم از میزان صادرات و از قيمتهاي جهاني نفت، انتظارات مردم را شكل ميدهد و خصوصاً هرچه درآمد نفت بيشتر ميشود اين انتظارات بالاتر ميرود، در صورتيكه در نقطه مقابل كارآيي دولت برای تحقق انتظارات مردم كاهش مييابد. معناي اين دو واقعيت اين است كه بحران اجتماعي در مسير فزوني گرفتن قرار ميگيرد.
آنچه ذکر کردم برخی از بیماریهای مهم اقتصاد نفتی است که جامعه را مصرفی و غیر مولد و غیر بهرهور و چشم به راه اقدامات دولت و در عین حال بدبین نسبت به دولت قرار میدهد. مردم با فرض اینکه دولت دست در ثروت ملی آنها دارد و پاسخگوی هزینهکرد آن هم نیست، تمایلی به پرداخت مالیات ندارند و بجای اینکه چشم دولت به دست مردم برای تامین نیازهای بودجهای اش باشد، چشم مردم به دست دولت است که رانت را چگونه توزیع کند.
طبقه متوسط بیشترین نقش را در توسعه اقتصادی اجتماعی دارند. طبقات بالا گرفتار منافع و طبقات پائین گرفتار معیشت و فقر مادی و فرهنگی هستند و طبعا عدم گستردگی طبقه متوسط در شکست دولت ملی بیتاثیر نبوده است در عین حال اگر تفکر و اقدامات دولت دکتر مصدق تداوم پیدا میکرد موجب گسترش و تقویت این طبقه میشد.
5- آیا این گفته که مصدق خود عامل سقوط خود بود موافق اید؟ حداقل از نظر اقتصاد سیاسی چه شواهدی خلاف این برهان وجود دارد؟ به عبارت دیگر پیروزیها و ناکامیهای مصدق در حوزه اقتصاد سیاسی داخلی و خارجی چه بودند؟
پاسخ 5- من با این حرف چندان موافق نیستم. هر پدیدهای را باید در شرایط زمانی و مکانی و اجتماعی خود و بدون توجه به نتایج آن و یا به عبارتی در حجاب از اطلاع از نتایج آن، بررسی کرد و گرنه قضاوتها چندان عادلانه نخواهد بود. مثلا گاهی اين سئوال مطرح میشود كه آيا براي احقاق حقوق نفتي، مليسازي بهترين تصميم، بود؟ كشورهاي ديگري مثل ونزوئلا، راههاي ديگري پيش گرفتند و شايد منافع اقتصادي مطمئنتري بردند، بيآنكه حساسيت سياسي ايجاد كنند. اگر فقط به جنبههاي اقتصادي بنگريم، ممکن است این سوال معتبر باشد، اما بايد در نظر داشت كه واقعه ملي شدن نفت و انگيزه طراحان آن را نميتوان و نبايد صرفا در محدوده مسائل اقتصادي و حتي مسأله نفت جستجو كرد. در آن زمان مسأله امتياز نفت به مبارزه و سمبل روابط استعماري انگلستان در قبال ايران بدل شده بود و حضور شركت نفت ايران و انگليس در واقع حضور گسترده استعمار انگلستان در ايران بود. شركت در تمامي امور سياسي حتي فرهنگي و اجتماعي كشور دخالت داشت و اكثريت قاطع مردم همه نابسامانيهاي كشور را زير سر اين شركت ميدانستند. متأسفانه بعضي عادت كردهاند وقايع تاريخي و حتي مفاخر تاريخ ملي را از شرايط زماني و شرايط سياسي و اجتماعي خود خارج كرده و آنها را به زمان حال آورده و در چارچوب مسائل متفاوت دوران معاصر آنها را تحليل كنند كه طبيعتا قضاوت متفاوتي را موجب ميشود و قطعا نميتواند عادلانه باشد. از سوي ديگر تحليل نيات به وجود آورندگان يك نهضت بر مبناي نتيجه نهايي و عملي اقدامات ايشان نيز نميتواند كار درستي باشد.
ما از زمان مشروطه بدنبال قانون و اجرای قانون بودهایم و حالا بعضی به مرحوم مصدق ایراد میگیرند که چرا قانون ملی شدن نفت را که مطالبه عمومی و مصوب نمایندگان مردم بود را اجرا کرد. اگر مصدق قانون را اجرا نمیکرد و اگر بعدا معلوم میشد که همه پیشنهاداتی که از طرف امریکائیها و بانک جهانی و غیرو ارائه میشد فریبکاری بوده است، امروز چه قضاوتی میشد؟
" آبراهامیان" در همان کتاب که اشاره کردم اسناد فراوانی را ارائه میدهد که انگلیسها پس از ملی شدن صنعت نفت، برنامه تبلیغاتی سنگینی را برای بدنام کردن چهره دکتر مصدق به اجرا گذاشتند و از جمله آنکه او را آرمانگرای غیرمنطقی معرفی کنند و نتیجه میگیرد که بسیاری از پیشنهادات ارائه شده توسط انگلیس و امریکا بیش از آنکه جدی و برای حل و فصل واقعی مسئله باشد در جهت بدنام کردن و یک دنده جلوه دادن مصدق بوده است. و پس از ارائه این اسناد اینگونه نتیجه گیری میکند که: "حمله بیامان تبلیغاتی بریتانیا آن قدر موثر بود که حتی تاریخدانان امروزی نیز پس از گذشت شصت سال این ادعا را طوطیوار تکرار میکنند که بریتانیا تمایل زیادی به حل و فصل منصفانه قضیه داشت و ایالاتمتحده امریکا نیز راهحلهای متعددی را برای حل و فصل اختلاف پیشنهاد کرده بود". آبراهامیان سندی را ارائه میکند که: "مقام ارشد MI6 در تهران هم بعدا اذعان کرد که این مذاکرات چندان جدی نبود زیرا دولت بریتانیا مطلقا هیچ علاقهای به مصالحه با مصدق نداشت" و در جای دیگری نتیجه میگیرد که: "هدف از طرح پیشنها آخر هم گمراه کردن افکار عمومی به سمتی بود که تهران –و نه لندن- به عنوان مانع اصلی حل و فصل موضوع تلقی شود. دکتر مصدق در مصاحبه 4 آوریل 1953 خود با روزنامه وطن چاپ استانبول گفت: " حل اختلاف نفت در حال حاضر ممکن به نظر نمیرسد زیرا انگلیسها میکوشند که شخصی را در ایران روی کار بیاورند که حافظ منافع آنان باشد".
و از همه مهمتر آبراهامیان شواهد زیادی را ارائه میدهد که خط قرمز انگلیسها که امریکائیها هم با آن همراه بودند، مسئله کنترل بر نفت ایران بود و در همه پیشنهادات حداکثر با پذیرش صوری واژه ملی شدن، به دنبال حفظ این کنترل بودند.
به نظر من موفقیت مصدق در عرصه بینالمللی همان چیزی بود که هفتخواهران نفتی و انگلیس و امریکا از آن میترسیدند و آن گسترش موج استقلالطلبی و عدم تعهد به سایر نقاط جهان بود. در داخل هم دیدیم که وزن نهضت ملی چنان سنگین بود که حتی بعد از کودتا هم نتوانستند قراردا امتیازی را احیاء کنند و قرارداد کنسرسیوم به هرحال نسبت به قرارداد دارسی یک گام به جلو بود.
در مورد نیات آمریکائیها هم نکتهای را باید متذکر شوم. بهنظرمن یکی از نقایص اغلب بررسیها و تحلیلهای ارائه شده در زمینه کودتای 28 مرداد و حتی در بررسیهای آبراهامیان، این است که عمدتا برمبنای بررسی مسائل داخلی ایران است و به وضعیت جهانی نفت در آن دوران و سلطه هفتخواهران بر صنعت جهانی نفت و نوع روابط شرکتهای موسوم به هفتخواهران و خصوصا خواهران انگلیسی و امریکائی، توجه دقیق ندارند. باید دانست که دو شرکت اروپائی و پنج شرکت امریکائی عضو هفتخواهران نفتی بین سالهای حدود 1910 تا 1928 دورهای از رقابت خصمانه و چالشی و حتی خونین را بر سر گرفتن امتیازات در کشورهای نفتخیز، طی کردند و در 1928 در چارچوب قرارداد موسوم به آکناکاری به توافقاتی در زمینه حوزههای نفوذ و نیز نحوه قیمتگذاری نفتخام دست یافتند و از آن پس گرچه رقابت خونین را کنار گذاشتند و به همکاری در چارچوب تشکیل کنسرسیومها پرداختند، اما رقابتی نرم در بین ایشان تداوم یافت و خصوصا متناسب با کاهش نفوذ استعماری انگلستان و گسترش میراثخواری استعماری امریکا، این رقابت در بزنگاههای تاریخی و با اغتنام از فرصتها، به نفع شرکتهای امریکائی پیش میرفت و تشکیل کنسرسیوم در ایران در 1332 و پس از کودتا را در این راستا باید تحلیل کرد و در واقع "هربرت هوور " مامور بود که پاداش همراهی ایالاتمتحده با دولت انگلستان در اجرای کودتا را دریافت کند و این پاداش چیزی جز سهم چهل درصدی خواهران امریکائی در نفت ایران نبود. این مسئله این واقعیت را یادآور میشود که چه بسا بعضی از حمایتهای ضمنی امریکائیها از نهضت ملی و مرحوم مصدق به نیت ایجاد اهرم فشار بر انگلیسیها و بالابردن نرخ همکاری با آنها بوده است.
6- از نظر جنابعالی میراث مرحوم مصدق برای امروز ایران چیست، و بنابر ملی شدن صنعت نفت مرحوم مصدق دارای چه اشتباهاتی بود که نباید مرتکب آن شویم، و دارای چه مزیت هایی برای امروز ایران است که می توانیم کماکان از آن بهره ببریم.
پاسخ 6- ما دو مقطع کم سابقه در تاریخ ایران داشتهایم که به دلیل سلامت کم نظیر دولت و مردمی بودن آن، پیوند میان ملت و دولت بسیار قوی بوده است و در هر دو مقطع انرژی بسیار عظیم و خارقالعادهای از این پیوند آزاد شده است که یکی مقطع نهضت ملی و یکی مقطع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران است که این میتواند بسیار درسآموز باشد.
درس دیگری که که البته خوب از آن نیاموختیم این بود که وابستگي اقتصاد يك كشور به تك محصول نفت و عدم تنوع و گستردگي توليد و صادرات در مقابل واردات وسيع و متنوع، همواره زمينهساز بكارگيري سلاح تحريم بر عليه آن است.
هنوز هم درسهای بسیار از نهضت ملی برای آموختن هست.
وبلاگ دیگر و جدیدتر من